با یکدیگر صلح کردن. (لغت میرسید شریف جرجانی ص 2) (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلاء) (زوزنی). با هم صلح کردن. مأخوذ از صلح است، چون در باب افتعال صاد مقابل تای افتعال افتاد تای را بدل به طا کردند اصطلاح شد. (غیاث) (آنندراج). با هم صلح کردن. آشتی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تصالح. (زوزنی).
با یکدیگر صلح کردن. (لغت میرسید شریف جرجانی ص 2) (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلاء) (زوزنی). با هم صلح کردن. مأخوذ از صلح است، چون در باب افتعال صاد مقابل تای افتعال افتاد تای را بدل به طا کردند اصطلاح شد. (غیاث) (آنندراج). با هم صلح کردن. آشتی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تصالح. (زوزنی).
زبانزد (در تازی آشتی کردن و یگانه شدن است) هشته بهم ساختن سازش کردن صلح کردن، سازش صلح، اتفاق کردن جمعی مخصوص برای وضع کلمه ای، لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و بکار برند، جمع اصطلاحات. با هم صلح کردن، تصالح وآشتی کردن، با یکدیگر صلح کردن
زبانزد (در تازی آشتی کردن و یگانه شدن است) هشته بهم ساختن سازش کردن صلح کردن، سازش صلح، اتفاق کردن جمعی مخصوص برای وضع کلمه ای، لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و بکار برند، جمع اصطلاحات. با هم صلح کردن، تصالح وآشتی کردن، با یکدیگر صلح کردن
سازش کردن، صلح کردن، واژه ای که به علت کثرت استعمال عمومی، معنایی غیر از معنای اصلی خود را شامل می شود، لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و به کار برند، مفرد اصطلاحات
سازش کردن، صلح کردن، واژه ای که به علت کثرت استعمال عمومی، معنایی غیر از معنای اصلی خود را شامل می شود، لغتی که جمعی برای خود وضع کنند و به کار برند، مفرد اصطلاحات
آنچه متعلق به اصطلاح باشد. منسوب به اصطلاح. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). واصطلاحی هر چیزی را که وابستۀ به اصطلاح باشد گویند، چنانکه گویند: هذا منقول اصطلاحی، و سنه اصطلاحیه، و شهر اصطلاحی و امثال آن. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
آنچه متعلق به اصطلاح باشد. منسوب به اصطلاح. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). واصطلاحی هر چیزی را که وابستۀ به اصطلاح باشد گویند، چنانکه گویند: هذا منقول اصطلاحی، و سنه اصطلاحیه، و شهر اصطلاحی و امثال آن. (از کشاف اصطلاحات الفنون)