عریض تر. پهن تر. پرپهناتر. مقابل اطول. نعت تفضیلی از عرض. (یادداشت بخط مؤلف) : و القبرسی (من اکتمکت) شبیه بالیمانی الا انه اعرض و الی الطول ماهو... (ابن البیطار). حکی اصمعی عن ابیه قال: مارأیت اعرض زنداً من الحسن (حسن بصری) کان عرضه شبراً. (ابن خلکان). و یقال: اعرض من الدهناء
عریض تر. پهن تر. پرپهناتر. مقابل اطول. نعت تفضیلی از عرض. (یادداشت بخط مؤلف) : و القبرسی (من اکتمکت) شبیه بالیمانی الا انه اعرض و الی الطول ماهو... (ابن البیطار). حکی اصمعی عن ابیه قال: مارأیت اعرض زنداً من الحسن (حسن بصری) کان عرضه شبراً. (ابن خلکان). و یقال: اعرض من الدهناء
آماسی که در گردن آدمی به هم رسد و بفرانسه گواتر گویند. (ناظم الاطباء). ریشی باشد که بر گردن و شکم پدید آید و آن را بعربی نکفه خوانند. ریشی باشد که در شکم و گردن مردم بهم می رسد و آن را بعربی نکفه می گویند. (برهان) (آنندراج)
آماسی که در گردن آدمی به هم رسد و بفرانسه گواتر گویند. (ناظم الاطباء). ریشی باشد که بر گردن و شکم پدید آید و آن را بعربی نکفه خوانند. ریشی باشد که در شکم و گردن مردم بهم می رسد و آن را بعربی نکفه می گویند. (برهان) (آنندراج)
ترکی است. دردمند. (شرفنامۀ منیری) ، خداوند شتران بسیارشیر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). خداوند شتران بسیارشیر شدن. (تاج المصادر بیهقی). فراوان شدن شتران و گوسپندان قوم و بسیار گردیدن شیر آنها: اغزر القوم، غزرت ابلهم و شاؤهم و کثرت البانها. (از اقرب الموارد). در ناظم الاطباء ’اغزاز’ بهر دو زاء به این معانی ضبط شده و ظاهراً تصحیفی روی داده است، در باران بسیار قرار گرفتن: اغزر القوم، صاروا فی غزر المطر. (از اقرب الموارد)
ترکی است. دردمند. (شرفنامۀ منیری) ، خداوند شتران بسیارشیر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). خداوند شتران بسیارشیر شدن. (تاج المصادر بیهقی). فراوان شدن شتران و گوسپندان قوم و بسیار گردیدن شیر آنها: اغزر القوم، غزرت ابلهم و شاؤهم و کثرت البانها. (از اقرب الموارد). در ناظم الاطباء ’اغزاز’ بهر دو زاء به این معانی ضبط شده و ظاهراً تصحیفی روی داده است، در باران بسیار قرار گرفتن: اغزر القوم، صاروا فی غزر المطر. (از اقرب الموارد)
ترکی است. دزد. چنانچه از نصاب ترکی و از اهل زبان بتحقیق پیوسته. (آنندراج). دزد. (ناظم الاطباء). دزد. اوغری. (فرهنگ فارسی معین). - باز اغری، باز معلّمی که بتعلیم قوشچیان برای صید مرغابی سر به آب فروبرده به روی آب رود، مرغابیان، جنس خودش شمرده طبل نمی خورند، چون نزدیک رسد ناگهان چنگل بخون مرغابیان نگار بندد. (آنندراج) : ای شوخ قوشچی که ز بیداد خوی تو اغری دویده باز نگاهم بسوی تو. داراب بیگ جویا (از آنندراج).
ترکی است. دزد. چنانچه از نصاب ترکی و از اهل زبان بتحقیق پیوسته. (آنندراج). دزد. (ناظم الاطباء). دزد. اوغری. (فرهنگ فارسی معین). - باز اغری، باز معلَّمی که بتعلیم قوشچیان برای صید مرغابی سر به آب فروبرده به روی آب رود، مرغابیان، جنس خودش شمرده طبل نمی خورند، چون نزدیک رسد ناگهان چنگل بخون مرغابیان نگار بندد. (آنندراج) : ای شوخ قوشچی که ز بیداد خوی تو اغری دویده باز نگاهم بسوی تو. داراب بیگ جویا (از آنندراج).
در تازی بیزار کننده، پر کننده، به آرزو رسنده در فارسی: بد خواه کسی که غرضی شخصی دارد: (لیک مغرض چو بر غرض آشفت غرض کور را چه آری گفت ک) (دهخدا. مجموعه اشعار ص 8) توضیح در عربی به معنی بیزار کننده پر کننده (کوزه آب) ورسنده به حاجت خود آمده
در تازی بیزار کننده، پر کننده، به آرزو رسنده در فارسی: بد خواه کسی که غرضی شخصی دارد: (لیک مغرض چو بر غرض آشفت غرض کور را چه آری گفت ک) (دهخدا. مجموعه اشعار ص 8) توضیح در عربی به معنی بیزار کننده پر کننده (کوزه آب) ورسنده به حاجت خود آمده