جدول جو
جدول جو

معنی اسپوکلا - جستجوی لغت در جدول جو

اسپوکلا(اِ کَ)
یک از نواحی گیل خوران فرح آباد. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 120 بخش انگلیسی).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ)
امبرواز د... سرتیپ ایطالیائی، مولد ژن (جنوه). وی در خدمت دولت اسپانیا در هلند و لمباردی کسب شهرت کرد. (1569- 1630 میلادی) ، قسمی بازی کودکان عرب که آنرا کجکجه نیز گویند، لقیت منه است الکلبه، ناپسندی دیدم از وی. (منتهی الارب). رجوع به است شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
نوعی مرغوب از قند
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ وُ)
پوبلیوس موسیوس. حقوق دان رومی، که در سال 132ق. م. برتبۀ کنسولی ارتقا یافت. پسر او کنتوس موسیوس اسکولا نیز در 96 قبل از میلاد بمرتبۀ کنسولی نائل آمد
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ وُ)
موسیوس. یکی از پاتریسین های جوان رومی. وی بهنگام محاصرۀ رم بدست پرسنّا (507 قبل از میلاد) داخل اردوی دشمن گردید تا شاه را بکشد، ولی فریب خورد و یکی از صاحب منصبان را بقتل رسانید. او را گرفته بنزد شاه بردند و بامر شاه دست او را در میان آتشی حاد گذاشتند و او اعتراف کرد که سیصد جوان رومی سوگند یاد کرده اند که پرسنا را بکشند، در نتیجه فرمانده اتروسک متوحش گردیده و با رومیان صلح کرد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اشوکا. پادشاه هند. وی از سال 263 تا 226 یا 260 تا 223 قبل از میلاد سلطنت کرد. و مروج دین بودا بود. کتیبه ای از این پادشاه به دست آمده که وفات بودا از آن به سال 480 قبل از میلاد مستفاد می شود. دین بودا در عهد این پادشاه مقتدر از حدود هند تجاوز و به واسطۀ مبلغین از شمال غربی تا کشمیر و قندهار و کابل نفوذ کرد و متدرجاً به سواحل جیحون رسید. (یشتها تألیف پورداود ج 2 صص 29-30). و رجوع به ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشید یاسمی ص 21 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مشک آباد از بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع در چهار هزارگزی جنوب شرقی جویبار. ناحیه ای است در جلگه، معتدل، مرطوب، مالاریایی، دارای 470 تن سکنه. مذهب اهالی شیعه است و مردم آن به لهجۀ مازندرانی سخن میگویند. از آب رود مشروب میشود. محصول آنجا برنج و غلات و پنبه و صیفی است و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 1500 گزی خاوری راه شوسۀ شاهی به ساری، 3 هزارگزی شمال خاوری ساری. دشت، هوای آن معتدل و مرطوب، و آب آن از رود خانه سیاه رود و چشمه. محصول آن، برنج، غلات، توتون، پنبه، نیشکر و ابریشم است. 2000 تن سکنه دارد که بشغل زراعت و کارگری در کارخانه ها اشتغال دارند. از صنایع دستی محلی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و کرباس است. راه شوسۀ فرعی و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ کُ)
موضعی در دشت کلارستاق مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 108 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ)
دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل، واقع در 7000گزی شمال بابل، کنار شوسۀ بابل به بابلسر. دشت. معتدل مرطوب مالاریائی با 180 تن سکنه. مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از چاه. محصول پنبه، کنجد، باقلا، صیفی، غلات. شغل اهالی زراعت. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
موضعی از بارفروش مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 119 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان ناتل رستاق نور
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در بابل، از توابع دهستان بابلسر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان لاله آباد بابل، روستایی در لفور سوادکوه.، نام روستایی در نزدیکی امام زاده حسن سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان گیل خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان اسفیورد شوراب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان دابوی جنوبی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی