جدول جو
جدول جو

معنی اشرف - جستجوی لغت در جدول جو

اشرف
بزرگوارتر
تصویری از اشرف
تصویر اشرف
فرهنگ لغت هوشیار
اشرف
(دخترانه و پسرانه)
شریف تر
تصویری از اشرف
تصویر اشرف
فرهنگ نامهای ایرانی
اشرف
شریف تر، بزرگوارتر، بزرگ قدرتر، بلندتر
تصویری از اشرف
تصویر اشرف
فرهنگ فارسی عمید
اشرف
((اَ رَ))
بزرگوارتر، شریفتر
تصویری از اشرف
تصویر اشرف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نام یکی از پرپره ها (سکه) درست سکه طلای ایرانی که سابقا در ایران رواج داشته و وزن آن در اواخر قاجاریه 18 نخود بوده. اکنون سه نوع از آن مستعمل است: یک تومانی که یک مثقال طلا دارد، پنج هزاری که نیم مثقال طلا دارد، دو هزاری که ربع مثقال طلا دارد
فرهنگ لغت هوشیار
((اَ رَ))
نوعی سکه طلای ایرانی که سابقاً در ایران رواج داشته و وزن آن در اواخر قاجاریه 18 نخود بوده است
فرهنگ فارسی معین
نوعی سکۀ طلای ایرانی که تا قرن یازده هجری در ایران رواج داشته و وزن آن ۱۸ نخود بوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشرف
تصویر باشرف
کسی که شرف دارد شرافتمند شریف بزرگوار مقابل بی شرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشرف
تصویر باشرف
((شَ رَ))
شرافتمند، شریف، بزرگوار، مقابل بی شرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشرف
تصویر مشرف
(پسرانه)
ناظر، اشراف دارنده، در تصوف آنکه خداوند او را بر ضمایر خلق آگاه می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از احرف
تصویر احرف
جمع حرف، وات ها گپ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشرم
تصویر اشرم
بینی پخچ کفته بینی پهن بینی لب شکافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشرط
تصویر اشرط
فرومایه تر سبک تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشرس
تصویر اشرس
بدخوی، دلاور، شیربیشه، سختی بد خو تندخو، دلیر دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شریف، مردان، بزرگ قدر، اعیان، بزرگواران بلند شدن، بر جای خاستن، بر بالای بلندی شدن، بالا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشدف
تصویر اشدف
دشوار وسخت وتنگ روزی
فرهنگ لغت هوشیار
نیکو خوش خوب بدیع، بزرگ مرتبه ارجمند، ستبر بزرگ عظیم، چست چابک چالاک، قوی نیرومند، شا ن شوکت عظمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشرس
تصویر اشرس
(پسرانه)
مرد دلاور، دلیر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اشراف
تصویر اشراف
توان گران، بزرگان، بزرگواران، بلندپایگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعرف
تصویر اعرف
شناخته تر، کمیاب تر، درازتر، استوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشرف
تصویر تشرف
بزرگ پنداشتن و بزرگ منش گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دستار پیر چون شترماده، کهنه چون پیکان چون می درخم کسی که به زودی مشهور گردد، قدیم کهن: سهم شارف خمر شارف، جمع شرف شرف شروف و شرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشرف
تصویر مشرف
شرف یافته، بلندپایه و بزرگ شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشگرف
تصویر اشگرف
شگرف، عجیب، طرفه، نیکو و خوش آیند، کمیاب و بی نظیر در خوبی و زیبایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعرف
تصویر اعرف
آگاه تر، معروف تر، شناخته شده تر، شناساتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشراف
تصویر اشراف
بالای بلندی ایستادن و از بالا به زیر نگریستن، مسلط شدن بر چیزی از بالا، دیده ور شدن، واقف شدن بر امری، دیده وری، رتبه یا منصبی بوده از دورۀ غزنویان تا عهد مغول، در تصوف اطلاع بر سر یا ضمیر کسی، فکر و اندیشۀ کسی را دریافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشرف
تصویر مشرف
بالا بر آمده، کسی یا چیزی که بربلندی قرار دارد و یا از غیر خود بلندتر است
کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد، دیده ور شونده
ناظر خرج، ناظر عمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشرف
تصویر تشرف
شرفیاب شدن، شرف یافتن، مشرف شدن، بزرگی یافتن، شرفیابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشراف
تصویر اشراف
شریف ها، شرافتمندها، بزرگوارها، بلندقدرها، جمع واژۀ شریف
فرهنگ فارسی عمید
جای بلند، بلندی زمین بالا بر آمده، دیده ور شونده بلند پایه و بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشرس
تصویر اشرس
((اَ رَ))
تندخو، دلیر، دلاور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشراف
تصویر اشراف
((اِ))
از بالا به زیر نگریستن، نزدیک شدن، وقوف بر امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعرف
تصویر اعرف
((اَ رَ))
شناساتر، داناتر، شناخته تر، معروف تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشرف
تصویر تشرف
((تَ شَ رُّ))
بزرگوار شدن، بزرگی یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شارف
تصویر شارف
((رِ))
کسی که به زودی شریف گردد، قدیم، کهن، جمع شرف
فرهنگ فارسی معین