گیاهی از خانوادۀ جگن با ساقۀ بی برگ که در مصر باستان از ریشه اش به عنوان سوخت و مغزش به عنوان خوراک و ساقه اش برای تهیۀ طناب و پارچه استفاده می کردند، ورقه های شبیه مقوا که از این درخت تهیه و به جای کاغذ تا قرن هشتم میلادی برای نوشتن استفاده می شد، کلک، بردی
گیاهی از خانوادۀ جگن با ساقۀ بی برگ که در مصر باستان از ریشه اش به عنوان سوخت و مغزش به عنوان خوراک و ساقه اش برای تهیۀ طناب و پارچه استفاده می کردند، ورقه های شبیه مقوا که از این درخت تهیه و به جای کاغذ تا قرن هشتم میلادی برای نوشتن استفاده می شد، کِلک، بَردی
بیونانی نانخواه است. (تحفۀ حکیم مؤمن) ، نالیدن. (زوزنی). نالیدن شتر از جدائی بچه، دراز کشیدن امری، سیر کردن در زمین، رسیدن بلاکسی را. کسی را بلائی رسیدن. (تاج المصادر بیهقی)
بیونانی نانخواه است. (تحفۀ حکیم مؤمن) ، نالیدن. (زوزنی). نالیدن شتر از جدائی بچه، دراز کشیدن امری، سیر کردن در زمین، رسیدن بلاکسی را. کسی را بلائی رسیدن. (تاج المصادر بیهقی)
مسئله الاخیلوس والسلحفاه، یکی از استدلالات زینون الیائی که بر علیه حرکت اقامه کرده است و آن چنین است: فرض کنیم موجودی بطی ءالحرکه مانند سنگ پشت و موجودی سریعالحرکه مانند اخیلوس بمسافتی از یکدیگر در جهتی حرکت میکنند، هیچگاه اخیلوس به سنگ پشت نخواهد رسید، زیرا برای آنکه اخیلوس بتواند سنگ پشت را دریابد، نخست باید بموضعی برسد که پس از این مدت سنگ پشت بدان رسیده است و آنگاه بمکانی برسد که سنگ پشت هنگامی که اخیلوس طریق مقصد دوم را در پیش داشت رسیده بود و قس علیهذا. مجمل کلام آنکه چون محال است که سریعالحرکه، بطی ءالحرکه را دریابد، پس حرکت خود نیز محال است. این استدلال از اعصار قدیمه تا زمان ما مورد بحث حکما بوده است. از متأخرین دکارت، لیپنیتزو استوارت میل کوشیده اند که آنرا باطل سازند ولیکن ظاهراً توفیق نیافته اند. و اما مسئلهالأخیلوس و السلحفاه، و کان یجب ان لایلحق اخلوس السریعالعدو السلحفاه البطیئهالعدو و کانت الذره لایفرغ من قطع بغل یسیر علیها والمثل الأول للقدماء و الثانی للمحدثین. (شفاء، طبیعیات ص 86)
مسئله الاخیلوس والسلحفاه، یکی از استدلالات زینون الیائی که بر علیه حرکت اقامه کرده است و آن چنین است: فرض کنیم موجودی بطی ءالحرکه مانند سنگ پشت و موجودی سریعالحرکه مانند اخیلوس بمسافتی از یکدیگر در جهتی حرکت میکنند، هیچگاه اخیلوس به سنگ پشت نخواهد رسید، زیرا برای آنکه اخیلوس بتواند سنگ پشت را دریابد، نخست باید بموضعی برسد که پس از این مدت سنگ پشت بدان رسیده است و آنگاه بمکانی برسد که سنگ پشت هنگامی که اخیلوس طریق مقصد دوم را در پیش داشت رسیده بود و قس علیهذا. مجمل کلام آنکه چون محال است که سریعالحرکه، بطی ءالحرکه را دریابد، پس حرکت خود نیز محال است. این استدلال از اعصار قدیمه تا زمان ما مورد بحث حکما بوده است. از متأخرین دکارت، لیپنیتزو استوارت میل کوشیده اند که آنرا باطل سازند ولیکن ظاهراً توفیق نیافته اند. و اما مسئلهالأخیلوس و السلحفاه، و کان یجب ان لایلحق اخلوس السریعالعدو السلحفاه البطیئهالعدو و کانت الذره لایفرغ من قطع بغل یسیر علیها والمثل الأول للقدماء و الثانی للمحدثین. (شفاء، طبیعیات ص 86)
شکل یونانی اسم ازیری که مصریان قدیم بیکی از خدایان عمده خویش میدادند. وی خدای آفتاب غروب کننده و حامی اموات، شوهر ایزیس و پدر هروس بود. و رجوع بفرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 137 و ایران باستان تألیف پیرنیا ص 84 و 943 شود
