جدول جو
جدول جو

معنی افاق - جستجوی لغت در جدول جو

افاق(کُ)
یوم...، جنگی است. (مجمع الامثال میدانی) ، داروهای معطر خوشبو که طبیب با آن بیماران را معالجه کند. یقال: فوه و افواه مثل سوق و اسواق ثم افاویه. (بحر الجواهر). ادویۀ خوشبورا نامند که در اطعمه و اشربه داخل میکنند و محمود سنجری گفته که ادویۀ عطریه طیبه الرائحه است مانند قرنفل و دارچینی و هیل بوا و مانند اینها و حب و دهن و شراب و عرق و قرص. (مخزن الادویه). هر گیاه خوشبوی که در ترکیب عطرها بکار رود. (یادداشت بخط مؤلف).
مانند سنبل و دارچینی و قاقلۀ کبیره و عود و مصطکی و مانند آن. (یادداشت بخط مؤلف) : و کسی را که در معده و امعاء رطوبت باشد نشاید (شراب) مگر جوشیده و افاویه اندرکرده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). قاقله، هو من الافاویه العطریه. (ابن البیطار)
یوم...، نام یکی از ایام عرب است. این وقعه در بلاد بنی یربوع در موضعی بنام افاق روی داد و عمر بن الجزور فارس بکر بدست معدان بن قعنب تمیمی بقتل رسید. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
افاق(اَفْ فا)
کسی که در نواحی زمین برای کسب معیشت رود. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
افاق(اَ)
جمع واژۀ افق، یعنی روی راه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به افق و افق الطرایق شود
لغت نامه دهخدا
افاق(اُ)
موضعی است. (از منتهی الارب). یاقوت آرد: افاق و افیق دو موضع در بلاد بنی یربوع نزدیک به الخصی. در آن موضع یکی از جنگهای عرب روی داد که در آن عمر بن الجزور فارس بکر بدست معدان بن قعنب تمیمی بقتل رسید. (از معجم البلدان). رجوع به یوم افاق شود، آب که در ابر فراهم آید و ساعت بساعت بارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، افاویق اللیل، اکثر از شب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آفاق
تصویر آفاق
(دخترانه)
افقها، عالم آسمان، زمانه روزگار، نام همسر نظامی گنجوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از افاقه
تصویر افاقه
بهبود یافتن، رو به تندرستی نهادن بیمار، اثر، نتیجۀ خوب، فایده
فرهنگ فارسی عمید
(اِتْ تِ)
بهوش بازآمدن. (از منتخب بنقل غیاث اللغات). افاقه. رجوع به این کلمه شود: بخنکی آبی که بر روی من زدند افاقت یافتم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298). مستی حماقت را افاقت نیست. (مرزبان نامه). و مستی بدان سبب اختیار می کنیم مگر از غلوای آن در دل ساعتی افاقتی یابم. (جهانگشای جوینی). و از سکرت جهالت افاقتی یابند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(اُ قَ)
نام موضعی در کوفه و آبی مر بنی یربوع را. (از ناظم الاطباء). موضعی است از اراضی حزن نزدیک به کوفه. و مفضل گوید: آبی است بنی یربوع را. و نعمان بن منذر بهار را از آنجا آغاز می کرد و یکی از ایام عرب در آنجا روی داد که در آن بسطام بن قیس بن مسعود شیبانی بر بنی یربوع حمله برد و آنان را منهزم ساخته و اسیر کرد. و این موضع از منازل بود و گروهی کلمه را تصحیف کرده و ’افاقه’ بفتح همزه و اظهار هاء همچون جمع فقیه خوانده اند. (از معجم البلدان). و لبید در ابیات زیر به اینکه این موضع از منازل آل منذر است، اشارت دارد:
لبیک علی النعمان شرب وقینه
و مختبطات کالسعالی أرامل
له الملک فی ضاحی معد و اسلمت
الیه العباد کلها ما یحاول.
وپس از آن اوصاف آن را بیان میدارد و شاعر دیگر گوید:
الا قل لدار بالافاقه: اسلمی
بحی ّ علی شحط و ان لم تکلمی.
و دیگری گوید:
و نحن رهنا بالافاقه عامراً
بما کان بالدرداء رهنا و ابسلا.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در زه نهادن سوفار تیر را تا سر کند. (از منتهی الارب). در زه نهادن سوفار تیر را. (از ناظم الاطباء). فوق تیر بر زه نهادن تا تیراندازی کند. (از اقرب الموارد). فوق تیر بر زه کمان نهادن. (تاج المصادر بیهقی). و یقال: اوفقه ایفاقا بتقدیم الواو علی الفاء و یقال: افوقه علی القلب و هو من النوادر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از افان
تصویر افان
زمان هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افواق
تصویر افواق
جمع فوق، سوفارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افهاق
تصویر افهاق
پرکردن انباشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاق
تصویر اشاق
پسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاک
تصویر افاک
دروغگو دروغوند دروغزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطاق
تصویر اطاق
حجره، خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاق
تصویر رفاق
جمع رفیق، همراهان همرایان دمسازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
جمع افق، کران ها، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشفاق
تصویر اشفاق
جمع شفق، ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراق
تصویر اراق
انگل (آفت)، زردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصفاق
تصویر اصفاق
در فراز کردن، فراز آمدن مردم گرد آمدن مردم، پریشان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفاق
تصویر ارفاق
نرمی کردن، مدارا کردن، سود رسانیدن بکسی، با مهربانی رفتار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
غنودن، افت ستاره، ناکامی، کم شدن دارایی بی مراد باز گشتن جوینده ماء یوس شدن، غزا کردن و غنیمت نیافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاق
تصویر اجاق
اجاغ، دیگدان، آتشدان
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی بنگریدبه اطاق خانه بیت جای دیوار دارو مسقف در سرا، خیمه. ترکی گریچه تالار گتک یاخته (حجره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتفاق
تصویر اتفاق
با هم یکی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بهبود یافتن، رو بصحبت نهادن بیمار، روی بخوبی خوشی آوردن، بهوش آمدن، بهبود، گشایش
فرهنگ لغت هوشیار
باز هوشی، بهبودی، بازارزانی، بازخردی، به خود آمدن بهبود یافتن، رو بصحبت نهادن بیمار، روی بخوبی خوشی آوردن، بهوش آمدن، بهبود، گشایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاف
تصویر افاف
ترس، هراس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاقت
تصویر افاقت
((اِ قَ))
بهبود یافتن، به هوش آمدن، بهبود، گشایش، افاقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افاقه
تصویر افاقه
((اِ قِ))
بهبود یافتن، به هوش آمدن، بهبود، گشایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتفاق
تصویر اتفاق
بختامد، رویداد، پیامد، رخ داد، پیشامد، پیش آمد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارفاق
تصویر ارفاق
آسانگیری، سو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اطاق
تصویر اطاق
اتاغ، اتاق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفاق
تصویر آفاق
کرانه ها، کنارهامون، کران تا کران
فرهنگ واژه فارسی سره
اثر، بهبود، تاثیر، گشایش
فرهنگ واژه مترادف متضاد