- اشکوه
- شان وشوکت وشکوه وعظمت
معنی اشکوه - جستجوی لغت در جدول جو
- اشکوه
- شکوه، جاه و جلال، شان و شوکت، مهابت، هیبت،
برای مثال صدق موسی بر عصا و کوه زد / بلکه بر دریای پراشکوه زد (مولوی - ۷۸۶)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آروغ، سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود، زغنگ، هکچه، سچک، هکک، فواق، اسکرک، سکیله، هکهک
با جلال باعظمت باابهت
شکوهمند، باجلال
Opulent
роскошный
opulent
розкішний
opulentny
富丽堂皇的
opulento
opulento
opulento
opulent
weelderig
หรูหรา
فاخرٌ
वैभवशाली
מפואר
tajiri
ধনদৌলতপূর্ণ
عیش و عشرت
شکوفه وبهار درخت میباشد. بمعنی قی واستفراغ هم گویند
لغزش زلت
چین شکن، نوایی است از موسیقی قدیم، خورشی است که از روغن و آب و سبزی خشک و پیاز و تخم مرغ و آرد تهیه کنند و گاه در آن اسفناج ریزند
کنار کوهی از گیاهان درخت سدر چوبی است بمقدار چهار انگشت که وسط آن باریکتر از دو سر وی است و وسط آن طناب بندند و آن برای اتصال دو قطعه خیمه بکار رود، چوبی که لای انگشتان متهمان میگذاشتند و فشار میدادند تا بجرم خود اقرار کنند
اشکوفه شکوفه
هر مرغ شکاری مانند باز باشه و غیره
باشکوه وعظمت