شکل یونانی اسم ازیری که مصریان قدیم بیکی از خدایان عمده خویش میدادند. وی خدای آفتاب غروب کننده و حامی اموات، شوهر ایزیس و پدر هُروس بود. و رجوع بفرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 137 و ایران باستان تألیف پیرنیا ص 84 و 943 شود
ماه هشتم سنۀ مسیحی که اوت و اوگوست گویند. (لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 224) ، دراز و گسترده شاخ شدن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دراز و گسترده شاخ شدن. (آنندراج). دراز شدن شاخ درخت و گسترده گردیدن آن بر زمین: اغطت الشجره، طالت اغصانها و انبسطت علی الارض. (از اقرب الموارد) ، فروپوشانیدن چیزی را و برآمدن بر وی. (منتهی الارب) (آنندراج). پنهان ساختن چیزی را و بر روی آن برآمدن: اغطی فلان الشی ٔ، ستره و علاه. (از اقرب الموارد). فرونشانیدن چیزی را و برآمدن بر وی. (ناظم الاطباء) ، افزون شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بالا آمدن آب و جز آن: اغطی الماء و غیره، ارتفع. (ازاقرب الموارد) ، تاریک شدن شب آنچنان که سیاهی آن همه چیز را فراگیرد. (از اقرب الموارد)
ماه هشتم سنۀ مسیحی که اوت و اوگوست گویند. (لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 224) ، دراز و گسترده شاخ شدن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دراز و گسترده شاخ شدن. (آنندراج). دراز شدن شاخ درخت و گسترده گردیدن آن بر زمین: اغطت الشجره، طالت اغصانها و انبسطت علی الارض. (از اقرب الموارد) ، فروپوشانیدن چیزی را و برآمدن بر وی. (منتهی الارب) (آنندراج). پنهان ساختن چیزی را و بر روی آن برآمدن: اغطی فلان الشی ٔ، ستره و علاه. (از اقرب الموارد). فرونشانیدن چیزی را و برآمدن بر وی. (ناظم الاطباء) ، افزون شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بالا آمدن آب و جز آن: اغطی الماء و غیره، ارتفع. (ازاقرب الموارد) ، تاریک شدن شب آنچنان که سیاهی آن همه چیز را فراگیرد. (از اقرب الموارد)
بیونانی به معنی ارض است. (فهرست مخزن الادویه) ، دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دویدن اسب: افاج الفرس، عدا. (از اقرب الموارد) ، جوق جوق فرستادن شتران را بر آب و حوض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دسته دسته فرستادن شتران را بر آب حوض. (از اقرب الموارد)
بیونانی به معنی ارض است. (فهرست مخزن الادویه) ، دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دویدن اسب: افاج الفرس، عدا. (از اقرب الموارد) ، جوق جوق فرستادن شتران را بر آب و حوض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دسته دسته فرستادن شتران را بر آب حوض. (از اقرب الموارد)
بردی، پیزر، لخ، اباء، حفا، تک، جگن، چغ (در مازندران)، پاپورس ، ورق پوست گیاه پاپیروس که در قدیم چون کاغذ بکار بود، کتاب خطی بر ورق پوست این گیاه نوشته
بَردی، پیزُر، لُخ، اَباء، حفا، تک، جگَن، چغ (در مازندران)، پاپورس ، ورق پوست گیاه پاپیروس که در قدیم چون کاغذ بکار بود، کتاب خطی بر ورق پوست این گیاه نوشته
اخیروس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گندم خودرو باشد و بعضی گویند نباتی است که در نزدیک آبهای روان و ایستاده روید. ثمر وی دراز و سیاه و کوچک باشد و آنرا در داروهای چشم و داروهای گوش بکار برند نافع باشد. (برهان قاطع). اخیروس و خرونیه (کذا) خودرو است. بعضی گویند آن گندم ناکشته است که در صحرا روید. آنچه محقق است نباتی است که نزدیک آبهای روان وآبهای ایستاده روید و ثمری سیاه کوچک دارد و گلی سفید و دانۀ وی در داروهای چشم و گوش استعمال کنند و اگر دو درم دانۀ وی با چهار درم عسل بیامیزند و در چشم کشند قطع سیلان رطوبت از چشم بکند و اگر عصارۀ وی با گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش ساکن گرداند. (اختیارات بدیعی). بفارسی خردینه (کذا) گویند، بیخ نباتی است سیاه پوست مثل کنول در تالابها روید. (مؤید الفضلاء). و رجوع به اخیروس شود
