خانه چشم و چشمدان. (آنندراج). چشمدان و حفره ای در استخوان پیشانی که چشم در آن قرار گرفته. (ناظم الاطباء). کاسۀ چشم. حدقۀ چشم. رجوع به چشمدان شود: از بسکه ناکسیم و خجل شرم میکند کز چشمخانه سر بدر آرد نگاه ما. باقر کاشی (از آنندراج). روزی که نبود آینۀ حسن در نظر در چشمخانه رنگ برآرد نگاه ما. قدس (از آنندراج)
خانه چشم و چشمدان. (آنندراج). چشمدان و حفره ای در استخوان پیشانی که چشم در آن قرار گرفته. (ناظم الاطباء). کاسۀ چشم. حدقۀ چشم. رجوع به چشمدان شود: از بسکه ناکسیم و خجل شرم میکند کز چشمخانه سر بدر آرد نگاه ما. باقر کاشی (از آنندراج). روزی که نبود آینۀ حسن در نظر در چشمخانه رنگ برآرد نگاه ما. قدس (از آنندراج)
نانی را گویند که آن را بی نان خورش خورند. (برهان قاطع) : چون روز گردد می دود از بهر نان و بهر کد تا خشکنانۀ او شود از مشتری ترنانه ای. مولوی (از انجمن آرای ناصری)
نانی را گویند که آن را بی نان خورش خورند. (برهان قاطع) : چون روز گردد می دود از بهر نان و بهر کد تا خشکنانۀ او شود از مشتری ترنانه ای. مولوی (از انجمن آرای ناصری)
دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار واقع در 25هزارگزی جنوب صفی آباد کوهستانی سردسیر دارای 420 تن سکنه است. آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و پنبه، باغات و میوه جات و ابریشم. شغل اهالی آن زراعت و باغداری وگلیم بافی و راه آن مالروست و تابستان از حجت آباد میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار واقع در 25هزارگزی جنوب صفی آباد کوهستانی سردسیر دارای 420 تن سکنه است. آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و پنبه، باغات و میوه جات و ابریشم. شغل اهالی آن زراعت و باغداری وگلیم بافی و راه آن مالروست و تابستان از حجت آباد میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
جامۀ خواب را گویند، از توشک و لحاف و نهالی و مانند آن. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). در فرهنگ بمعنی لحاف و نهالی و غیره.... (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) ، توشک خانه را هم گفته اند. (برهان). خانه ای که رختخواب در آن نهند. (ناظم الاطباء). در فرهنگ جهانگیری... بمعنی توشکخانه گفته و شعر اخسیکتی را شاهد آورده... (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). لیکن در این بیت معنی اول (آفتابچی خانه، خانه ای که آفتابه و لگن در آن گذارند) مناسبتر است و مبالغه اش بیشتر است. (فرهنگ رشیدی) : آنجا که تشت خانه مدحت کنند باز تن دردهد وطای ملایک به مفرشی. اخسیکتی (از فرهنگ جهانگیری). ، خانه ای رانیز گویند که تشت و آفتابه در آن گذارند و آن را آفتابچی خانه نیز میگویند. (برهان). آفتابچی خانه. (فرهنگ رشیدی). آفتابچی خانه یعنی خانه ای که آفتابه لگن درآن گذارند. (ناظم الاطباء). خانه ای که آفتابه و لگن در آن گذارند. (انجمن آرا) (آنندراج) : شاید که تشت دار سرایش شود خضر زیرا که تشت خانه او چرخ اخضر است. شرف شفروه (از فرهنگ رشیدی). ، گاهی از روی تعظیم بر ادبخانه هم اطلاق کنند که عربان مبرز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). و از روی ادب و کنایه آبخانه را نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). متوضی ̍. (انجمن آرا) (آنندراج). مبال: در جمع هرزه گویان ار گفت بد چه عیب شرمندگی ندارد در تشتخانه تیز. امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به طشتخانه شود
