لازم گرفتن و فراگرفتن چیزی را چنانکه هیچکس نتواند او را نسبت بدان فریب دهد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، شکم سپل شتر. ج، ظل ّ، شذوذاً. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). عجاج در قول خود: تشکو الوجی من اظلل و اظلل، بفک ادغام خوانده جهت ضرورت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اظل ّ شتر، درون سپل آن. ج، ظل ّ و آن شاذ است زیرا کلمه اسم است نه صفت. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). زیر سول اشتر. ج، اظلات، اظلال، اظالل. (مهذب الاسماء)
لازم گرفتن و فراگرفتن چیزی را چنانکه هیچکس نتواند او را نسبت بدان فریب دهد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، شکم سپل شتر. ج، ظُل ّ، شذوذاً. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). عجاج در قول خود: تشکو الوجی من اظلل و اظلل، بفک ادغام خوانده جهت ضرورت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اَظَل ّ شتر، درون سپل آن. ج، ظُل ّ و آن شاذ است زیرا کلمه اسم است نه صفت. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). زیر سَوَل اشتر. ج، اَظَلات، اظلال، اظالل. (مهذب الاسماء)
اظرار مرد، راه رفتن وی بر روی سنگ های تیز و سخت. (از اقرب الموارد). راه رفتن بر سنگ های تیز و سخت. (از متن اللغه). رفتن بر سنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفتن بر سنگهای تیز. (تاج المصادر بیهقی).
اظرار مرد، راه رفتن وی بر روی سنگ های تیز و سخت. (از اقرب الموارد). راه رفتن بر سنگ های تیز و سخت. (از متن اللغه). رفتن بر سنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفتن بر سنگهای تیز. (تاج المصادر بیهقی).
شاگرد شحنه. (مهذب الأسماء). چاکر شحنه. شاگرد سلطان که بی وظیفه همراه باشد، سرهنگ زاده، غلام کوچک. پسر خرد. کودک رسیدۀ ببلوغ، پیادۀ کوتوال، چاووش. و او سیاه نپوشد. رجوع به سیاه پوش شود
شاگرد شحنه. (مهذب الأسماء). چاکر شحنه. شاگرد سلطان که بی وظیفه همراه باشد، سرهنگ زاده، غلام کوچک. پسر خرد. کودک رسیدۀ ببلوغ، پیادۀ کوتوال، چاووش. و او سیاه نپوشد. رجوع به سیاه پوش شود
صاحب نظر. اهل بینش و بصیرت: یا مظفر یا مظفرجوی باش یا نظرور یا نظرورجوی باش. مولوی. آورده است بر دل صاف نظروران عکسش بر آب و آینه تنخواه گشته است. ظهوری (از آنندراج)
صاحب نظر. اهل بینش و بصیرت: یا مظفر یا مظفرجوی باش یا نظرور یا نظرورجوی باش. مولوی. آورده است بر دل صاف نظروران عکسش بر آب و آینه تنخواه گشته است. ظهوری (از آنندراج)