خاطر جمعی ناشی از رسیدن به یقین، تردید نداشتن در مورد چیزی، آرامش خاطر به دلیل اعتماد به کسی اطمینان دادن: خاطر جمعی دادن، آسوده خاطر ساختن اطمینان داشتن: اعتماد داشتن، یقین داشتن اطمینان یافتن: خاطر جمع شدن، مطمئن شدن
خاطر جمعی ناشی از رسیدن به یقین، تردید نداشتن در مورد چیزی، آرامش خاطر به دلیل اعتماد به کسی اطمینان دادن: خاطر جمعی دادن، آسوده خاطر ساختن اطمینان داشتن: اعتماد داشتن، یقین داشتن اطمینان یافتن: خاطر جمع شدن، مطمئن شدن
نابودی، برآماسیدن، پراکندگی، پاره پاره گی: ابر نیست شدن نابود شدن، از هم پاشیدن، ناپدیدی، از هم پاشیدگی. نابود شدن، رفتن، ناپدید شدن، بر افتادن، نیست شدن
نابودی، برآماسیدن، پراکندگی، پاره پاره گی: ابر نیست شدن نابود شدن، از هم پاشیدن، ناپدیدی، از هم پاشیدگی. نابود شدن، رفتن، ناپدید شدن، بر افتادن، نیست شدن