لغتی (لهجه ای) است در اطمحرار. (از متن اللغه). رجوع به اطمحرار شود، اطهاف سقاء،فروهشته شدن مشک و نرم گردیدن آن. (منتهی الارب). فروهشته شدن مشک. (ناظم الاطباء) (آنندراج). استرخاء مشک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، اطهاف طهفه، از مال خویش قطعه ای به کسی دادن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). دادن کسی را پاره ای از مال خویش. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب) ، اطهاف در سخن خویش، سبک کردن آن را. (از متن اللغه). سبک کردن و بسرعت گفتن آن را. (از اقرب الموارد). سهل و آسان کردن سخن را و واضح و پیدا گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به لغت یمن، طهف راکاشتن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغتی (لهجه ای) است در اطمحرار. (از متن اللغه). رجوع به اطمحرار شود، اطهاف سِقاء،فروهشته شدن مشک و نرم گردیدن آن. (منتهی الارب). فروهشته شدن مشک. (ناظم الاطباء) (آنندراج). استرخاء مشک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، اطهاف طهفه، از مال خویش قطعه ای به کسی دادن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). دادن کسی را پاره ای از مال خویش. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب) ، اطهاف در سخن خویش، سبک کردن آن را. (از متن اللغه). سبک کردن و بسرعت گفتن آن را. (از اقرب الموارد). سهل و آسان کردن سخن را و واضح و پیدا گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به لغت یمن، طهف راکاشتن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج)
ازمخرار صوت، نیک سخت شدن آواز. (منتهی الارب) ، شهری است در آسیای صغیر (اناطولی) واقع در رأس شرقی خلیجی در بحر متوسط که بهمین نام خوانده شود. ازمیر در دامنۀ کوه باگس بمسافت 430 هزارگزی جنوب غربی قسطنطنیه واقع است و آن لنگرگاهی است که تجارت آن رونق دارد و از ازمنۀ قدیمه از لحاظ تجارت و صناعت و علوم فلسفیه مشهورو به ((ازمیرالمحبوبه)) و ((درهالشرق)) و ((اکلیل یونیه)) و ((عین الاناطول)) و ((دن ّالذهب)) و ((الامیره)) و ((رائحهالجنه)) ملقب بوده است و مقر تجارت آسیای صغیر و بین النهرین و ارمینیه و فارس بوده است و بدانجا مسلمین و غیر آنان را مکاتب و مدارسی است و نیز جوامع و کلیساها و دیرها و جراید بترکی و فرانسوی و یونانی و ارمنی و غیرها دارد. و در نام مؤسس آن اختلاف است بعض مورخین گفته اند که امیره افسیسنه سمیرنا آنرا بنیاد نهاد و برخی گویند که بانی آن طنطال ملک لیدی بوده و گروهی گویند بناکننده آن ایونیین باشندو سپس در ملک پادشاه پرگاموس و آنگاه بتصرف رومیان درآمد و در قرون وسطی ازمیر بدست اشراف رودس افتاد وسپس ترکان آنرا محاصره کردند و تکش سلجوقی به سال 477 هجری قمری از قیاصره بستد و بعد قوای بحری قسطنطنیه آنرا محاصره کرد و مجدداً تحت سلطه یونیین درآمد و عثمانیان به سال 733 در ایام سلطان اورخان آنرا تصرف کردند و مسیحیان پس از 12 سال باز پس گرفتند و سپس تیمورلنگ بسال 805 آنرا بگشاد و ترک گفت و سلطان مرادخان ثانی به سال 828 آن شهر را تسخیر کرد و تاکنون در تصرف ترکان باقی است. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود. سمرنا. (عیون الانباء ج 1 ص 78 س 8). اسمرینا. یزمیر. (ابن بطوطه). رجوع بحبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 165 و ایران باستان ص 1264 و فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 113 و یسنا ص 93 و رجوع به ازمیرنا شود
ازمخرار صوت، نیک سخت شدن آواز. (منتهی الارب) ، شهری است در آسیای صغیر (اناطولی) واقع در رأس شرقی خلیجی در بحر متوسط که بهمین نام خوانده شود. ازمیر در دامنۀ کوه باگُس بمسافت 430 هزارگزی جنوب غربی قسطنطنیه واقع است و آن لنگرگاهی است که تجارت آن رونق دارد و از ازمنۀ قدیمه از لحاظ تجارت و صناعت و علوم فلسفیه مشهورو به ((ازمیرالمحبوبه)) و ((درهالشرق)) و ((اکلیل یونیه)) و ((عین الاناطول)) و ((دَن ّالذهب)) و ((الامیره)) و ((رائحهالجنه)) ملقب بوده است و مقر تجارت آسیای صغیر و بین النهرین و ارمینیه و فارس بوده است و بدانجا مسلمین و غیر آنان را مکاتب و مدارسی است و نیز جوامع و کلیساها و دیرها و جراید بترکی و فرانسوی و یونانی و ارمنی و غیرها دارد. و در نام مؤسس آن اختلاف است بعض مورخین گفته اند که امیره افسیسنه سمیرنا آنرا بنیاد نهاد و برخی گویند که بانی آن طنطال ملک لیدی بوده و گروهی گویند بناکننده آن ایونیین باشندو سپس در ملک پادشاه پرگاموس و آنگاه بتصرف رومیان درآمد و در قرون وسطی ازمیر بدست اشراف رودس افتاد وسپس ترکان آنرا محاصره کردند و تکش سلجوقی به سال 477 هجری قمری از قیاصره بستد و بعد قوای بحری قسطنطنیه آنرا محاصره کرد و مجدداً تحت سلطه یونیین درآمد و عثمانیان به سال 733 در ایام سلطان اورخان آنرا تصرف کردند و مسیحیان پس از 12 سال باز پس گرفتند و سپس تیمورلنگ بسال 805 آنرا بگشاد و ترک گفت و سلطان مرادخان ثانی به سال 828 آن شهر را تسخیر کرد و تاکنون در تصرف ترکان باقی است. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود. سمرنا. (عیون الانباء ج 1 ص 78 س 8). اسمرینا. یزمیر. (ابن بطوطه). رجوع بحبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 165 و ایران باستان ص 1264 و فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 113 و یسنا ص 93 و رجوع به ازمیرنا شود
اطرار فلان، اسقاط وی، گویند: ضربه فأطرّ یده. (از اقرب الموارد). اطرّ یده فطرّت، سقطت. (متن اللغه). اطر اﷲ ید فلان و اطنها، فطرّت و طنّت، ای سقطت. و ضربه فأطرّ یده، ای قطعها و اندرها. (لسان العرب). اطرار دست کسی، بریدن و قطع کردن آن را. (ناظم الاطباء). جدا کردن دست کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج).
