جدول جو
جدول جو

معنی اشورد - جستجوی لغت در جدول جو

اشورد
رجوع به اشود و نزهه القلوب مقالۀ 3 ص 72 شود، نام یکی از منازل ماهها. (همان کتاب ص 107 و 173 و 186 و 243 و 262 و 266) ، نام شهریست. (همان کتاب ص 148)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
یکی از مورخین انگلستان. مولد وی سنۀ 1671 میلادی و وفات بسال 1730 میلادی او تاریخ مکمل انگلستان را نوشته و بعض آثار دیگر از وی بیادگار مانده است
یکی از قدمای علمای فرانسه. مولد وی بسال 1644 میلادی در روئن و وفات بسال 1724 میلادی در پاریس. بعض آثار او موجود است
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
نام خندقوقی در زبان برابرۀ افریقا. (ابن البیطار). دوائیست که آنرا بفارسی انده قوقو گویند و بعربی حندقوقی خوانند، اگر آب آنرا بگیرند و با روغن بجوشانند و بر طفلی که دیر بحرکت آید بمالند زود به حرکت آید و جمیع بادها را نافع است. (برهان). بلغت بربری جندقوقا است. (تحفۀ حکیم مؤمن). طریفلن
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
رمنده تر. شاردتر:
و هم ترکوک اسلح من حباری
رأت صقراً و اشرد من نعام.
(حیاهالحیوان ج 1 ص 205 س 3)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ اشر، بمعنی خوبی دندان و تیزی آنها از روی خلقت باشد یا از روی عمل. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به اشر شود.
لغت نامه دهخدا
(اَشْ شو)
از کشورهای باستان بود که سراسر بلاد دجلۀ میانه را فرامیگرفت و بنام یکی از الهه های آن کشور ونخستین پایتخت آن خوانده میشد. مردم آن همچون بابلیان (کلدانیان) از نژاد سامی بودند و بزبان آنان سخن می گفتند. با ملتهای همجوار خود زدوخورد میکردند و مدتی زیر فرمان کلدانیان بودند. کشور آشوریان در روزگار تیگلات پیلرز سوم و سارگن دوم و سناخریب و آشور بانیپال (در دو قرن 7 و 8 قبل از میلاد) به اوج عظمت نائل آمد از اینرو سلاطین آن تا مصر پیش رفتند و سیادت بر آن سرزمین را بدست آوردند. سرانجام نینوا پایتخت دوم آن قوم در زیر حملات مادها و بابلیها (612 قبل از میلاد) سقوط کرد و نام آن کشور از روی زمین برافتاد. (از اعلام المنجد). و صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: بسیاری از علما ودانشمندان گمان برده اند که قصد از لفظ آشور که در حزقیال (31:3) مکتوب است اشاره به مملکت آشور و مابقی فصل کتاب مرقوم دلالت بر عظمت و انقلاب آن میکند و هرگاه ذکر شود مقصود از تمامی بلادی است که از طرف مغرب به بحر متوسط و از شرق به نهر هند محدود میباشد. و در کتب مقدس لفظ اشوریین بسیار استعمال شده و مراد اهل آشور یا اهل آن مملکتی است که پایتخت آن نینوا بوده و چون اهالی بابل و کلدانیان این لفظ را استعمال کنند مراد اهل آن مملکتی باشد که پایتختش بابل بوده است، برخلاف اهالی سور که چون این لفظ را ذکر کنند مراد از اهالی بلادی است که بزرگترین شهرهای آن اولا صوربه بعد دمشق میباشد که از طرف جنوب شرقی بزمین کنعان محدود است و بسا میشود که این دو لفظ یعنی آشور و سور با یکدیگر مشتبه شوند و حال اینکه مأخذ و مصدر هر دو در غایت تفاوت و تباین میباشد زیرا که اولی ازاشوربن سام بن نوح و دومی از صور گرفته شده است. و رجوع به همان کتاب صص 73- 78 و ضمیمۀ معجم البلدان چ مصر ص 983 و کتاب النقود ص 94، و آسور و آشور شود
لغت نامه دهخدا
(اَشْ شو)
معرب یا لهجه ای در آشور. نام پسر دومین سام بن نوح بود که وی را بنیان گذار آشور دانند. و رجوع به آسور و آشور شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
از رنگهای اسب است. هرگاه اسب تمامی سرخ و یال و دم آن سیاه باشد اورد نامیده میشود و جمع آن وراد است. (صبح الاعشی ج 2 ص 18)
لغت نامه دهخدا
شسته
فرهنگ گویش مازندرانی
بد زشت و نازیبا، واژه ای که در مقام ناخوشایند استعمال شود
فرهنگ گویش مازندرانی