- اعطر
- خوشبویتر
معنی اعطر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیشکش، داده، بخشش
خوشبو، بویا
گلگون سپید سرخ، آهوی سرخ و سپید، شب سپید، ریگ سرخ
بخشنده تر، عطا دهنده تر
دادن، و عطا نمودن، بخشیدن، بخشش دهش، گردن نهادن، پذیرش آزبا (دعا)
چپ دست
شکم گنده، کیسه پر، گره دار، برآمده
مرد یک چشم، شخص تک چشم
آبادان تر، معمورتر، عامرتر
خویش را عطر زدن، خوشبو شدن
عطا کردن، بخشیدن، بخشش کردن، بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، جدوا، داشاد، دهشت، عتق، بغیاز، بذل، داشن، داد و دهش، احسان، سماحت، صفد، عطیّه، برمغاز، منحت، داشات، جود، فغیاز
خوش بو، دارای بوی خوش، معطر
ادویه دان، ظرفی که ادویۀ مطبخ در آن جای دارد
کسی که یک چشمش نابینا شده باشد، یک چشم، در علم زیست شناسی رودۀ کور، جمع عور و عوران
بویه دار، بویه دوست بوی خوش دهنده، دوست دارنده عطر عطر دوست
عطر آمیز، خوشبو
Aromatic, Perfumed, Scented, Redolent
aromático, perfumado, fragrante
aromatisch, parfümiert, duftend
aromatyczny, pachnący
ароматный
ароматний , запашний
aromatisch, geurig
aromático, perfumado, fragante
aromatique, parfumé, odorant
aromatico, profumato, fragrante
सुगंधित , खुशबूदार
সুগন্ধি , সুগন্ধযুক্ত , সুগন্ধিত
wangi, harum
aromatik, kokulu
향기로운 , 향기로운 , 향기로운