کلمه ایست رومی بمعنی مقدم در جنگ، و عرب بدان تکلم کرده است. عبداﷲ بن سبره الحرشی گوید: فان یکن اطربون الروم قطعها فقد ترکت بها اوصاله قطعا و ان یکن اطربون الروم قطعها فان ّ فیها بحمداﷲمنتفعا (یعنی انگشتان او) . (از المعرب جوالیقی ص 26). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 193 و نشوءاللغه شود
کلمه ایست رومی بمعنی مقدم در جنگ، و عرب بدان تکلم کرده است. عبداﷲ بن سَبَره الحَرَشی گوید: فان یکن اطربون الروم قطعها فقد ترکت بها اوصاله قطعا و ان یکن اطربون الروم قطعها فان ّ فیها بحمداﷲمنتفعا (یعنی انگشتان او) . (از المعرب جوالیقی ص 26). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 193 و نشوءاللغه شود
کوهی است در جنوب ادلب از اعمال حلب، دارای هوای نیک و آبهای عذب و متنزهات خرم وچهل دیر در آنست و موقع آن در وادی اللجاه است و وجه تسمیۀ آن به اربعین از این جهت است که چهل راهب راکه آنجا بودند بکشتند و گویند بمناسبت آنکه چهل ناسک را در ناحیۀ جبل سیناء در اواخر قرن چهارم میلادی بکشتند، آنجا را اربعین خواندند. (ضمیمۀ معجم البلدان). کوهی است در جنوب قصبۀ اریحا از اعمال حلب و بعضی قبور قدیمه در آنجاست و در جزیره العرب پاره ای مواضع نیز بهمین اسم معروف است. (قاموس الاعلام ترکی)
کوهی است در جنوب ادلب از اعمال حلب، دارای هوای نیک و آبهای عذب و متنزهات خرم وچهل دیر در آنست و موقع آن در وادی اللجاه است و وجه تسمیۀ آن به اربعین از این جهت است که چهل راهب راکه آنجا بودند بکشتند و گویند بمناسبت آنکه چهل ناسک را در ناحیۀ جبل سیناء در اواخر قرن چهارم میلادی بکشتند، آنجا را اربعین خواندند. (ضمیمۀ معجم البلدان). کوهی است در جنوب قصبۀ اریحا از اعمال حلب و بعضی قبور قدیمه در آنجاست و در جزیره العرب پاره ای مواضع نیز بهمین اسم معروف است. (قاموس الاعلام ترکی)
در صیدنۀ ابوریحان آمده است: بزبان رومی و سریانی اطرین گویند و بپارسی شاه افروش گویند و آمدی گوید: زلانیا و قطایف و آنچه از فطیر سازند او را اطریه گویند و فارابی در دیوان خود آورده: اطریه طعامی است که معتاد ترکانست - انتهی. و پیداست که منظور از اطرین همان اطریه است. رجوع به اطریه شود
در صیدنۀ ابوریحان آمده است: بزبان رومی و سریانی اطرین گویند و بپارسی شاه افروش گویند و آمدی گوید: زلانیا و قطایف و آنچه از فطیر سازند او را اطریه گویند و فارابی در دیوان خود آورده: اطریه طعامی است که معتاد ترکانست - انتهی. و پیداست که منظور از اطرین همان اطریه است. رجوع به اطریه شود
ابن ابی اصیبعه درباره کلمه هرمس اول آرد: و تلفظآن ارمس است و آن نام عطارد باشد و در نزد عرب ادریس و در نزد عبرانیان اخنوخ است. (از عیون الانباء ج 1ص 16). رجوع به هرمس و اخنوخ و ادریس و ارمس شود
ابن ابی اصیبعه درباره کلمه هرمس اول آرد: و تلفظآن ارمس است و آن نام عطارد باشد و در نزد عرب ادریس و در نزد عبرانیان اخنوخ است. (از عیون الانباء ج 1ص 16). رجوع به هرمس و اخنوخ و ادریس و ارمس شود
بالاپوش گشاد بی آستین. مانتو. شنل. (از دزی ج 1 ص 28) ، در تداول عربی امروز، بر رساله ای اطلاق شود که دانشجوی دانشگاه آن را برای بدست آوردن گواهینامۀلیسانس یا دکترای خویش فراهم آرد، معادل کلمه فرانسوی تز. (از متن اللغه)
بالاپوش گشاد بی آستین. مانتو. شنل. (از دزی ج 1 ص 28) ، در تداول عربی امروز، بر رساله ای اطلاق شود که دانشجوی دانشگاه آن را برای بدست آوردن گواهینامۀلیسانس یا دکترای خویش فراهم آرد، معادل کلمه فرانسوی تز. (از متن اللغه)