- اظآر(وَ/ وِ یَ)
دایگی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کسر اظفاره فی فلان، غیبت کرد وی را. (از ذیل اقرب الموارد) (از کامل مبرد ص 60) ، جمع واژۀ ظفر. فیروزیها. (آنندراج). و رجوع به اظافر و اظافیر و ظفر شود، کنه های بزرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کبارالقردان. (منتهی الارب) (متن اللغه) ، اظفار جامه، آنچه از آن درهم شکند و بصورت شکن زره درآید. (از اقرب الموارد). آنچه از پوست بشکند و بصورت شکن زره درآید. (از متن اللغه)
