جدول جو
جدول جو

معنی اعرنکاس - جستجوی لغت در جدول جو

اعرنکاس
(شَ نو نِ تَ)
گرد آمدن و بر هم نشستن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انبوه شدن و بر روی هم آمدن و جمع گردیدن چیزی. (از اقرب الموارد) ، آنکه یک بازوی او کوتاه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کسی که یکی از بازوان وی کوتاه باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نگونسار شدن.
لغت نامه دهخدا
(عِ)
مرغی است مانند کبوتر، و انسان متوجه آن نمی گردد مگر هنگامی که از پیش پای انسان پرواز کند و باعث ترس او شود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عرنوس. رجوع به عرنوس شود، بینی کوه. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). ج، عرانیس. (اقرب الموارد) ، جای باغندۀ پنبه زنان. (منتهی الارب). محل و جای نواله های پنبه زن. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سرنگون کردن. (آنندراج). نگونسار کردن. واگردانیدن. (مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف). ارکاس. (یادداشت مؤلف) ، رفتن بیم و ترس. (منتهی الارب) (آنندراج) (صراح اللغه)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نگوسار کردن. (زوزنی). نگونسار کردن. سرنگون کردن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
واژگون کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دیر ماندن دختر در خانه بی شوی. (منتهی الارب) (آنندراج). دیر ماندن دختر بی شوی در خانه. (ناظم الاطباء). بدرازا کشیدن ماندن دختر در میان خاندان خود پس از بلوغ و هیچگاه ازدواج نکردن آنچنان که از عداد باکره بودن خارج گردد. عناس. عنوس. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(بَ نِ تَ)
مهمانی عروسی نمودن و سور کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سور کردن. (آنندراج). یقال: اعرس اعراساً، مهمانی عروسی نمود و سور کرد. (منتهی الارب). ولیمه ساختن. (تاج المصادر بیهقی) (زمخشری).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سخت سیاه شدن موی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سیاه سخت شدن. (المصادر زوزنی). انبوه شدن و بسیار سیاه گردیدن موی.
لغت نامه دهخدا
(یَ)
برگردیده شدن و بجای یکدیگر شدن اجزای چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دگرگون شدن چیزی. (از اقرب الموارد). تعاکس. انعکاس. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(یَ لی / یَلْ لی زَ)
بسیار گردیدن موی دنب شتر ماده و دراز شدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار انبوه و دراز شدن دم ناقه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ بَ)
خاموش شدن. (منتهی الارب). خاموش بودن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دشوارخوی گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بستن زانوی شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بسیار گردیدن و فراهم آمدن موی. (از اقرب الموارد). بسیار گردیدن موی و فراهم آمدن: اعلنکک الشعر، بسیار گردید موی و فراهم آمد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ تَ)
کوشش نمودن در کار: اعرنجج، کوشش نمود در کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بشمشیر زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با شمشیر خود زدن: اعضه سیفی، ضربته به، و فی الاساس: ’اعض السیف بساق البعیر’. (از اقرب الموارد). بشمشیر بزدن. (تاج المصادر بیهقی) ، خداوند شتران خار و عض خوار گردیدن. (منتهی الارب). خداوند شتران خارخوار گردیدن. (ناظم الاطباء). خداوند شتران خارخورنده گردیدن: اعض القوم، اکلت ابلهم العض. (از اقرب الموارد) ، دورتک و بسیارآب گشتن چاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دورتک و تنگ گلو بودن چاه و گویند پرآب شدن چاه باشد. (از اقرب الموارد) ، خارناک و کثیرالعض شدن زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیارعض شدن زمین. (از اقرب الموارد) ، و فی الحدیث: من تعزی بعزاءالجاهلیه فاعضوه بهن ابیه و لاتکنوا، ای قولوا له اعضض ایر ابیک و لاتکنوا عنه بالهن، تنکیلاً له و تأدیباً. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ نِ تَ)
تباه گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
گرد آمدن و ترنجیده شدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جمع گردیدن و منقبض شدن. (از اقرب الموارد). در منتهی الارب چاپ تهران ’اعریزام’ ضبط شده است ولی در چاپ بمبئی اعرنزام است و پیداست که ضبط اخیر صحیح است زیرا مصدر باب افعنلال است. و ضبط چاپ تهران غلط است، دشوار شدن زادن بچه، زن را: اعضلت المراءه، دشوار شد زادن. (منتهی الارب) (آنندراج). دشوار شدن زادن زن بچه را. (ناظم الاطباء). دشوار شدن زادن بچه بر زن، مرغ و سایر حیوانات. (از اقرب الموارد) ، درمانده کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج). درمانده ساختن و چیره شدن کاری بر کسی: اعضل الامر فلاناً، غلبه و اعیاه. (از اقرب الموارد) ، مانده و عاجز نمودن بیماری طبیب را. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). درمانده و ناتوان کردن معالجه طبیب را. (از اقرب الموارد) ، ناخشنود شدن از کسی. ناخشنود داشتن. تنگ آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت و دشوار شدن کار کسی بر شخصی و درمانده ساختن کاری شخص را: اعضل بی الامر و الرجل، ضاقت علی فیه الحیل. اعضلنی فلان، اعیانی امره. (از اقرب الموارد). و منه حدیث عمر: قد اعضل بی اهل الکوفه، ای ضاقت علی ّ الحیل فی امرهم فانهم مایرضون بامیر و لایرضی بهم امیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ تَ)
از سردی قریب بهلاک شدن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). یقال: اعرنفز الرجل، ای کاد یموت من البرد. (منتهی الارب) ، صاحب شتران عضاه خوار گردیدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). عضاه خوار شدن شتران قوم. (از اقرب الموارد). عضاه چریدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی) ، دروغ بربافتن و بهتان آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دروغ بربافتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ نِ تَ)
گرفته و ترنجیده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منقبض شدن. (از اقرب الموارد) ، کوتاه دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شتر کوتاه دست. (از اقرب الموارد) ، برادرمرده. مرد بی برادر و تنها که هیچ کس نداشته باشد. کسی که برادر و هیچ کس نداشته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کسی که برادر و هیچ کس دیگر نداشته باشد. و گفته اند: کسی که برادرمرده باشد. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح عروض) نوعی از تصرفات عروضی در مفاعلتن که آنرا خرم کنند و آن اسقاط میم است پس فاعلتن شود و نقل کنند بسوی مفتعلن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در عروض، مفتعلن باشد که مخروم از مفاعلتن است. (از اقرب الموارد) ، کبش اعضب، تکۀ گوش شکافته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تکۀ گوش شکافته. (آنندراج). گوش شکافته. (از اقرب الموارد) ، آن گوسپند که درون سر وی شکسته بود. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). آنکه اندرون سر وی شکسته باشد. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). گوسپند مغزشاخ شکسته. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
جایگاهی است در حمص. و در شعر ابوحصینه آمده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارتکاس
تصویر ارتکاس
نگونسازی افتادن برآمدن پستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکاس
تصویر ارکاس
باز گرداندن نگونسار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعراس
تصویر اعراس
دامادشدن ویوک گرفتن (ویوک عروس)، همبستری، فرود آمدن، برهم نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعناس
تصویر اعناس
ورتنیدن (تغییر دادن) پیر دختر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعکاس
تصویر اعکاس
واژگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرناس
تصویر عرناس
دماغه کوه، کفترک از پرند گان، چوب بلال
فرهنگ لغت هوشیار