جامۀ خواب را گویند، از توشک و لحاف و نهالی و مانند آن. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). در فرهنگ بمعنی لحاف و نهالی و غیره.... (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) ، توشک خانه را هم گفته اند. (برهان). خانه ای که رختخواب در آن نهند. (ناظم الاطباء). در فرهنگ جهانگیری... بمعنی توشکخانه گفته و شعر اخسیکتی را شاهد آورده... (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). لیکن در این بیت معنی اول (آفتابچی خانه، خانه ای که آفتابه و لگن در آن گذارند) مناسبتر است و مبالغه اش بیشتر است. (فرهنگ رشیدی) : آنجا که تشت خانه مدحت کنند باز تن دردهد وطای ملایک به مفرشی. اخسیکتی (از فرهنگ جهانگیری). ، خانه ای رانیز گویند که تشت و آفتابه در آن گذارند و آن را آفتابچی خانه نیز میگویند. (برهان). آفتابچی خانه. (فرهنگ رشیدی). آفتابچی خانه یعنی خانه ای که آفتابه لگن درآن گذارند. (ناظم الاطباء). خانه ای که آفتابه و لگن در آن گذارند. (انجمن آرا) (آنندراج) : شاید که تشت دار سرایش شود خضر زیرا که تشت خانه او چرخ اخضر است. شرف شفروه (از فرهنگ رشیدی). ، گاهی از روی تعظیم بر ادبخانه هم اطلاق کنند که عربان مبرز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). و از روی ادب و کنایه آبخانه را نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). متوضی ̍. (انجمن آرا) (آنندراج). مبال: در جمع هرزه گویان ار گفت بد چه عیب شرمندگی ندارد در تشتخانه تیز. امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به طشتخانه شود
تشتخانه. طشتخاناه: آنجاکه طشت خانه قدرت کنند باز تن دردهد وطای ملایک به مفرشی. اثیر اخسیکتی. و خوارزم درآن روزگار در عداد وظیفۀ طشتخانه بود. (جهانگشای جوینی). و رجوع به تشتخانه و طشتخاناه شود
تشتخانه. طشتخاناه: آنجاکه طشت خانه قدرت کنند باز تن دردهد وطای ملایک به مفرشی. اثیر اخسیکتی. و خوارزم درآن روزگار در عداد وظیفۀ طشتخانه بود. (جهانگشای جوینی). و رجوع به تشتخانه و طشتخاناه شود
به معنی شکرزار. (آنندراج). شکرستان. کار خانه قند. (یادداشت مؤلف) : به عملگاه آمل هر سال بیست وپنجهزار من بزرگ قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی... و کارگاهها و شکرخانه ها به حکم ایشان بودی. (تاریخ طبرستان). کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه بدین سرکای نه ساله نباید کرد خرسندی. مولوی (از آنندراج)
به معنی شکرزار. (آنندراج). شکرستان. کار خانه قند. (یادداشت مؤلف) : به عملگاه آمل هر سال بیست وپنجهزار من بزرگ قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی... و کارگاهها و شکرخانه ها به حکم ایشان بودی. (تاریخ طبرستان). کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه بدین سرکای نه ساله نباید کرد خرسندی. مولوی (از آنندراج)
عمارتی که دارای شش درگاه باشد. (ناظم الاطباء) ، خیمۀ گرد را گویندو آن را گنبدی نیز نامند. معرب آن شش خانج است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). رجوع به شش طاق و شش خان شود. - شش خانه تفنگ، تفنگ خان دار و شمخال. (ناظم الاطباء). ، کنایه از عالم است: مشتری بر طالع ایام تو موقوف کرد هر سعادت کاندرین شش خانه اسطرلاب یافت. سراج سکزی (از آنندراج). ، (اصطلاح موسیقی) نوعی از ساز. (ناظم الاطباء). پرده. (فرهنگ جهانگیری)
