جمع واژۀ طور. (ناظم الاطباء) (ترجمان ترتیب عادل ص 67). جمع واژۀ طور، یک بار. قال اﷲ تعالی ’خلقکم اطواراً’ قال الاخفش: ای طوراً نطفه و طوراً علقه و طوراً مضغه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ طور، بمعنی تاره، یقال: اتیته طوراً بعد طور، یعنی یک بار پس از بار دیگر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه).
جَمعِ واژۀ طور. (ناظم الاطباء) (ترجمان ترتیب عادل ص 67). جَمعِ واژۀ طور، یک بار. قال اﷲ تعالی ’خلقکم اطواراً’ قال الاخفش: ای طوراً نطفه و طوراً علقه و طوراً مضغه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ طور، بمعنی تاره، یقال: اتیته طوراً بعد طور، یعنی یک بار پس از بار دیگر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه).
جمع طائوس در فارسی طاووس، تاووسان خاستگاه این مرغ چنانکه در بسیاری از واژه نامه ها آمده ایران و به گفته برخی) بلاد عجم (بوده باید پذیرفت که واژه تاووس پارسی است فراشمرغان
جمع طائوس در فارسی طاووس، تاووسان خاستگاه این مرغ چنانکه در بسیاری از واژه نامه ها آمده ایران و به گفته برخی) بلاد عجم (بوده باید پذیرفت که واژه تاووس پارسی است فراشمرغان