اخیروس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گندم خودرو باشد و بعضی گویند نباتی است که در نزدیک آبهای روان و ایستاده روید. ثمر وی دراز و سیاه و کوچک باشد و آنرا در داروهای چشم و داروهای گوش بکار برند نافع باشد. (برهان قاطع). اخیروس و خرونیه (کذا) خودرو است. بعضی گویند آن گندم ناکشته است که در صحرا روید. آنچه محقق است نباتی است که نزدیک آبهای روان وآبهای ایستاده روید و ثمری سیاه کوچک دارد و گلی سفید و دانۀ وی در داروهای چشم و گوش استعمال کنند و اگر دو درم دانۀ وی با چهار درم عسل بیامیزند و در چشم کشند قطع سیلان رطوبت از چشم بکند و اگر عصارۀ وی با گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش ساکن گرداند. (اختیارات بدیعی). بفارسی خردینه (کذا) گویند، بیخ نباتی است سیاه پوست مثل کنول در تالابها روید. (مؤید الفضلاء). و رجوع به اخیروس شود
نام پادشاه اول است از پادشاهان قیاصرۀ روم، او را از آن جهت قیصر گفتند که مادرش بوقت ولادت بمرد، شکمش را بشکافتند و او را برآوردند و بزبان رومی اینچنین شخصی را قیصر خوانند و گویند عیسی (ع) در زمان اوبوجود آمد. و بسقوط سین اول بر وزن قربوس هم بنظر آمده است. (آنندراج) (برهان) (هفت قلزم). لقب اکتاویانوس و همه امپراطوران بعدی. (حاشیۀ برهان چ معین)
نام پادشاه اول است از پادشاهان قیاصرۀ روم، او را از آن جهت قیصر گفتند که مادرش بوقت ولادت بمرد، شکمش را بشکافتند و او را برآوردند و بزبان رومی اینچنین شخصی را قیصر خوانند و گویند عیسی (ع) در زمان اوبوجود آمد. و بسقوط سین اول بر وزن قربوس هم بنظر آمده است. (آنندراج) (برهان) (هفت قلزم). لقب اکتاویانوس و همه امپراطوران بعدی. (حاشیۀ برهان چ معین)
نام مردی بود و او مطلوبی داشت ’هارو’ (یا بهارو) نام، که در دریا در جزیره ای منزل داشت و هرشب در آن جزیره آتش می افروخت تا اندروس بفروغ آتش شناکنان بدانجا می آمد و به پیش هارو میرفت. اتفاقاً شبی بادی وزیدن گرفت و آتش را بکشت و اندروس در دریا غرق گردید. (از برهان قاطع) (از هفت قلزم) (از فرهنگ سروری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). درقصۀ وامق و عذاری عنصری بدو تمثل شده: نه من کمتر از اندروسم بمهر نه باشد بهار و چو عذرا بچهر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 202). و رجوع به هارو شود
نام مردی بود و او مطلوبی داشت ’هارو’ (یا بهارو) نام، که در دریا در جزیره ای منزل داشت و هرشب در آن جزیره آتش می افروخت تا اندروس بفروغ آتش شناکنان بدانجا می آمد و به پیش هارو میرفت. اتفاقاً شبی بادی وزیدن گرفت و آتش را بکشت و اندروس در دریا غرق گردید. (از برهان قاطع) (از هفت قلزم) (از فرهنگ سروری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). درقصۀ وامق و عذاری عنصری بدو تمثل شده: نه من کمتر از اندروسم بمهر نه باشد بهار و چو عذرا بچهر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 202). و رجوع به هارو شود
