جدول جو
جدول جو

معنی اصولی - جستجوی لغت در جدول جو

اصولی
پیرو اصول و قواعد، متکی بر اصول و قواعد محکم، عالمی که به علم اصول عمل می کند، عالم متعمق در اصول علوم، عالمی که در اصول دین بحث می کند، علمای اسلام که در امور شرعی به علم اصول عمل کنند
تصویری از اصولی
تصویر اصولی
فرهنگ فارسی عمید
اصولی(اُ)
عالم متعمق در اصول علوم یا متمسک به اصول یا رونده بر مقتضای اصول. (از قطر المحیط). طایفه ای از علمای اسلام که در امور شرعیه به علم اصول عمل میکنند. مقابل اخباری. (ناظم الاطباء). میان اصولیان و اخباریان کشمکشها و اختلافهایی وجود داشت و چنانکه آقای همایی نوشته اند: اختلاف اصولی و اخباری در شیعه تقریباً نظیر یا باقیماندۀ اختلاف معتزلی و اشعری است، پنداری این بنا روی ویرانه های عقاید همان دو طایفه بنیاد گشته است. عقاید معتزله داخل طریقۀ اصولی و طریقۀ اشاعره و ارباب حدیث سرمشق مسلک اخباری است. مشاجرات اصولی و اخباری در شیعه هم نسبت به خود کمتر از مشاجرات معتزلی و اشعری و رفتارشان بی شباهت به یکدیگر نبوده است. (از غزالی نامه ص 75).
لغت نامه دهخدا
اصولی
طایفه ای از علمای اسلام که در امور شرعیه به علم اصول عمل میکنند
تصویری از اصولی
تصویر اصولی
فرهنگ لغت هوشیار
اصولی((اُ))
عالم به اصول فقه، در فارسی قانونمندی، از روی قاعده
تصویری از اصولی
تصویر اصولی
فرهنگ فارسی معین
اصولی
ریشه ای، بنیادی، بنیادین
تصویری از اصولی
تصویر اصولی
فرهنگ واژه فارسی سره
اصولی
آیین گرا، اصولی، با اصول
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
حسام الدین اصیلی. از عالمان معاصر خواجه بهاءالدین نقشبندی در بخارا بود. صاحب انیس الطالبین آرد: در وقت ایشان (خواجه بهاءالدین) مقدم علماء بخارا مولانا حسام الدین اصیلی و مولانا حمیدالدین شاشی بودند. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 187)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به اصیله یا اصیلا، شهری در مغرب اقصی در ساحل اقیانوس اطلس بفاصله چهل وچهار کیلومتر از جنوب غربی طنجه. (از ریحانه الادب).
لغت نامه دهخدا
(اَ لی ی)
علم اصالی، هر علمی که خود مقصود لذاته باشد، مانند علم فلسفه. در مقابل علم آلی
لغت نامه دهخدا
تصویری از اصولین
تصویر اصولین
اصول دین و اصول فقه، اصول کلام و اصول فقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
ازبن از پایه اصلا اساسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افولی
تصویر افولی
فرو رونده
فرهنگ لغت هوشیار
وصولی در فارسی رسیدنی الفیدنی، نو کیسه سود پرست در تازی آنچه ممکن است وصول شود و بدست آید مقابل لاوصولی. یا لاوصولی. آنچه وصول نشود و بدست نیاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
أساساً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
Mainly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
principalement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
hauptsächlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
主に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
بنیادی طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
প্রধানত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
hasa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
genellikle
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
주로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
मुख्य रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
בעיקר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
головним чином
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
terutama
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
ส่วนใหญ่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
voornamelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
principalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
главным образом
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
principalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
主要地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
głównie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
principalmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی