جدول جو
جدول جو

معنی اشحص - جستجوی لغت در جدول جو

اشحص
(اَ حُ)
جمع واژۀ شحص. (اقرب الموارد). رجوع به شحص شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ سَ دَ / دِ)
در تعب انداختن کسی را.
لغت نامه دهخدا
(شَ حَ)
شحص. رجوع به شحص شود، مال پست و کم بها. (از ذیل اقرب الموارد) ، جمع واژۀ شحص، ظبیه شحص، آهوی لاغر. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَص ص)
احص وشبیث دو محل است در نجد از منازل ربیعه که بعد به پسران وائل بکر و تغلب تعلق یافت، معزول کردن کسی را از کار. (منتهی الارب). عزل کردن کسی را از کاری
لغت نامه دهخدا
(اَ حَص ص)
روز که در آن آفتاب روشن و هوا صافی باشد. یوم صحو، از حج بازماندن، احصار بول کسی را، تنگ گرفتن بول او را. (منتهی الارب) ، احصار عدو کسی را، محاصره کردن. تنگ گرفتن دشمن او را، احصار ناقه، تنگ شدن سوراخ پستان او. (تاج المصادر) (منتهی الارب) ، قبض آوردن شکم. (منتهی الارب). شکم بگرفتن. (تاج المصادر) ، در تعریفات جرجانی بدو معنی آمده: 1- محروم و واماندن از اجرای عمل حج خواه بواسطۀ دشمن یا حبس یا مرض. 2- عاجز بودن محرم است از طواف و وقوف در عرفات. و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احصار در لغت منع از هر چیزی است. و محصر بفتح صاد که ممنوع از هر چیزی است از همین ماده است، چنانکه در کشاف ذکر کرده. و احصار در شرع منع ترس با بیماری است از ساعت وصول کسی که در حج احرام بسته تا دقیقه ای که حج و عمرۀ خودرا به اتمام رساند و محصر در شرع کسی را نامند که از حج یا عمره به واسطه ترس یا بیماری بعد از احرام بستن ممنوع شده باشد. کذا فی جامع الرموز و الدرر
لغت نامه دهخدا
(اَشْ وَ)
چشم بسیار برهم زننده. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه پلک چشم بسیار بر هم زند. مؤنث: شوصاء. ج، شوص. (مهذب الاسماء). که پلک بسیار بر هم زند. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شحص. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شحص شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
شحم دارتر. پرپیه تر. گوشت دارتر. (ناظم الاطباء). در منتهی الارب و اقرب الموارد نیست
لغت نامه دهخدا
(اَ شِحْ حَ)
ج شحیح. (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 60). بخیلان
لغت نامه دهخدا
(اَ حا)
زن غضبناک. (ناظم الاطباء). در منتهی الارب و اقرب الموارد نیست
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
آنک زورینش ستبر باشد. (تاج المصادر بیهقی) (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
مرد عذرنیوش از جانب صادق باشد یا از طرف کاذب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کسی که از طرف شخص راستگو و دروغگو پوزش قبول کند. (ازاقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شَ حَ)
گوسپند و جز آن که از شیر بازایستد. واحد و جمع در آن یکی است، گویند: ناقه شحص و نوق شحص شحصاء. (منتهی الارب). شحاصه. شحصه. (منتهی الارب) ، گوسپند فربه وآنکه گاهی نر بر او نجهیده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گوسپند ناباردار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، اشحاص، اشحص، شحاص، شحص. به لفظ واحد و شحصات و شحص. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشوص
تصویر اشوص
سیه پلک فراخ چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احص
تصویر احص
نافرخنده، کل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امحص
تصویر امحص
پوزش نیوش پوزش پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشحم
تصویر اشحم
پر پیه تر، گوشت دار تر
فرهنگ لغت هوشیار