جدول جو
جدول جو

معنی اصآء - جستجوی لغت در جدول جو

اصآء
(نَ حَ)
اصآی جوجه، به بانگ آوردن آن. (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). به بانگ آوردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
امأاء. صد کس شدن قوم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
انئاء. دور گردانیدن کسی را. (ناظم الاطباء). دورکردن. (مصادر زوزنی). انأیته انئاءً، دور گردانیدم او را. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَنْ)
جمع واژۀ نؤی و نؤی ̍. (از ناظم الاطباء). رجوع به نؤی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ کَ / کِ)
ارءاء. صاحب رأی و دریافت گردیدن.
لغت نامه دهخدا
(اَرْ)
ارٔاء. جمع واژۀ رأی، بمعنی اعتقاد و بینائی. (آنندراج) ، آبی است بنی ریاح بن یربوع را به حزن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ حَ)
رشکناک گردیدن سر. (منتهی الارب). پر شدن سر از تخم شپش (رشک) و کیک. (از قطر المحیط). بسیاررشک شدن موی. (تاج المصادر بیهقی). رشک در موی افتادن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ خوا / خا)
پر شدن شکم چندانکه گران شود و جنبش نتواند
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
در زمین تابان و لغزان درآمدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اکئآء. ناپسندیدن چیزی را و مکروه داشتن. (ناظم الاطباء). از چیزی یا کسی کراهت داشتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ اَ دَ زَ)
وعده پذیرفتن، اتآق قوس، تمام کشیدن کمان را
لغت نامه دهخدا
(وَ)
تباه کردن درز چرم یا درفش سطبرزده برشتۀ باریک دوختن آن.
لغت نامه دهخدا