جدول جو
جدول جو

معنی اسنات - جستجوی لغت در جدول جو

اسنات
(سَ دَ / دِ)
در قحطسالی شدن. (زوزنی). در سال قحط درآمدن. استان. اجداب. در تنگ سال افتادن. به قحط افتادن: اسنت القوم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اسنات
محبوبۀ نیت و او زوجه یوسف و دختر فوطی فارع کاهن آون بود، و آون قصبه ایست در مصر. (سفر پیدایش 41: 45 و 46: 20). (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استات
تصویر استات
نمکی که از اسیداستیک حاصل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکات
تصویر اسکات
ساکت کردن، خاموش کردن، آرام کردن
فرهنگ فارسی عمید
در بدیع تکرار حرفی پیش از حرف روی یا حرف دیگر قافیه که اگر از آن صرف نظر کنند عیب و نقصی در شعر پیدا نمی شود، برای مثال چشم بدت دور ای بدیع شمایل / یار من شمع جمع و شاه قبایل ی جلوه کنان می روی و بازمی آیی / سرو نباشد بدین صفت متمایل (سعدی۲ - ۴۷۹)، که در آن «ی» ماقبل لام را الزام کرده است، رنجانیدن، به رنج انداختن، کسی را در کار دشوار افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسناد
تصویر اسناد
سندها، در علم حقوق نوشته های که وام یا طلب کسی را معین سازد یا مطلبی را ثابت کند، جمع واژۀ سند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسنات
تصویر حسنات
حسنه ها، نیک ها، خوب ها، کارهای پسندیده، نیکویی ها، جمع واژۀ حسنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسناد
تصویر اسناد
نسبت دادن، منسوب کردن، منسوب کردن حدیث به کسی، در دستور زبان علوم ادبی نسبت دادن گزاره به نهاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسنان
تصویر اسنان
سن ها، صحنه های نمایش تئاتر، جمع واژۀ سن
فرهنگ فارسی عمید
یکی از نوکران شهزاده یساور که از جانب وی ودیگر شهزادگان با جمعی دیگر بعنوان ایلچی نزد ابوسعید رفت. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی حافظ ابرو ص 81)
لغت نامه دهخدا
(اِسْ)
سانسکریت: اسواتی) : و نصدّق ایضاً براهمهر فی مکث بنات نعش فی کل ّ منزل ستمائه سنه فیکون موضعه لسنتنا فی المیزان ست ّ درجات و سبععشره دقیقه، و ذلک فی منزل اسوات عشر درج و ثمان و ثلثین دقیقه. (تحقیق ماللهند بیرونی ص 196)
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
ملحی که از اسید استیک حاصل آید
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سحت. کسب های حرام و ننگین
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ گُ)
حرام ورزیدن: اسحت السحت، حرام ورزید. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
نام کوههائی در حمای فید و مسافت مجموع آن بیست میل است
لغت نامه دهخدا
(شِ نَ / نُو)
کلانسال شدن. (منتهی الارب). بزاد برآمدن. (تاج المصادر بیهقی). بسیارسال شدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقنات
تصویر اقنات
دیر ایستادن در نماز دراز نمازی نفرین بر دشمن دراز کردن جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
آسودگی آسودن، شنبگی که یهودان آیین شنبه را پاس دارند، خوابزمستانی زمخواب، جمع سبت، آسایش ها، روزگاران، شنبه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسحات
تصویر اسحات
جمع سحت، کسبهای ننگین وحرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکات
تصویر اسکات
ساکت کردن، خاموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سن، دندان ها، سال ها بر آمدن دندان نیش زدن دندان، کلانسالگی پیر شدن جمع سن. سالهای زندگی، دندانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسنام
تصویر اسنام
بالا رفتن دود، افرازه یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناق
تصویر اسناق
سنگینی ناگواری، سرکشی در ناز و فراوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناع
تصویر اسناع
فرزند نیک آوردن، نیکو گردیدن، دراز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسنات
تصویر حسنات
کارهای نیک و پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناط
تصویر اسناط
جمع سناط و سناط، کوسگان، ریش بزیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناد
تصویر اسناد
اوراقی که دارای ارزش مالی باشد، سند، اسناد بها دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناخ
تصویر اسناخ
جمع سنخ، بن دندان ها بیخ دندان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصنات
تصویر اصنات
استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعنات
تصویر اعنات
رنجانیدن، دشوار انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناد
تصویر اسناد
((اِ))
نسبت دادن چیزی به کسی، منسوب کردن حدیث به کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعنات
تصویر اعنات
((اِ))
رنجانیدن، به رنج انداختن، کسی را در کاری دشوار افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسنان
تصویر اسنان
جمع سن، دندان ها، دندانه داس، تیزی مهره پشت، سال های زندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استات
تصویر استات
((اَ س ِ))
نمک مشتق از اسید استیک مانند استات سرب، استات مس، استات آهن و غیره، نمکی که از اسید استیک حاصل شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکات
تصویر اسکات
((اِ))
خاموش کردن، زبان بستن
فرهنگ فارسی معین