جدول جو
جدول جو

معنی اضریج - جستجوی لغت در جدول جو

اضریج
(اِ)
نوعی از چادرهای زردرنگ یا نوعی از جامه های زردرنگ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). گلیم زرد. (مهذب الاسماء). کساء زردی است. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
اضریج
رنگ سرخ، اسپ تیزتگ
تصویری از اضریج
تصویر اضریج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
شیرزنه. نهره. آلت دوغ و روغن کردن و مسکه برگرفتن که به زبان دیلم تیره گویند. گول شیرزنه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
پالیز که خربزه زار و خیارزار و کدوزار باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فراخ و فروهشته کردن گریبان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخت دوانیدن شتران را در غارت، آراستن سخن و زینت دادن آن را، رنگ سرخ کردن جامه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، خون آلود کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). خون آلود کردن بینی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کو کُ نَنْ دَ / دِ)
دمیدن بوی خوش. برانگیخته شدن بوی خوش. (آنندراج). بوی خوش دادن. (آنندراج). خوش بوی شدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بوی. بوی خوش. (مهذب الاسماء). ارج. اریجه. ج، اراییج.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اضر. جمع واژۀ ضرو. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ضرو و اضر شود، ستم نمودن کسی را، یقال: اضطهدته اضطهاداً. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مضطر ساختن و اذیت کردن کسی را. (از قطر المحیط) ، ستم کردن و مضطر ساختن و آزار کردن کسی را بسبب مذهب. (از اقرب الموارد). رجوع به مضطهد شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
عدوٌ ضریج، دویدگی سخت. (منتهی الارب). سخت. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابریج
تصویر ابریج
پارسی تازی گشته شیرزنه خمره کره گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضریج
تصویر تضریج
سخن آرایی، فراخ گریبانی فراخ کردن گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضریج
تصویر ضریج
خون آلود، تند (سریع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریج
تصویر اریج
((اَ رِ))
بوی خوش دادن، بوی خوش
فرهنگ فارسی معین