جدول جو
جدول جو

معنی اصانلو - جستجوی لغت در جدول جو

اصانلو
(اُ)
از ایلات اطراف تهران. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111). از ایلات اطراف تهران، ساوه، زرند و قزوین و مرکب از 1200 خانوار است. ییلاقشان کوههای شمالی البرز و قشلاقشان خوار میباشد و چادرنشین هستند
لغت نامه دهخدا
اصانلو
نام طایفه ای ترک نژاد و مهاجر در مازندران
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
دهی است از دهستان پیچرانلو که در بخش باجگیران شهرستان قوچان و 12هزارگزی جنوب باختری باجگیران و 10هزارگزی باختر شوسۀ قوچان به باجگیران واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 255 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و گلیم و جوراب است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ)
دهی از دهستان قزل گچیلو است که در بخش ماه نشان شهرستان زنجان واقع است و 470 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
از دهات دهستان جیرستان بخش باجگیران شهرستان قوچان است، در 30هزارگزی مغرب باجگیران بر سر راه مالرو عمومی باجگیران به چورمه، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 660 تن سکنه دارد، آبش از چشمه تأمین میشود و محصولش غلات است، اهالی به زراعت و مالداری و هیزم کنی مشغولند و صنعت دستی مردم آنجا بافتن قالیچه و گلیم و جوال است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از طوایف ایل قشقایی ایران و مرکب از 80 خانوار است که در کنار رود خانه رحیمی مسکن دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 80)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی از دهستان انگورستان بخش ماه نشان شهرستان زنجان است و 172 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه. سکنۀ آن 224 تن و آب آن از رودخانه و چاه تأمین می شود. محصول آنجا غلات، پنبه، کشمش و بادام است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن. در 32هزارگزی راه عمومی مالرو. کوهستانی است و دارای 400 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و محصولش غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و راه مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه قوچان به لطف آباد میان اینچه و تاج الدین در 59500گزی قوچان، دهی است از دهستان جعفرآباد بخش حومه شهرستان قوچان در 25هزارگزی جنوب خاوری قوچان. دارای 174 سکنه. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان پیران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 123 تن سکنه است. آب آن از رودخانه بادین آباد و محصول آن غلات، توتون، حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ یِ)
دهی از دهستان سملقان بخش مانۀ شهرستان بجنورد واقعدر 58 هزارگزی جنوب باختری مانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 9 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قره لز بخش میاندوآب شهرستان مراغه، در 36هزارگزی جنوب خاوری میاندوآب و 4هزارگزی باختر راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ قرار گرفته است، زمین آن جلگه هوای آن معتدل مالاریائی است، 310 تن سکنه دارد، آب آن از زرینه رود، محصول آن غلات و توتون و چغندر و حبوبات و شغل اهالی زراعت، صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری. آب آن از رود خانه نکا و محصول آن برنج، غلات، پنبه و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ایروموسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 19هزارگزی باختر اردبیل و 12 هزارگزی شوسۀ اردبیل به تبریز، هوای آن معتدل و دارای 225 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات، حبوب، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، تیره ای از ایل شاهسون در این ده سکونت دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام قبیله ای است از طایفۀ قاجار که به استراباد کوچ داده شده اند. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 108 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان چهاراویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از ایلات اطراف اجارود در آذربایجان، عده آنان چهارصدخانوار است و در سنبلان، قشلاق مغان سکونت دارند و شغل آنان گله داری است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 107) ، برچسبانیدن، یقال: الاقه بنفسه، بخود چسبانید آن را. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 45 هزارگزی قیدار. محلی کوهستانی، معتدل و سکنۀ آن 236 تن است که شیعه و ترکی زبان اند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی و جاجیم بافی و گلیم بافی است. راه آن مالرو است و ساکنان آن از طایفۀ شاهسون اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان خسروشاه بخش اسکوشهرستان تبریز در 9هزارگزی شمال باختری مرکز اسکو و2هزارگزی شوسۀ تبریز به اسکو در جلگه واقع است، هوایش معتدل و 270 تن سکنه دارد، آبش از آجی چای و چشمه و محصولش غلات، بادام و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان اوغازبخش باجگیران است که در شهرستان قوچان واقع است و 802 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان تکاب بخش نوخندان شهرستان دره گز دارای 345 تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان اوغاز بخش باجگیران شهرستان قوچان واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری باجگیران، سر راه مالرو عمومی باجگیران به بی بهره، کوهستانی و هوای آن سردسیر است و 325 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، میوه جات و شغل اهالی زراعت و مالداری، قالیچه بافی و جوراب بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 61هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 34هزارگزی شمال خاوری شوسۀ شاهین دژ به میاندوآب. ناحیه ای است کوهستانی. معتدل. دارای 252 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از چشمه سارها مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، نخود بزرگ، بادام. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. از صنایع دستی: جاجیم بافی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
از ایلات خمسۀ فارس که در عراق و آذربایجان نیز شعبه هایی از آن زندگی میکنند، گویند قسمتی از آنها از عهد مغول به فارس آمده اند و بیشتر اوقات چندین هزار نفر لشکر سواره و پیاده از ایل اینالو در رکاب پادشاهان خدمت کرده اند، در اوایل عهد صفویه عشایر اینالو جزو اویماقات قزلباش بود و در عهد شاه عباس صفوی مهمترین طوایف شاهسون بشمار می آمده اند، در فارس ایلات اینالو اکنون دارای تیره های مختلف است، محل ییلاق آنها را مجردو مرودشت ومحل قشلاقشان خفر و داراب و فسا است، در خرقان و ساوه نیز از شعب اینالو زندگی میکنند، چنانکه در اطراف اردبیل و مشکین شهر نیز بعضی شعب این عشایرسکونت و گاه ییلاق و قشلاق دارند، طوایف اینالوی حدودساوه بنابر مشهور در زمان آغامحمدخان قاجار و بامر او از حدود مغان آذربایجان به این ناحیه کوچانده شده اند، (دایره المعارف فارسی)، رجوع به اینانلو شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش نوخندان شهرستان درگز. دارای 193 تن سکنه. آب آن از رودخانه و محصولاتش: غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و راه فرعی شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان جعفرآباد بخش حومه شهرستان قوچان واقع در25 هزارگزی جنوب خاوری قوچان و 10 هزارگزی شمال خاوری شوسۀ قدیم قوچان بمشهد، جلگه معتدل، دارای 174 تن سکنه، فارسی و کردی زبان، آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و سیب زمینی و شغل اهالی آن زراعت و مالداری وراه آنجا مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در42 هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 32 هزارگزی شوسۀ اردبیل به خلخال، کوهستانی و معتدل و دارای 381 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی آنجازراعت و گله داری و صنایع دستی مردم آن فرش بافی و راه آنجا مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی جزء بخش خرقان شهرستان ساوه است و 112 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اصائل
تصویر اصائل
جمع اصیل
فرهنگ لغت هوشیار
نژادگی گهرداشت بنوندی اری بنداشتی، پایداری، نوآوری از طرف خود از جانب خود مقابل وکاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصالف
تصویر اصالف
جمع اصلف، زمین های شخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصالت
تصویر اصالت
نجابت، شرافت، اصیل بودن، اصلی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصالت
تصویر اصالت
نژادگی، تبارمندی، نیک نژادی
فرهنگ واژه فارسی سره
از محله های قدیمی شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی