جدول جو
جدول جو

معنی اشش - جستجوی لغت در جدول جو

اشش
مقیاس نمودن با چشم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشک
تصویر اشک
(دخترانه)
آبی که از چشم می ریزد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشو
تصویر اشو
(پسرانه)
مقدس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشکش
تصویر اشکش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارش
تصویر ارش
واحد اندازه گیری طول، تقریباً برابر با نیم متر که بر مبنای فاصلۀ سر انگشت میانۀ دست تا آرنج اندازه گیری می شد، ذراع، برای مثال به کف ماروش نیزۀ ده ارش / ز خون عدو یافته پرورش (هاتفی- مجمع الفرس - ارش)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشر
تصویر اشر
شریرتر، بدتر، بدترین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشش
تصویر باشش
بودن، برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر به کار می رود مثلاً دریا طوفانی بود، وجود داشتن، هستی داشتن مثلاً در خانه اش یک سگ بود، توقف کردن، ماندن، اقامت کردن مثلاً مدتی کنار دریا بود، در ترکیب با صفت مفعولی فعل ماضی بعید یا ابعد می سازد مثلاً گفته بودم، گفته بوده ام، باقی بودن، زنده ماندن، گذشتن زمان، سپری شدن، اتفاق افتادن، روی دادن، فرا رسیدن، شدن
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
اسم از بودن و باشیدن. (یادداشت مؤلف). بودباش. (ناظم الاطباء). وجود. موجودیت. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(شِ)
اسم مصدر از پاشیدن
لغت نامه دهخدا
رجوع به اشتره آدم شود، گیاه خشک بهمی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، وتد. (اقرب الموارد). وتد و میخ چوبین. (منتهی الارب) ، اسب پشت ناخاریده. (منتهی الارب) ، الذی یتبذل نفسه و لایصونها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشن
تصویر اشن
جامه وارونه، میوه کال ونارس
فرهنگ لغت هوشیار
بینی دراز، خودبین، مهتر بزرگ تیره مرد بلندبینی، مرد خودپسند خود بین. گیاهی است از تیره چلیپائیان
فرهنگ لغت هوشیار
دست معیوب واز کار افتاده وبمعنی رتبه وپایه ونردبان هم میباشد، نمونه گونیای خیاطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشش
تصویر چشش
عمل چشیدن مزه کردن، طعم، چشایی ذوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشک
تصویر اشک
آب چشم، سرشک، قطره ترکی خر خر حمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشد
تصویر اشد
شدید تر و سخت تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکش
تصویر اکش
ترکی بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
معروف است که بعربی بول گویند، آبی که بتوسط کلیه از خون جدا و در مثانه جمع گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشج
تصویر اشج
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشق
تصویر اشق
دشوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشر
تصویر اشر
بد ترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاش
تصویر اشاش
شادی
فرهنگ لغت هوشیار
در آمیختن، آک کردن (آک عیب)، سرزنش، درهم ریختن درختستان انبوه، کویکستان انبوه (کویک نخل) در هم پیچیده آزار رسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشپش
تصویر اشپش
شپش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشوش
تصویر اشوش
خودخواه گستاخ دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشه
تصویر اشه
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازش
تصویر ازش
ازاو از آن: (ازش خواهش کردم تا رازم را پوشیده نگهدارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجش
تصویر اجش
درشت آواز اجشاش آرد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشش
تصویر پاشش
اسم پاشیدن، عمل پاشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاشش
تصویر چاشش
موعظه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکش
تصویر اکش
بسیار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کشش
تصویر کشش
آتراکسیون، میل، جاذبه، جذب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارش
تصویر ارش
ساعد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشو
تصویر اشو
مقدس
فرهنگ واژه فارسی سره
درو کردن، تراشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی