جدول جو
جدول جو

معنی اصولی - جستجوی لغت در جدول جو

اصولی
ریشه ای، بنیادی، بنیادین
تصویری از اصولی
تصویر اصولی
فرهنگ واژه فارسی سره
اصولی
طایفه ای از علمای اسلام که در امور شرعیه به علم اصول عمل میکنند
تصویری از اصولی
تصویر اصولی
فرهنگ لغت هوشیار
اصولی
پیرو اصول و قواعد، متکی بر اصول و قواعد محکم، عالمی که به علم اصول عمل می کند، عالم متعمق در اصول علوم، عالمی که در اصول دین بحث می کند، علمای اسلام که در امور شرعی به علم اصول عمل کنند
تصویری از اصولی
تصویر اصولی
فرهنگ فارسی عمید
اصولی
((اُ))
عالم به اصول فقه، در فارسی قانونمندی، از روی قاعده
تصویری از اصولی
تصویر اصولی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصولین
تصویر اصولین
اصول دین و اصول فقه، اصول کلام و اصول فقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصولا
تصویر اصولا
ازبن از پایه اصلا اساسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افولی
تصویر افولی
فرو رونده
فرهنگ لغت هوشیار
وصولی در فارسی رسیدنی الفیدنی، نو کیسه سود پرست در تازی آنچه ممکن است وصول شود و بدست آید مقابل لاوصولی. یا لاوصولی. آنچه وصول نشود و بدست نیاید
فرهنگ لغت هوشیار
главным образом
دیکشنری فارسی به روسی
головним чином
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ส่วนใหญ่
دیکشنری فارسی به تایلندی
मुख्य रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
প্রধানত
دیکشنری فارسی به بنگالی
بنیادی طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
آغازین، هسته ای، بنیادین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اصول
تصویر اصول
اساسها، بیخ و بن ها، ج اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
بنیادی بنیک، سرشتی منسوب به اصل. بنیادی، ذاتی مقابل عارضی وصلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولی
تصویر اولی
سزاوارتر، بهتر، احق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولی
تصویر اولی
سزاوارتر، لایق تر، شایسته تر، برتر
فرهنگ فارسی عمید