جدول جو
جدول جو

معنی اصلاح - جستجوی لغت در جدول جو

اصلاح
بازسازی
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
فرهنگ واژه فارسی سره
اصلاح
ویرایش، سامان دادن، آراستن، پیراستن موی، سازش دادن به کردن نیک کردن بسامان کردن سازش دادن، آرایش دادن صورت و موی سر، جمع اصلاحات. راست کردن عصا و چوب را بر آتش، بصلاح آوردن، سازش کردن، آراستن، درست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اصلاح
برطرف کردن عیب و ایراد چیزی، درست کردن مثلاً اصلاح خط فارسی،
تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر و صورت، برطرف کردن ایرادات نوشته، ویرایش کردن مثلاً این مقاله به اصلاح بیشتری نیاز دارد،
از بین بردن اخلاق یا عادات بد کسی از طریق آموزش
اصلاح دادن: صلح دادن، آشتی دادن، صلح و آشتی برقرار کردن
اصلاح کردن: به سامان آوردن، سر و سامان دادن، درست کردن، تراشیدن یا کم کردن موی سر و صورت، نیکو کردن، صحیح کردن عبارت، درست کردن نوشته ای، مرمت کردن، تعمیر کردن، رفع اختلاف کردن، سازش دادن میان دیگران، آشتی کردن با هم
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
فرهنگ فارسی عمید
اصلاح
((اِ))
سر و سامان دادن، تصحیح کردن، کوتاه و مرتب کردن موی سر و صورت
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
فرهنگ فارسی معین
اصلاح
Remediation
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اصلاح
исправление
دیکشنری فارسی به روسی
اصلاح
Abhilfe
دیکشنری فارسی به آلمانی
اصلاح
виправлення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اصلاح
naprawa
دیکشنری فارسی به لهستانی
اصلاح
补救
دیکشنری فارسی به چینی
اصلاح
remediação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اصلاح
rimedio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اصلاح
remediación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اصلاح
remédiation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اصلاح
remediëring
دیکشنری فارسی به هلندی
اصلاح
การแก้ไข
دیکشنری فارسی به تایلندی
اصلاح
remediasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اصلاح
معلمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
اصلاح
सुधार
دیکشنری فارسی به هندی
اصلاح
תִקוּן
دیکشنری فارسی به عبری
اصلاح
補修
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اصلاح
복구
دیکشنری فارسی به کره ای
اصلاح
iyileştirme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اصلاح
uharibifu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اصلاح
প্রতিকার
دیکشنری فارسی به بنگالی
اصلاح
اصلاح
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصلاحی
تصویر اصلاحی
Corrective
دیکشنری فارسی به انگلیسی
коррективный
دیکشنری فارسی به روسی