جدول جو
جدول جو

معنی اسولس - جستجوی لغت در جدول جو

اسولس
مرغ ماهی خوارکوچک با پرهای آبی رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ وِ لَ)
جمع واژۀ سؤال. (غیاث) (محمود بن عمر)
لغت نامه دهخدا
(اِ سُ پُ)
ازپ. یکی از حکمای یونان باستان. وی در امثال و قصص مشتمل بر حکم و مواعظ مشهور است. گویندوی در مائۀ ششم قبل از میلاد در شهر قدیم آموریوم یعنی عموریه واقع در قطعۀ فریزی از آناطولی تولد یافته و بردۀ شخصی یادمون نام از اهل سیسام بود. و مولای او وی را آزاد کرد. و گفته اند اسوپس بسیار زشت رو ولی هوشمند و حکیم بوده است. کرسپوس پادشاه معروف لیدیا (واقع در آیدین) وی را احضار کرد و خدمات مهمی به وی سپرد تا آنجا که او را برای استعلام از آراء کاهنان معبد و تعیین درجۀ خلوص نیت و زهد و تقوای آنان موظف و مأمور ساخت، حکیم به ریاکاری و سالوسی آن قوم پی برده به پادشاه اطلاع داد و در نتیجه وی را به دزدیدن ظروف مقدس پرستشگاه متهم کردند و در سال 550 قبل از میلاد از بالای تخته سنگی او را پرت کرده هلاک ساختند. مقداری از امثال و حکم شبیه به امثال و حکم لقمان بدو منسوب است که در زمانهای اخیر آنها را جمعآوری کرده، بنظم و نثر، بارها طبع و نشر کرده اند. این حکیم از هر جهت به لقمان معروف شبیه است و مانند او امثال و حکم دارد و مثل او به زشت روئی مشهور شده است. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به ازپ در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ)
دهی جزء دهستان سردرود بخش اسکو شهرستان تبریز، در 8000 گزی شمال اسکو و 3000 گزی خط آهن مراغه به تبریز. جلگه، معتدل. سکنۀ آن 79 تن است. شیعه. آب آن از چشمه است. محصول آن غلات و بادام است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (این ده را اسپس نیز مینامند) (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
در فهرست مخزن الادویه آمده: اسطرماطوس اسپند است و بفرنگی اسطلس. گویند قفرالیهود است و اسطون (ظ: فرسطوس) نیز نامند. رجوع به استطلس و اسطرماطوس شود، افسانه. ج، اساطیر
لغت نامه دهخدا
(اُ لُ)
اشراس است. (فهرست مخزن الادویه). مصحف اسفدلس. رجوع به اسقولوس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
آنکه در زیر ناف وی سستی و فروهشتگی باشد. (منتهی الارب). آنکه شکم فروهشته باشد. آنکه فرود ناف او آویخته باشد. (مهذب الاسماء). مؤنث: سولاء. ج، سول.
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
ستور که در سرین آن بیماری سوس باشد. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
این نام در کتاب اعمال رسولان (20: 13) آمده. شهری است در جوار دریا از مقاطعۀ ترواس در شمال میسیا برابر جزیره میتیلینی. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نعت تفضیلی از سلس. سلیس تر
لغت نامه دهخدا
(لَ)
اولاس. چهار گونه از این درخت در جنگلهای ایران دیده شده که نام دو گونۀ آن یکی ممرز و دیگری لوراست. (یادداشت مؤلف). و رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسلس
تصویر اسلس
سلیس تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسول
تصویر اسول
شکم هشته شکم افتاده، ابرسست ابر ناپایدار، دول ته پهن
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره غان ها که دو گونه از آن بنامهای ممرز و لور در جنگلهای شمالی ایران موجود است الس اولاس فق فق شرم چیت
فرهنگ لغت هوشیار