دروغ بربستن بر کسی. یقال: اشربتنی ما لم اشرب ، یعنی بربستی بر من آنچه نکرده ام. (منتهی الارب). اشرب بفلان، کذب علیه. (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ شرک. دامهای شکار. (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ شرک. (اقرب الموارد). رجوع به شرک شود، جمع واژۀ شراک، بمعنی بند کفش از دوال. (منتهی الارب)
دروغ بربستن بر کسی. یقال: اشربتنی ما لم اَشْرَب ْ، یعنی بربستی بر من آنچه نکرده ام. (منتهی الارب). اشرب بفلان، کذب علیه. (اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ شَرَک. دامهای شکار. (اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ شِرک. (اقرب الموارد). رجوع به شِرْک شود، جَمعِ واژۀ شِراک، بمعنی بند کفش از دوال. (منتهی الارب)
نام ماهی هندی است. رجوع به تحقیق ماللهند ص 181 شود، اشراک به خدا، کفر کردن. (منتهی الارب). برای خدا شریک قرار دادن. (از اقرب الموارد). انباز آوردن با خدای عزوجل. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). شرک آوردن: گفت با امر حقم اشراک نیست گر بریزد خونم امرش، باک نیست. مولوی. ، اشراک کفش، بند و دوال کردن کفش را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). شراک کردن نعلین. (تاج المصادر). شراک ساختن برای کفش. (آنندراج) ، اشراک میان چند تن، جمع کردن میان آنان، شریک یافتن کسی را. (منتهی الارب)
نام ماهی هندی است. رجوع به تحقیق ماللهند ص 181 شود، اشراک به خدا، کفر کردن. (منتهی الارب). برای خدا شریک قرار دادن. (از اقرب الموارد). انباز آوردن با خدای عزوجل. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). شرک آوردن: گفت با امر حقم اشراک نیست گر بریزد خونم امرش، باک نیست. مولوی. ، اشراک کفش، بند و دوال کردن کفش را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). شراک کردن نعلین. (تاج المصادر). شراک ساختن برای کفش. (آنندراج) ، اشراک میان چند تن، جمع کردن میان آنان، شریک یافتن کسی را. (منتهی الارب)
مشترک شدن وشریک دانستن کسی را برای خدا، جمع شریک، هنبازان همباگان هنباز کردن، هنبازشدن همباگی، همخدایی برای خدا هنباز ترشیدن جمع شریک انبازان شریکان. شریک قرار دادن انباز کردن کسی را در خود شریک کردن، شریک دانستن برای خدا شریک بخدا
مشترک شدن وشریک دانستن کسی را برای خدا، جمع شریک، هنبازان همباگان هنباز کردن، هنبازشدن همباگی، همخدایی برای خدا هنباز ترشیدن جمع شریک انبازان شریکان. شریک قرار دادن انباز کردن کسی را در خود شریک کردن، شریک دانستن برای خدا شریک بخدا