از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن کنایه از بی استفاده در جایی رها شدن کنایه از بستری یا زمین گیر شدن وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن کنایه از سقط شدن جنین تابیدن کنایه از حذف شدن یا نادیده گرفته شدن به صورت سهوی کنایه از مهمان شدن معمولاً بدون دعوت مصادف شدن رد شدن، مردود شدن با کسی هم صحبت شدن و معاشرت کردن کنایه از از دست دادن مقاومت فهمیده شدن حمله کردن انجام کاری به صورت عادت شدن عارض شدن واقع شدن
از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن کنایه از بی استفاده در جایی رها شدن کنایه از بستری یا زمین گیر شدن وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن کنایه از سقط شدن جنین تابیدن کنایه از حذف شدن یا نادیده گرفته شدن به صورت سهوی کنایه از مهمان شدن معمولاً بدون دعوت مصادف شدن رد شدن، مردود شدن با کسی هم صحبت شدن و معاشرت کردن کنایه از از دست دادن مقاومت فهمیده شدن حمله کردن انجام کاری به صورت عادت شدن عارض شدن واقع شدن
فروتنی. (ناظم الاطباء). تواضع و انکسار. (آنندراج). فروتنی و تواضع. (از مؤید). خضوع. بی شرارتی. صفت افتادن. (یادداشت بخط مؤلف). پشت خم دادن، پشت خم کردن، پشت دوتا کردن، تواضع کردن، انکساری، از مترادفات افتادگی است. (از مترادفات ص 101) : ز خاک آفریدت خداوند پاک پس ای بنده افتادگی کن چو خاک. سعدی. حافظ افتادگی از دست مده زانکه حسود عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد. حافظ. افتادگی لوازمۀ اصل دولت است نخلی که باثمر نشود خم نمی شود. امین (از آنندراج). افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است. پوریای ولی.
فروتنی. (ناظم الاطباء). تواضع و انکسار. (آنندراج). فروتنی و تواضع. (از مؤید). خضوع. بی شرارتی. صفت افتادن. (یادداشت بخط مؤلف). پشت خم دادن، پشت خم کردن، پشت دوتا کردن، تواضع کردن، انکساری، از مترادفات افتادگی است. (از مترادفات ص 101) : ز خاک آفریدت خداوند پاک پس ای بنده افتادگی کن چو خاک. سعدی. حافظ افتادگی از دست مده زانکه حسود عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد. حافظ. افتادگی لوازمۀ اصل دولت است نخلی که باثمر نشود خم نمی شود. امین (از آنندراج). افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است. پوریای ولی.