عمارتی که دارای شش درگاه باشد. (ناظم الاطباء) ، خیمۀ گرد را گویندو آن را گنبدی نیز نامند. معرب آن شش خانج است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). رجوع به شش طاق و شش خان شود. - شش خانه تفنگ، تفنگ خان دار و شمخال. (ناظم الاطباء). ، کنایه از عالم است: مشتری بر طالع ایام تو موقوف کرد هر سعادت کاندرین شش خانه اسطرلاب یافت. سراج سکزی (از آنندراج). ، (اصطلاح موسیقی) نوعی از ساز. (ناظم الاطباء). پرده. (فرهنگ جهانگیری)
دانه ای خوشبو که سوراخ کرده زنان درهار یعنی گردن بند کشند. (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از جهانگیری). دانه ای باشد خوشبوی که آن را سوراخ کنند و برشته کشند. (برهان) (ناظم الاطباء). دانه های خطمی معطر که سیاه رنگ و به اندازۀ عدسی است و بسیار خوشبو میباشد. (فرهنگ فارسی معین). حبهالمسک. (یادداشت مؤلف) : آن خال چو مشکدانه چونست آن چشمک آهوانه چونست. نظامی
دانه ای خوشبو که سوراخ کرده زنان درهار یعنی گردن بند کشند. (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از جهانگیری). دانه ای باشد خوشبوی که آن را سوراخ کنند و برشته کشند. (برهان) (ناظم الاطباء). دانه های خطمی معطر که سیاه رنگ و به اندازۀ عدسی است و بسیار خوشبو میباشد. (فرهنگ فارسی معین). حبهالمسک. (یادداشت مؤلف) : آن خال چو مشکدانه چونست آن چشمک آهوانه چونست. نظامی
نوایی است از موسیقی تصنیف باربد. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). نام لحن بیست ودوم از سی لحن باربد. (برهان) (ناظم الاطباء). نام لحنی از لحن باربد. (فرهنگ رشیدی). بعضی فرهنگها آن را لحن بیست و دوم از سی لحن باربد دانسته ولی به ترتیبی که نظامی در خسرو و شیرین آورده، لحن دهم از سی و یک لحن باربد می شود. (فرهنگ فارسی معین) : چو برگفتی نوای مشکدانه ختن گشتی ز بوی مشک خانه. نظامی
نوایی است از موسیقی تصنیف باربد. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). نام لحن بیست ودوم از سی لحن باربد. (برهان) (ناظم الاطباء). نام لحنی از لحن باربد. (فرهنگ رشیدی). بعضی فرهنگها آن را لحن بیست و دوم از سی لحن باربد دانسته ولی به ترتیبی که نظامی در خسرو و شیرین آورده، لحن دهم از سی و یک لحن باربد می شود. (فرهنگ فارسی معین) : چو برگفتی نوای مشکدانه ختن گشتی ز بوی مشک خانه. نظامی
پشه خانه. پشه بند. (دزی ج 1 ص 49) و رجوع به بشخانه شود، نقیض. (منتهی الارب). ضد. مخالف، جنینی که پهلو یا پای او در نزدیکی دهان رحم واقع شده باشد. (ناظم الاطباء) ، اصطلاح نجومی، خلاف توالی. رجوع به التفهیم بیرونی چ همایی ص 115 شود. - باشگونه برآمدن، طلوع معکوس ستارگان. (التفهیم). - باشگونه رفتن، غروب معکوس. حالت رجوع در خمسۀ متحیره. رجوع به التفهیم بیرونی چ همایی ص 80 شود. - جیب باشگونه، معکوس: و بزرگترین جیبهای باشگونه، همه قطر است همچنانکه بزرگترین جیب های راست نیم قطر است. (التفهیم بیرونی چ همایی ص 9)
پشه خانه. پشه بند. (دزی ج 1 ص 49) و رجوع به بشخانه شود، نقیض. (منتهی الارب). ضد. مخالف، جنینی که پهلو یا پای او در نزدیکی دهان رحم واقع شده باشد. (ناظم الاطباء) ، اصطلاح نجومی، خلاف توالی. رجوع به التفهیم بیرونی چ همایی ص 115 شود. - باشگونه برآمدن، طلوع معکوس ستارگان. (التفهیم). - باشگونه رفتن، غروب معکوس. حالت رجوع در خمسۀ متحیره. رجوع به التفهیم بیرونی چ همایی ص 80 شود. - جیب باشگونه، معکوس: و بزرگترین جیبهای باشگونه، همه قطر است همچنانکه بزرگترین جیب های راست نیم قطر است. (التفهیم بیرونی چ همایی ص 9)