اطرار فلان، اسقاط وی، گویند: ضربه فَأطَرَّ یده. (از اقرب الموارد). اطرّ یده فطرّت، سقطت. (متن اللغه). اطر اﷲ ید فلان و اطنها، فطرّت و طنّت، ای سقطت. و ضربه فأطَرَّ یده، ای قطعها و اندرها. (لسان العرب). اطرار دست کسی، بریدن و قطع کردن آن را. (ناظم الاطباء). جدا کردن دست کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج).
نام شهر استوار و ولایت پهناوری است در اول حدود ترکستان در ماوراءالنهر بر کنار سیحون نزدیک فاراب، وبرخی آنرا اترار گویند. (از معجم البلدان). و صاحب قاموس الاعلام آرد: از نظر یاقوت نام شهر و سرزمینی است در ماوراءالنهر ترکستان در ساحل نهر سیحون و نزدیکی فاراب، و از نظر ابن اثیر و ابوالفدا اطرار نام دیگر فاراب است و هر دو یکی است. (از قاموس الاعلام ترکی). فاراب داخله. بدان سوی چاچ نزدیک بلاساغون. (ابن خلکان در شرح حال فارابی). حضرت. در ساحل شرقی رود سیحون. (یادداشت مؤلف). و صاحب روضات الجنات در ضمن شرح حال فارابی آرد: فاراب شهری است از بلاد مشرق که در این روزگار آن را اطرار بر وزن اشنان خوانند و چنانکه ابن خلکان آورده است شهر مزبور بالای چاچ نزدیک شهر بلاساغون است و یکی از پایتخت های شهرهای ترکستان بشمار می رود و آن را فاراب داخله گویند و آنان را فاراب خارجه نیز باشد و آن در اطراف بلاد فارس است. (از روضات الجنات ص 712). رجوع به فاراب و اترار شود، از ابزارهای ستاره شناسی نیز بوده است
نام شهر استوار و ولایت پهناوری است در اول حدود ترکستان در ماوراءالنهر بر کنار سیحون نزدیک فاراب، وبرخی آنرا اترار گویند. (از معجم البلدان). و صاحب قاموس الاعلام آرد: از نظر یاقوت نام شهر و سرزمینی است در ماوراءالنهر ترکستان در ساحل نهر سیحون و نزدیکی فاراب، و از نظر ابن اثیر و ابوالفدا اطرار نام دیگر فاراب است و هر دو یکی است. (از قاموس الاعلام ترکی). فاراب داخله. بدان سوی چاچ نزدیک بلاساغون. (ابن خلکان در شرح حال فارابی). حضرت. در ساحل شرقی رود سیحون. (یادداشت مؤلف). و صاحب روضات الجنات در ضمن شرح حال فارابی آرد: فاراب شهری است از بلاد مشرق که در این روزگار آن را اطرار بر وزن اشنان خوانند و چنانکه ابن خلکان آورده است شهر مزبور بالای چاچ نزدیک شهر بلاساغون است و یکی از پایتخت های شهرهای ترکستان بشمار می رود و آن را فاراب داخله گویند و آنان را فاراب خارجه نیز باشد و آن در اطراف بلاد فارس است. (از روضات الجنات ص 712). رجوع به فاراب و اُترار شود، از ابزارهای ستاره شناسی نیز بوده است
جمع واژۀ طرّ. نواحی رود و نواحی بلاد و طریق. و در تهذیب آمده است که اطرار جمع واژۀ طرّه است و طرۀ هر چیز ناحیۀ آن باشد و طرۀ نهر و وادی کنار آن و اطرار بلاد اطراف آن است. (از لسان العرب). رجوع به طرّ و طرّه شود. اطرار بلاد، اطراف آن: هو یحمی اطرارالشام. مفرد آن طرّ است. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ طُرّ. نواحی رود و نواحی بلاد و طریق. و در تهذیب آمده است که اطرار جَمعِ واژۀ طُرّه است و طرۀ هر چیز ناحیۀ آن باشد و طرۀ نهر و وادی کنار آن و اطرار بلاد اطراف آن است. (از لسان العرب). رجوع به طُرّ و طُرّه شود. اطرار بلاد، اطراف آن: هو یحمی اطرارالشام. مفرد آن طُرّ است. (از اقرب الموارد)