جدول جو
جدول جو

معنی اص - جستجوی لغت در جدول جو

اص
اصل، بن وبیخ، اساس
تصویری از اص
تصویر اص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصفاهانک
تصویر اصفاهانک
شعبه ایست از شعب بیست و چهارگانه موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده اسپهان سپاهان ز آذربایگان وری و گیلان ز خوزستان و استخر و سپاهان (ویس و رامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصفاق
تصویر اصفاق
در فراز کردن، فراز آمدن مردم گرد آمدن مردم، پریشان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصفار
تصویر اصفار
تهیدستی درویشی خانه به دوشی تهی کردن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصفاد
تصویر اصفاد
چیزی به کسی بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصفاح
تصویر اصفاح
پهن کردن، خواهندن را راندن، گرایاندن گرایش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
برگزیدن کسی را اختیار کردن، برگزیدن، وابریده شدن، پالایش، خرسند کردن، برگزیدن کسی را اختیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغران
تصویر اصغران
دل و زبان دل و زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغر
تصویر اصغر
خردتر، کوچکتر، حقیرتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغار
تصویر اصغار
خرد گردانیدن، خوار داشت، کم گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغاء کردن
تصویر اصغاء کردن
گوش کردن نیوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغاء
تصویر اصغاء
گوش فرا داشتن گوش دادن نیوشیدن گوش داشتن گوش فرا دادن شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغا کردن
تصویر اصغا کردن
گوش دادن گوش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغا فرمودن
تصویر اصغا فرمودن
گوش دادن گوش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصغا
تصویر اصغا
گوش داشتن گوش فرا دادن شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعب
تصویر اصعب
سخت تر، مشکل تر، دشوار تر، مقابل اسهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعان
تصویر اصعان
کم خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعاق
تصویر اصعاق
بیهوش گرداندن بیهوش کردن آذرخشیدن درخشزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعار
تصویر اصعار
ترشرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصعاد
تصویر اصعاد
بالا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
دشوار شدن، دشوار یافتن، سختی دیدن دشوار شدن سخت شدن، دشوار یافتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
در تابستان به جای خنک رفتن نساجویی (نسا جایی که بدان آفتاب کم رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطیاد
تصویر اصطیاد
شکارکردن شکارافکنی شکار کردن صید کردن بدست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطهار
تصویر اصطهار
گداختن، مغز استخوان خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطوانه
تصویر اصطوانه
پارسی تازی شده استوانه ستون، جمع اصاطین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطناعات
تصویر اصطناعات
جمع اصطناع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطناع
تصویر اصطناع
برگزیدن چیزی برای خود، دعوت صنعت خواستن، نیکوئی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آبگیری بزرگ که آب بسیار در آن جمع آید آبگیر تالاب، یا استخر شنا. آبگیری بزرگ که ورزشکاران در آن به آب بازی و شنا مشغول شوند و آن بر دو نوع است: الف - استخر تمرینی که ابعاد آن معین نیست و عمق آن نیز متغیر است. ب - استخر قهرمانی و آن آبگیریست بطول 50 و عرض 25 متر
فرهنگ لغت هوشیار
با هم کوفتن، در هم آمیختن از بیخ کندن، برکندن در زبانزد سوفیانه نمایانی خدا در دل و بیرون رفتن مهر چیزهای دیگر از دل دل کندن از بیخ بر کندن چیزی را از بن بر کندن استیصال، تجلیات حق که بر قلب بنده فرود آید و او را مقهور خود کند. از بیخ وبن کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطلاق
تصویر اصطلاق
فریادکشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطلاحیه
تصویر اصطلاحیه
مونث اصطلاحی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطلاحی
تصویر اصطلاحی
زبانزدی منسوب به اصطلاح هر چیز که وابسته به اصطلاح باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطلاحات
تصویر اصطلاحات
زبانزدها جمع اصطلاح
فرهنگ لغت هوشیار
متداول کردن لفظی برای معنیی خاص. با یکدیگر نهادن، متداول کردن لفظی برای معنی خاصی
فرهنگ لغت هوشیار