جدول جو
جدول جو

معنی اضافی - جستجوی لغت در جدول جو

اضافی
بیش از میزان مورد نیاز، زائد
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
فرهنگ فارسی عمید
اضافی
(اِ فی ی)
منسوب به اضافه. رجوع به اضافه شود.
لغت نامه دهخدا
اضافی
بیشی افزونی منسوب به اضافه زیادتی افزونی: کارهای اضافی
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
فرهنگ لغت هوشیار
اضافی
افزونه، افزودنی، دیگر
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
فرهنگ واژه فارسی سره
اضافی
زاید، زیادی، مازاد، یدکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اضافی
إضافيٌّ
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به عربی
اضافی
Additional, Extra, Plus, Spare, Redundant
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اضافی
supplémentaire, plus, redondant, de rechange
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اضافی
adicional, extra, redundante, de repuesto
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اضافی
дополнительный , избыточный , запасной
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به روسی
اضافی
zusätzlich, extra, redundant, Ersatz-
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به آلمانی
اضافی
додатковий , надмірний , запасний
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اضافی
dodatkowy, zbędny, zapasowy
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به لهستانی
اضافی
附加的 , 额外的 , 多余的 , 备用的
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به چینی
اضافی
adicional, extra, redundante, sobressalente
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اضافی
اضافی
دیکشنری اردو به فارسی
اضافی
اضافی
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به اردو
اضافی
অতিরিক্ত
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به بنگالی
اضافی
ya ziada, ziada, zisizo muhimu, akiba
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اضافی
ek, ekstra, artı, gereksiz, yedek
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اضافی
추가의 , 추가적인 , 불필요한 , 예비의
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به کره ای
اضافی
追加の , 冗長な , 予備の
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اضافی
aggiuntivo, extra, ridondante, di riserva
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اضافی
अतिरिक्त
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به هندی
اضافی
tambahan, ekstra, berlebihan, cadangan
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اضافی
เพิ่มเติม , เกินความจำเป็น , สำรอง
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به تایلندی
اضافی
extra, overbodig, reserve
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به هلندی
اضافی
נוסף , מיותר , חלופי
تصویری از اضافی
تصویر اضافی
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اضافه
تصویر اضافه
باقی مانده، بیش از مشخص، زیادی، نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی، افزودن چیزی به چیز دیگر،
در دستور زبان علوم ادبی نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف و جزء دوم را مضاف الیه می گویند و علامت آن کسره ای است که به آخر مضاف افزوده می شود مثلاً شاگرد دبستان (شاگرد مضاف و دبستان مضاف الیه است)،
در برخی از کلمات کسرۀ اضافه را حذف می کنند و آن را فک اضافه می گویند مثلاً صاحب دل، صاحب خانه، صاحب هنر، پدر زن، دختر خاله و پسر عمه،
در اسم های مختوم به الف یا واو «ی» افزوده می شود مثلاً خدای جهان، سخنگوی دولت
در اسم های مختوم به های غیرملفوظ به جای «ی» علامتی شبیه همزه (که کوتاه شدۀ حرف «ی» می باشد) در بالای «ه» می گذارند مثلاً جامۀ او، خانۀ من
فرهنگ فارسی عمید
(اِ فی یَ)
تأنیث اضافی. رجوع به اضافی شود
لغت نامه دهخدا
افزودن زیاده کردن، افزایش افزونی فزودگی، باز خواندن، نسبت دادن کلمه ایست بکلمه دیگر برای تتمیم معنی. نخستین را مضاف و دوم را مضاف الیه گویند: کتاب جمشید مرغ هوا جلد دفتر لب لعل. علامت اضافه کسره ایست که باخر مضاف ملحق شود. اضافه شامل اقسام ذیل است: یا اضافه ملکی. معنی مالکیت را رساند: کتاب یوسف خانه حسن. یا اضافه تخصیصی. اختصاص را رساند: زین اسب سقف اطاق زنگ شتر یا اضافه بیانی. آنست که مضاف الیه نوع و جنس مضاف را بیان کند: ظرف مس انگشتری طلا آوند سفال. یا اضافه تشببهی. آنست که در وی معنی تشبیه باشد و آن بر دو قسم است: الف - اضافه مشبه بمشبه به: قد سرو لب لعل. ب - اضافه مشبه به بمشبه: فراش باد بنات نبات مهد زمین. یا اضافه استعاری. آنست که مضاف در غیر معنی حقیقی خود استعمال شده باشد و بعبارت دیگر مضاف الیه بچیزی تشبیه شده باشد که بجای آن چیز یکی از لوازم و اجزای آن مذکور گردد: روی سخن گوش هوش دست اجل، حامل، نسبت، جمع اضافات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضافه
تصویر اضافه
زیاد، افزودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشافی
تصویر اشافی
جمع شفا، درمان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثافی
تصویر اثافی
جمع اثفیه پایه دیگدان سه پایه دیگدان اجاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثافی
تصویر اثافی
جمع اثفیّه، پایه دیگدان، اجاق، نام چند ستاره است مقابل رأس القدر، شلیاق، سه سنگ زیر دیگ، جماعت
فرهنگ فارسی معین