جدول جو
جدول جو

معنی اغتداف - جستجوی لغت در جدول جو

اغتداف(اِ)
اکثر چیزی گرفتن و به این معنی با ’من’ متعدی شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیز بسیار از کسی گرفتن: اغتدف فلان من فلان، اخذ منه شیئا کثیراً. (از اقرب الموارد) ، در تاریکی شب و آنچه بدان ماند پنهان شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). در تاریکی شب رفتن و در تاریکی پنهان شدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اغتداف
جامه بریدن ستاندن
تصویری از اغتداف
تصویر اغتداف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اغتراف
تصویر اغتراف
با کف دست آب برداشتن برای آشامیدن، آب با مشت برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
فرو رها کردن زن پرده را بر روی خویش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انداختن زن روبنده را بر روی خویش. (از اقرب الموارد). قناع بر روی فروگذاشتن زن. (تاج المصادر بیهقی). تقول: ’اغدفت دونی القناع’. (از اقرب الموارد). پرده فروگذاشتن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غلاف یافتن، طاعون زده گردیدن شتران. یقال: ’اغدت الابل’. معروفاً و مجهولاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، خداوند شتران طاعون زده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، غده کردن شتران قوم. غده یافتن شتران. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ خوَرْ / خُرْ)
ربودن. اختطاف. اختلاس.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بامداد کردن و پگاه شدن بجایی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صبح کردن. بدین معنی با ’علی’ متعدی شود. و این معنی اصل است سپس بمعنی روان شدن و رفتن در هر وقت بکار رفته است. غدوّ. غدوه. (از اقرب الموارد) ، لواطت کردن (مولد است). (منتهی الارب) (آنندراج). لواط کردن (از لغات مولده است). (ناظم الاطباء) ، شدت یافتن سورت شراب. لقول: ’اذا اغتلمت علیکم هذه الاشربه فاقصعوا متونها بالماء’. (از اقرب الموارد) ، سخت شدن امواج دریا: اغتلم امواج البحر، اشتد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
غدیره ساختن که نوعی از آش است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اتخاذ غدیره: اغتدر الرجل، اتخذغدیره. (از اقرب الموارد). و رجوع به اغتذار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آب به مشت برگرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با دست آب برگرفتن. غرف. (از اقرب الموارد). از کف آب خوردن و آب به مشت برگرفتن. (آنندراج) ، دراز گشتن گیاه و افزون گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند گردیدن گیاه و انبوه شدن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رسانیدن ستور علف روزگذار را به بهاران. (ناظم الاطباء). رسیدن ستور علف روزگذار را به بهاران. (منتهی الارب) (آنندراج). رسیدن ستور بعلف بهار به اندازۀ گذران روز یا کمی فربه شدن. کقوله: ’و کنا اذا ما اغتفت الخیل غفه’. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ردیف خود ساختن کسی را.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زده شدن پنبه. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، در بیت زیر بمجاز معنی رشد و حرکت می دهد:
خانه ای گهواره و ضیق مدار
تا تواند کرد بالغ انتشار.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
یوتاری پادیاری، نا سازگاری، ستیزه، جانشینی، شکم روش عدم موافقت، ناسازگاری، با یکدیگر خلاف کردن، نزاع، مشاجره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراف
تصویر احتراف
پیشه داری پیشه وری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتدام
تصویر احتدام
بر افروختگی، تافتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتداد
تصویر احتداد
خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجاف
تصویر احتجاف
خودداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتفاف
تصویر احتفاف
گرد گردی (طواف)، خوردن آن چه در دیگ باشد تا ته خوردن کاسه لیسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتشاف
تصویر ارتشاف
مکیدن (آب و آبگونه ها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختداع
تصویر اختداع
فریفتن ترفند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختدام
تصویر اختدام
چاکر گرفتن، پرشک خواستن (پرشک خدمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختصاف
تصویر اختصاف
به هم چسباندن، برهم نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
دزدگوشی (استراق سمع)، ربودن تند ربودن ربودن همچون برق، استراق سمع کردن (شیطان)، خیر ه کردن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاف
تصویر اجتحاف
ربودن، کشیدن آب از چاه آبکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتداث
تصویر اجتداث
کورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتهاف
تصویر اجتهاف
سخت گرفتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاف
تصویر اجتیاف
به تو رفتن به اندرون چیزی شدن درونروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتداع
تصویر ابتداع
چیز نو آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغداف
تصویر اغداف
گابیدن، روی پوشاندن، پرکوهگی (کوهه موج)، گستردن، فروهشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتراف
تصویر اغتراف
با دست آب بر گرفتن آب بمشت بر گرفتن با کف دست آب نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتفاف
تصویر اغتفاف
اندک بخشی کم گذاشتی گیان خوردن: ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتلاف
تصویر اغتلاف
در نیامدن، خوشبوی کردن خویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختداف
تصویر اختداف
کوشش دربریدن، ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتدان
تصویر ارتدان
دوک و دوکدان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتراف
تصویر اغتراف
((اِ تِ))
با کف دست آب خوردن
فرهنگ فارسی معین