جدول جو
جدول جو

معنی اطروخیا - جستجوی لغت در جدول جو

اطروخیا
اسم سریانی بادرنجبویه است. (فهرست مخزن الادویه). اسم یونانی بادرنجبویه است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
آطروفیا. کلمه ای است یونانی مرکب از: ’آ’، حرف نفی و سلب + ’ترفه’، بمعنی غذا که پس از ترکیب بصورت اتروفیا، یا اطروفیا نوشته می شود و در متنهای علمی عربی و فارسی بغلط بصورتهای اطروغیا و اطروقا و اطروقیا آمده است، چنانکه صاحب بحر الجواهر در ذیل اطروغیا آرد: هزال البدن لعدم الغذا - انتهی، یعنی لاغری بسبب نرسیدن غذا، که در تداول طب قدیم بر لاغری مفرط هم اطلاق میشد و اطروفیای موضعی یا عضوی بمعنی ضمور عضوی است. صاحب ذخیره آرد: ’و بدین سبب علتی پدید آید که آن را بزبان یونانی اطروقا گویند و به تازی عدم الغذا گویند یعنی نایافتن غذا’. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
در بحرالجواهر بدین صورت آمده و مصحف اطروفیا است. رجوع به اطروفیا شود
لغت نامه دهخدا
بسریانی اترج را گویند. (فهرست مخزن الادویه). اسم اترج است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
از یونانی آ، حرف سلب + طروفه، خورش، غذا، هزال مفرط، ضمور عضوی، و رجوع به اطروفیا شود
لغت نامه دهخدا
کذا، . نام یونانی کتاب اصول هندسۀ اقلیدس، بقول ابن الندیم، فراهم آمدنگاه مردمان و معتمدعلیه ایشان. (منتهی الارب) ، میانۀ دریا. اسطم
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از نواحی قدیم ایطالیا بین رود تیبر و جبال اپنن و دریای تیره. مردم این سرزمین ازنژاد آریائی بودند و اصل ایشان بنا بگفتۀ هرودتوس از لیدی بود. چون در عقل و هوش بر دیگر ساکنین ایطالیا برتری داشتند زودتر بتمدن نائل شدند و بنا بقول معروف از پانزده قرن پیش از میلاد تأسیس مدینه ها کردند. آثار و ابنیۀ اتروریا بسیار بوده است لکن تسلط روم بر آن سرزمین یکباره آن آثار نابود کرد. رومیان غالب آداب و رسوم دینی و مدنی و سیاسی را از مردم اتروریا فرا گرفته بودند. پول مسکوک پیش از آنکه رومیان بر اتروریا مسلط شوند در آن سرزمین رائج و ضرب سکه معمول بود. محل اتروریای قدیم را امروز تسکان می نامند. (فرهنگ ترجمه تمدن قدیم تألیف فوستل دکولانژ)
لغت نامه دهخدا
حشیشهالداخس، رجوع به فارنوخیا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مصحف و صورت غلط اطروفیاست. رجوع به اطروفیا شود
لغت نامه دهخدا
بیونانی زعرور است. (تحفۀ حکیم مؤمن). مسبیلس. ذوالثلاث نویات. ذوالثلاث حبات. طریقوقون. طریققن، شهد. (غیاث اللغات). شهدی که جمع کند آن را زنبور در شکم خود و بیرون آورد، یا شهدی که در اطراف خانه زنبور چسبیده بود. انگبین. (مهذب الاسماء). عسل، نمی که بر درخت افتد. (منتهی الارب) ، آنچه از مأکول که از دست یا دهان افتد گاه خوردن و آنرا لطاخه نیز گویند
لغت نامه دهخدا
یونانی تازی شده از گیاهان ازگیل درختچه ای از تیره گل سرخیان که خاردار است و بحالت وحشی در جنگلهای اروپای مرکزی و نواحی معتدل آسیا روییده میشود و غالبا آنرا با درختان دیگر پیوند میزنند ارونیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطروشی
تصویر اطروشی
سنگینی گوش کری
فرهنگ لغت هوشیار