بیونانی جوز رومی است. (فهرست مخزن الادویه). جوز رومی است و آن بار درختی باشد که صمغ آن کهربا است. و بعضی گویند چوب آن درخت کهرباست. (برهان). در برهان آمده که جوز رومی است و بار درختی است که صمغ آن کهرباست و بعضی گویند چوب آن کهرباست. برهانی ندارد و در فرهنگها هم دیده نشده، والله اعلم. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) ، فوت گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). میراندن. (از اقرب الموارد) جوز رومی است و آن بار درختی باشد که صمغ آن کهربا است و بعضی برآنند که چوب آن درخت کهربا باشد. (هفت قلزم) (برهان). بیونانی جوز رومی است. (فهرست مخزن الادویه) ، یک گلۀ گوسپند. (از ناظم الاطباء). رجوع به افاه و افاً شود
بیونانی جوز رومی است. (فهرست مخزن الادویه). جوز رومی است و آن بار درختی باشد که صمغ آن کهربا است. و بعضی گویند چوب آن درخت کهرباست. (برهان). در برهان آمده که جوز رومی است و بار درختی است که صمغ آن کهرباست و بعضی گویند چوب آن کهرباست. برهانی ندارد و در فرهنگها هم دیده نشده، والله اعلم. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) ، فوت گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). میراندن. (از اقرب الموارد) جوز رومی است و آن بار درختی باشد که صمغ آن کهربا است و بعضی برآنند که چوب آن درخت کهربا باشد. (هفت قلزم) (برهان). بیونانی جوز رومی است. (فهرست مخزن الادویه) ، یک گلۀ گوسپند. (از ناظم الاطباء). رجوع به افاه و افاً شود
یا اکیروت. به هندی گردکان را نامند. (یادداشت مؤلف). جوز رومی. (کتاب مفردات قانون ابوعلی سینا). و رجوع به اکهروت شود، تمام مسیر حرکت دود مذکور (دود حاصل از سوختن گاز بنزین در اتومبیل). (از فرهنگ فارسی معین). - لولۀ اگزوز، لولۀ آهنی یا چدنی که دود حاصل از احتراق را از محل احتراق به خارج رساند
یا اکیروت. به هندی گردکان را نامند. (یادداشت مؤلف). جوز رومی. (کتاب مفردات قانون ابوعلی سینا). و رجوع به اکهروت شود، تمام مسیر حرکت دود مذکور (دود حاصل از سوختن گاز بنزین در اتومبیل). (از فرهنگ فارسی معین). - لولۀ اگزوز، لولۀ آهنی یا چدنی که دود حاصل از احتراق را از محل احتراق به خارج رساند
اخینوس. گندم بیابانی که کشت و درو نشود. نباتیست غیر گندم صحرائی. منبت او کنار آبها شبیه بگیاه ارزن و ثمرش سیاه و ریز و گلش سفید و ثمرش در ادویۀ چشم و گوش مستعمل و با قوت مجففه و محلله و قابضه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گندم دشتی یعنی گندم خودروی را گویند. عصارۀ آنرا با گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش را نافع باشد. (برهان). گندم دشتی آنکه از زمین بغیر زراعت روید و کشتن و درویدن او را معتاد نباشد. (مؤید الفضلاء). و رجوع به اخینوس شود
اخینوس. گندم بیابانی که کشت و درو نشود. نباتیست غیر گندم صحرائی. منبت او کنار آبها شبیه بگیاه ارزن و ثمرش سیاه و ریز و گلش سفید و ثمرش در ادویۀ چشم و گوش مستعمل و با قوت مجففه و محلله و قابضه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گندم دشتی یعنی گندم خودروی را گویند. عصارۀ آنرا با گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش را نافع باشد. (برهان). گندم دشتی آنکه از زمین بغیر زراعت روید و کشتن و درویدن او را معتاد نباشد. (مؤید الفضلاء). و رجوع به اخینوس شود
بیونانی صحرا و بیابان را گویند. (آنندراج) (برهان). مأخوذ از یونانی. صحرا و بیابان. (ناظم الاطباء) ، در غش انداختن کسی را: اغش زیداً، اوقعه فی الغش. (از اقرب الموارد)
بیونانی صحرا و بیابان را گویند. (آنندراج) (برهان). مأخوذ از یونانی. صحرا و بیابان. (ناظم الاطباء) ، در غش انداختن کسی را: اغش زیداً، اوقعه فی الغش. (از اقرب الموارد)