ملک اشرف سیف بن ملوخان. از پادشاهزادگان هند بود که هنگام حملۀ امیر تیمور اسیر لشکریان وی شد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 477 و فهرست تاریخ عصر حافظ شود نام یکی از سرهنگان ابومسلم بود که ابومسلم او را بکشت و زن وی خاوند دیهۀ نرشخ بود. نام او را شرف هم ضبط کرده اند. رجوع به تاریخ بخارای نرشخی ص 83 شود سیدحسن غزنوی. رجوع به حسن غزنوی و فهرست احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی و مقدمۀ دیوان او بقلم مدرس رضوی شود یکی از هشت تن رهبانان حبشه است که نزد حضرت رسول آمدند. (الاصابه ج 1 ص 50). و رجوع به ابرهه در همان جلد ص 13 شود
ملک اشرف سیف بن ملوخان. از پادشاهزادگان هند بود که هنگام حملۀ امیر تیمور اسیر لشکریان وی شد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 477 و فهرست تاریخ عصر حافظ شود نام یکی از سرهنگان ابومسلم بود که ابومسلم او را بکشت و زن وی خاوند دیهۀ نرشخ بود. نام او را شرف هم ضبط کرده اند. رجوع به تاریخ بخارای نرشخی ص 83 شود سیدحسن غزنوی. رجوع به حسن غزنوی و فهرست احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی و مقدمۀ دیوان او بقلم مدرس رضوی شود یکی از هشت تن رهبانان حبشه است که نزد حضرت رسول آمدند. (الاصابه ج 1 ص 50). و رجوع به ابرهه در همان جلد ص 13 شود
بالای بلندی ایستادن و از بالا به زیر نگریستن، مسلط شدن بر چیزی از بالا، دیده ور شدن، واقف شدن بر امری، دیده وری، رتبه یا منصبی بوده از دورۀ غزنویان تا عهد مغول، در تصوف اطلاع بر سر یا ضمیر کسی، فکر و اندیشۀ کسی را دریافتن
بالای بلندی ایستادن و از بالا به زیر نگریستن، مسلط شدن بر چیزی از بالا، دیده ور شدن، واقف شدن بر امری، دیده وری، رتبه یا منصبی بوده از دورۀ غزنویان تا عهد مغول، در تصوف اطلاع بر سِر یا ضمیر کسی، فکر و اندیشۀ کسی را دریافتن
بالا بر آمده، کسی یا چیزی که بربلندی قرار دارد و یا از غیر خود بلندتر است کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد، دیده ور شونده ناظر خرج، ناظر عمل
بالا بر آمده، کسی یا چیزی که بربلندی قرار دارد و یا از غیر خود بلندتر است کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد، دیده ور شونده ناظر خرج، ناظر عمل
هر سکۀ طلائی ایران که نام دیگر کتابیش ’درست’ است. وجه تسمیۀ اشرفی معلوم نیست و شایداشرف نام شاهی بوده در قدیم و به اسم او آن سکه مسمی شد، مثل اینکه عباسی سکه ای بود بنام شاه عباس صفوی (قرن دهم هجری) و اکنون هم دویست دینار را یک عباسی میگویند، یا اینکه اشرف افغان فاتح اصفهان در اوایل قرن دوازدهم هجری آنرا اختراع کرده و بنام او اشرفی خوانده شد، و یا اینکه ابتداءً در شهر اشرف آن طور سکه زده شد. اکنون اشرفی ایران سه جور است: 1- یک تومانی که یک مثقال طلا دارد. 2- پنجهزاری که نیم مثقال طلا دارد. 3- دوهزاری که ربع مثقال طلا دارد. در فارسی اشرفی بزرگ ممالک دیگر را لیره میگویند که مأخوذ از زبان ترکی عثمانی است و در ترکی از زبان یونانی (لیبرا) گرفته شد. (از فرهنگ نظام). یک قسم زر مسکوکی که تا چند سال قبل، 18نخود وزن آن بود و اکنون کمتر از پانزده نخود وزن دارد. (ناظم الاطباء). درست زر و این منسوب است به اشرف که پادشاهی بود و سکۀ زر به وزن دو ماشه بزمان اورواج یافت. (از آنندراج بنقل از شرح دیوان حافظ)
هر سکۀ طلائی ایران که نام دیگر کتابیش ’درست’ است. وجه تسمیۀ اشرفی معلوم نیست و شایداشرف نام شاهی بوده در قدیم و به اسم او آن سکه مسمی شد، مثل اینکه عباسی سکه ای بود بنام شاه عباس صفوی (قرن دهم هجری) و اکنون هم دویست دینار را یک عباسی میگویند، یا اینکه اشرف افغان فاتح اصفهان در اوایل قرن دوازدهم هجری آنرا اختراع کرده و بنام او اشرفی خوانده شد، و یا اینکه ابتداءً در شهر اشرف آن طور سکه زده شد. اکنون اشرفی ایران سه جور است: 1- یک تومانی که یک مثقال طلا دارد. 2- پنجهزاری که نیم مثقال طلا دارد. 3- دوهزاری که ربع مثقال طلا دارد. در فارسی اشرفی بزرگ ممالک دیگر را لیره میگویند که مأخوذ از زبان ترکی عثمانی است و در ترکی از زبان یونانی (لیبرا) گرفته شد. (از فرهنگ نظام). یک قسم زر مسکوکی که تا چند سال قبل، 18نخود وزن آن بود و اکنون کمتر از پانزده نخود وزن دارد. (ناظم الاطباء). درست زر و این منسوب است به اشرف که پادشاهی بود و سکۀ زر به وزن دو ماشه بزمان اورواج یافت. (از آنندراج بنقل از شرح دیوان حافظ)
نام یکی از پرپره ها (سکه) درست سکه طلای ایرانی که سابقا در ایران رواج داشته و وزن آن در اواخر قاجاریه 18 نخود بوده. اکنون سه نوع از آن مستعمل است: یک تومانی که یک مثقال طلا دارد، پنج هزاری که نیم مثقال طلا دارد، دو هزاری که ربع مثقال طلا دارد
نام یکی از پرپره ها (سکه) درست سکه طلای ایرانی که سابقا در ایران رواج داشته و وزن آن در اواخر قاجاریه 18 نخود بوده. اکنون سه نوع از آن مستعمل است: یک تومانی که یک مثقال طلا دارد، پنج هزاری که نیم مثقال طلا دارد، دو هزاری که ربع مثقال طلا دارد