- اضطراری
- نیازین
معنی اضطراری - جستجوی لغت در جدول جو
- اضطراری
- ناگزیر منسوب به اضطرار، الزامی ضروری
- اضطراری
- منسوب به اضطرار، ضروری، الزامی
- اضطراری
- Emergency
- اضطراری
- чрезвычайный
- اضطراری
- Notfall
- اضطراری
- надзвичайний
- اضطراری
- emergência
- اضطراری
- emergenza
- اضطراری
- emergencia
- اضطراری
- urgence
- اضطراری
- noodgeval
- اضطراری
- ฉุกเฉิน
- اضطراری
- darurat
- اضطراری
- مدّعيٌّ
- اضطراری
- आपातकालीन
- اضطراری
- חירום
- اضطراری
- dharura
- اضطراری
- ایمرجنسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از روی اضطرار بناچار ناگزیر: اضطرارا اموال خود را بدو بخشید
درماندگی
بیچاره وحاجتمند کردن کسی را، ناچار شدن، درماندگی
بیچاره شدن، ناچار شدن، درمانده شدن، بیچارگی، درماندگی
منسوب به ادرار (بمعنی وظیفه و مستمری)
دلواپسی، پریشانی، آسیمه سری، سرآسیمگی
لوس ننر شخصی که اطواردر میاورد
لوس ننر شخصی که اطواردر میاورد
پیرامونی شخصی که بکسی نزدیک باشد آنکه غالبا با دیگری تماس دارد، رهگذر، جمع اطرافیان