جدول جو
جدول جو

معنی اصائد - جستجوی لغت در جدول جو

اصائد(اَ ءِ)
جمع واژۀ اصیاد. حج صاد. و رجوع به اصاید شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صائد
تصویر صائد
صید کننده، شکار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصائل
تصویر اصائل
اصیل ها، دارای نژادهای خوب، نژاده ها، نجیبها مثلاً آدم اصیل، اصلی ها، واقعی ها، جمع واژۀ اصیل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ءِ)
جمع واژۀ اکاد، به معنی دوالهایی که بدان قربوس زین را بر دو پهلوی آن بندند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شاذ اکاد. (از اقرب الموارد). و رجوع به اکاد شود، برداشتن شتر را و بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر زمین افکندن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مغاکی میان کوهها که در آن آب جمع شود. (منتهی الارب) (آنندراج). آصده. (قطر المحیط). رجوع به آصده شود.
جمع واژۀ اصده. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). رجوع به اصده شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وصیده. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به وصیده شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ صید، به معنی شکاراندازیها، خلاف القیاس، چنانکه محاسن جمع واژۀ حسن است. (از غیاث) (از آنندراج) ، جمع واژۀ مصید. (ناظم الاطباء). آلت صید جانوران. دامها که بدان جانوران را گیرند. و رجوع به مصید شود، جمع واژۀ مصیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ مصیده. (ناظم الاطباء). رجوع به مصیده شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
عصاید. ج عصیده. (منتهی الارب) (دهار). رجوع به عصیده شود
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قصیده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصیده شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حصیده. دروده ها. درویده ها، حصائد السنه، کلامهای مکروه که موجب رسوائی شود. گفتارهای بیهوده. گفته ها که بدان زیان ببرند. (مهذب الاسماء). الناس حصائد السنتهم، مردمان دروده های زبان خویشند، یعنی گفته های آنان سبب مرگ و قتل ایشان است
لغت نامه دهخدا
(اَ ءِ)
معشوقان. این جمع اغید است که صیغۀ اسم تفضیل باشد بمعنی نازک بدن تر و نرم اندام تر. (آنندراج) ، تیره رنگ گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کبودرنگ گردیدن: اغبر الشی ٔ، صار اغبر. (از اقرب الموارد) ، گرد برانگیختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غبار پراکندن: اغبر، اثار الغبار. (از اقرب الموارد) ، سخت افتادن باران بر زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دوباره باران آمدن و سخت باریدن: اغبر السماء، جدد وقع مطرها و اشتد. (از اقرب الموارد) ، روی آوردن به چیزی: اغبر فی الشی ٔ، اقبل علیه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ حَ شِ نَ / نُو)
برآمدن. (منتهی الارب). بر نردبان یا کوه بالا رفتن. لغت یا لهجه ایست در تصاعد که در آن قلب و ادغام پدید آمده است. (از قطر المحیط) ، غورۀ خرمابن به پختن درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اصباغ نخله، غورۀ آن به حال رسیدن درآمدن. (از اقرب الموارد) ، اصباغ ناقه، افکندن آن بچۀ موی برآورده را. (منتهی الارب). بچۀ موی برآورده افکندن شتر. (ناظم الاطباء). اصبغت الناقه، القت ولدهاو قد اشعر. (قطر المحیط) (اقرب الموارد) ، خوردن گوشت و خون خنزیر: اصبغ یده فی لحم خنزیر و دمه، یعنی خورد آنرا. و این حجت است مر شافعی را بر حرمت نرد و آن بدتر از شطرنج است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
جمع واژۀ صاد. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به صاد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ءِ)
جمع واژۀ اصیل. (اقرب الموارد). رجوع به اصیل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام آبی بود که در آنجا مسابقۀ داحس و غبراء روی داد. داحس اسب قیس بن زهیر عبسی و غبراء اسب حذیفه بن بدر فزاری بود و سرانجام جنگ معروف داحس و غبراء در نتیجۀ این رهان بوقوع پیوست.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اصائل
تصویر اصائل
جمع اصیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصائد
تصویر مصائد
جمع صید، جمع مصیده، شکار اندازی ها دام ها شکار گاه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصاد
تصویر اصاد
آبگیر کوهستانی آستانه در زندان تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صائد
تصویر صائد
شکاری، صید کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصائد
تصویر قصائد
جمع قصیده، شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغائد
تصویر اغائد
جمع اغید، نازک تنان
فرهنگ لغت هوشیار