جدول جو
جدول جو

معنی اشقودره - جستجوی لغت در جدول جو

اشقودره(اِدَ رَ)
تلفظ ترکی یا معرب اشکودره است و کلمه مزبور در لغت آرنائودی (البانی) مشتق از ’کودره’ بمعنی تپه است زیرا بروایت بارلیتوس این بلاد در آغاز امر در دو کنارۀ نهر ’گیر’ در جلگۀ همواری واقع بود ولی بعدها اقوام وحشی بدان سوی تاختند و آن شهر را ویران ساختند و ساکنان ناگزیر قلعه ای را که برفراز تپه واقع گشته بود، پناهگاه خویش ساختند و آنگاه در گرداگرد این قلعه باره ای بنیان نهادند و شهری بنام اشقودره یا اشکودره پدید آمد. دیری نگذشت که این ناحیه هم رو بویرانی نهاد و خرابه هائی از آن بجای ماند و ساکنان آن در محلی پائین تر از ویرانه های مزبور شهر کنونی را در کنار دریاچه ای بنیان نهادند. و این شهر مرکز ولایتی است که در جهت شمالی آلبانی و در 770هزارگزی شمال غربی اسلامبول و28هزارگزی کرانۀ غربی دریای آدریاتیک و انتهای جنوبی دریاچه ای بهمین نام واقع است، و در 42 درجه و 30 دقیقۀ عرض شمالی و 7 درجه و 10 دقیقۀ طول شرقی است و از نظر بازرگانی و هم لشکرکشی موقع مهمی دارد. جمعیت آن قریب 27000 تن است. سه ربع اهالی مسلمان و یک ربع مسیحی و کلیۀ آنان از نژاد آرنائو هستند. صادرات عمده آن: پوست، شمع، رنگ رنگرزی و دیگر محصولات زراعتی است که نسبت به واردات آن بسیار ناچیز است. صنایع مهم محلی آن دباغی و کرباس بافی و الجه بافی و برخی از سلاحها است. (از قاموس الاعلام ترکی به اختصار)
لغت نامه دهخدا
اشقودره(اِ دَ رَ)
نام دریاچه ای است واقع در آلبانی که میتوان گفت در شبه جزیره بالکان دریاچه ای بزرگتر از آن نیست. دریاچۀ مزبور در شمال غربی آلبانی واقع است و از شهر اشقودره (اشکودره) دیده میشود. طول آن از جنوب شرقی بشمال غربی قریب 44هزار گز و عرض آن 13 هزار گز است. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ رَ)
معرب از یونانی، رجوع به امارنطن و ذیل قوامیس العرب دزی ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ / رِ)
گیاه خارداری تلخ که شتر برغبت خورد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ / اُ دَ / دِ)
شنوده. به معنی شنونده:
بر گفت فرید ماجرایی
اشنودۀ ماجرای من کیست ؟
عطار (دیوان ص 80)
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ)
ناحیه ای به اندلس از اعمال طلیطله و گویند اشبوره از اعمال استجه است. و یاقوت گوید نمیدانم آیا دو موضعند که هر یک را اشبوره گویند یا یکی باشند. (معجم البلدان)
ناحیه ای از اعمال طلیطله و بقولی از اعمال استجه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اَ دُرْ رَ)
نام قریه ای به مصر
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟ رْ رَ)
بلوی. صحابی است. در منابع حدیثی و تاریخی، صحابی عنوانی است که به کسی داده می شود که در زمان حیات پیامبر اسلام (ص) با او دیدار داشته، به دین اسلام گرویده و مسلمان از دنیا رفته باشد. این افراد از مهم ترین پایه های انتقال آموزه های نبوی به نسل های بعد هستند. تحلیل شخصیت و عملکرد صحابه یکی از موضوعات اصلی در علم رجال، تاریخ اسلام و فقه است.
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ رَ / رِ)
هیزم نیم سوخته را گویند. (فرهنگ خطی) (ناظم الاطباء). زغال افروختۀ خاموش کرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
شهری است به اندلس. (از لباب الانساب). ناحیه ای است به قرطبه از کشور اندلس، و ابوالحسن شقوری بدانجا منسوب است. (از لباب الانساب). و رجوع به حلل السندسیه ص 76 و 116 و 117 و 296 و معجم البلدان شود
شهری به اندلس در شمال مرسیه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ رَ)
نام خاندانی که از اوایل قرن 12 هجری قمری تا اوائل قرن 13 هجری قمری در ایالت اشقودره فرمانروائی کرده اند. مؤسس حکومت آنان محمدپاشا بود که اصلاًاز ازبکها بشمار میرفت. رجوع به قاموس الاعلام شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشتوره
تصویر اشتوره
گیاه خاردار تلخی که شتر آنرا برغبت خورد خار شتری
فرهنگ لغت هوشیار