جدول جو
جدول جو

معنی اغانم - جستجوی لغت در جدول جو

اغانم(اَ نِ)
جمع واژۀ غنم. (ناظم الاطباء). گلۀ غنم راگویند که بمعنی گوسپند است و واحد از لفظ خود نداردو یکی آن را شاه گویند و آن اسم جنس مؤنث است و یقع علی الذکور و الاناث او علیهما جمیعا. و در ارادۀ دو گله غنمان گویند. (از منتهی الارب). جمع واژۀ غنم، بمعنی شاه اعم از بز و گوسپند که واحد از خود ندارد و اسم جنس مؤنث است برای جنس شاه. (از اقرب الموارد) ، پرورش یافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اغنام
تصویر اغنام
غنم ها، غنیمت ها، جمع واژۀ غنم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغانی
تصویر اغانی
اغنیه، سرود، آواز، در موسیقی هر نوع ساز غیربادی، به ویژه ساز زهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غانم
تصویر غانم
غنیمت گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
خلیل غانم، خلیل بن ابراهیم بن غانم، محقق و متتبعی سوری و مسیحی و از نویسندگان عرب به زبانهای خارجی است. وی در بیروت متولد شده و در لبنان به کسب علم پرداخته است. عهده دار مشاغل و مناصبی چند بوده و سپس به اسعدپاشا والی سوریه که پس از چندی به مقام صدارت عظمای دولت عثمانی رسیده پیوسته است و همین اسعدپاشا او را نخست بسمت مترجم وزارت خارجه و پس از مدتی بسمت مترجم صدارت عظمی معین کرده است (1292هجری قمری). او در سال 1294 از سوریه به نمایندگی مجلس نواب عثمانی انتخاب شده است. پس از آن مورد خشم حکومت عثمانی قرار گرفته از بیم به پاریس فرار کرد و در آن جا روزنامه ای عربی بنام البصیر نشر داد ولی مدت نشر آن طولانی نبود و از آن پس به بازرگانی پرداخت ودر ضمن مقالاتی برای جراید ترکی، عربی، فرانسوی، انگلیسی می نوشت. تألیفات او بشرح ذیل است: 1- کتابی بنام اقتصاد سیاسی به زبان عربی. 2- رساله ای که در آن گمان و نظر کسانی را که تصور می کردند مسیحیان بلاد عثمانی از بیگانگان حمایت می کنند رد و بر آنان اعتراض کرده است. 3- کتابی در تاریخ پادشاهان آل عثمان که به زبان فرانسه و در دو جلد است. 4- کتابی به عربی که نام آن را زندگی مسیح گذاشته است. او پس از چندی که در پاریس گذراند به سویس رفت و در آنجا روزنامه ای بنام ’کرواسان’ تأسیس کرد و در آن روزنامه بر رفتار وکردار سلطان عبدالحمید و پیروان او بسیار خرده گرفت و بعد آن را تعطیل کرد و در فرانسه به حال غربت وفات یافت (1903 هجری قمری). او مردی ادیب در زبان ترکی وزبان فرانسه بود و به زبان فرانسه شعر می گفت و نسبت به وطن خود و مصالح آن بسیار غیرت می ورزید و در وطن پرستی تعصب شدید داشت و با هر اندیشۀ بیگانه و بیگانه پرستی سخت مخالف و معارض بود. (اعلام زرکلی ج 1 ص 295). و رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1405 شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی از دهستان گندزلو بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع در 30 هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 2 هزارگزی باختری شوسۀ مسجدسلیمان به اهواز. دشت، گرمسیر مالاریائی. دارای 150 تن سکنۀ شیعه. آب آن از شعبه گرگر و کارون. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ عرب مجاهد هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نعت فاعلی از غنم و غنم و غنم. گیرندۀ غنیمت. رسیده به غنیمت و با تنوین دنبال کلمه سالم استعمال شود: سالماً غانماً. گویند: سفر را چگونه گذراندید، در جواب گویند: سالماً غانماً،یعنی تندرست و بهره گیرنده سفر را گذراندم و نیز گویند: امید است سفرتان سالماً غانماً به پایان آید
لغت نامه دهخدا
(اَنَ)
آنکه سخن هویدا گوید. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ)
جمع واژۀ مغنم. (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). غنیمتها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فعنداﷲ مغانم کثیره. (قرآن 94/4). و رجوع به غنیمت شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ غنم، بز و گوسپندان. (غیاث اللغات). گوسپندان و بز. (آنندراج). گله ها. (منتهی الارب). جمع واژۀ غنم که بمعنی بزها و گوسپندان است و مفرد از خود ندارد. (از اقرب الموارد). غنوم. اغانم. (از اقرب الموارد) : صهیل خیول و رغاء جمال و شهیق و زئیر سباع و کلاب و خوار بقور و ثغاء اغنام. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
فروگرفتن ابر همه آسمان را. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : اغان الغیم السماء، فروگرفت ابر همه آسمان را. (منتهی الارب). پوشانیدن ابر آسمان را: اغان الغین (لغه فی الغیم) السماء، البسها. (از اقرب الموارد) ، بریدن جامه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بریدن لباس: اغتدف الثوب، قطعه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اغنیّه. سازهایی که بدون نفخ ودم نواخته میشود مثل چنگ و رباب و امثال آنها خلاف مزمار که سازی است که با نفخ دم نواخته شود مثل نی و امثال آن. (فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نخبه الدهر دمشقی آرد: فصل پنجم در ذکر اولاد حام بن نوح و ایشان عبارتند از قبط و نبط و بربر و سودان با بسیاری طوایف آنان، و سپس مؤلف در همین فصل نویسد: و از طوایف مسلمین غانم است. (نخبه الدهر ص 266 و 268)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اغنام
تصویر اغنام
جمع غنم، گوسپندان بزان جمع غنم گوسپندان گوسفندها و بزها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غانم
تصویر غانم
پروه گیر (پروه غنیمت) غنیمت گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اغنیه، زه سرودها: سرودهایی که همراه با ساز دهنی خوانده میشود جمع اغنیه. سرودها آوازها، سازهایی که بی نفخ دم نوازند (سازهای غیر بادی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غانم
تصویر غانم
((نِ))
غنیمت گیرنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغانی
تصویر اغانی
جمع اغنیه، سرودها، آوازها، سازهای غیربادی
فرهنگ فارسی معین
افغانی، اهل کشور افغانستان
فرهنگ گویش مازندرانی
افغان افغانی
فرهنگ گویش مازندرانی