جدول جو
جدول جو

معنی اشاری - جستجوی لغت در جدول جو

اشاری(اَ را / اُ را)
جمع واژۀ اشران
لغت نامه دهخدا
اشاری
تلميحٌ
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به عربی
اشاری
Indicative
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اشاری
indicatif
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اشاری
指示的な
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اشاری
indikativ
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به آلمانی
اشاری
вказівний
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اشاری
wskazujący
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به لهستانی
اشاری
指示的
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به چینی
اشاری
indicativo
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اشاری
indicativo
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اشاری
indicativo
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اشاری
indicatief
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به هلندی
اشاری
지시적인
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به کره ای
اشاری
ชี้นำ
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به تایلندی
اشاری
indikatif
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اشاری
सूचक
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به هندی
اشاری
מצביע
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به عبری
اشاری
اشارتی
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به اردو
اشاری
নির্দেশক
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به بنگالی
اشاری
elekezi
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اشاری
указательный
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به روسی
اشاری
gösteren
تصویری از اشاری
تصویر اشاری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
جمع واژۀ اشراره
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سیاهو است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 150 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
قریه ای است در هفت فرسنگ و نیمی میانۀ جنوب و مشرق فارغان، (فارسنامه ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشتری
تصویر اشتری
از لحنهای موسیقی که در شور نواخته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
نام مردی تازی که چون زاده شد پر موی بود و اشعر در تازی برابر با پر موی است یا پر پشت، انگارگر هریک از انگار گرایان (اشاعره) منسوب به اشعر (یکی از قبایل عرب)، منسوب به فرقه اشعریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشارت
تصویر اشارت
چیزی را آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاره
تصویر اشاره
نشان دادن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشافی
تصویر اشافی
جمع شفا، درمان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشاوی
تصویر اشاوی
جمع شئی، پرموته ها، چیزها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساری
تصویر اساری
جمع اسیر، گرفتاران زنجیریان بندیان جمع اسیر اسیران بردگان اسرا
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به اداره وابسته به اداره: کارهای اداری، عضو اداره آنکه در اداره کار میکند کارمند اداره یا امور اداری. قسمتی از امور عمومی است که مربوط به اداره نمودن افراد مردم و اجرا روز مره قوانین است و نشانه آن ارتباط دایم ماء موران دولت با مردم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاری
تصویر اجاری
منسوب به اجاره اجاره یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداری
تصویر اداری
اوارى
فرهنگ واژه فارسی سره