جدول جو
جدول جو

معنی اسلامیان - جستجوی لغت در جدول جو

اسلامیان
(اِ)
جمع واژۀ اسلامی (بسیاق فارسی). مسلمانان:
مرا اسلامیان چون داد ندهند
شوم برگردم از اسلام ؟ حاشا.
خاقانی.
تحفۀ اسلامیان دعاست که یارب
خسرو اسلام شهریار بماناد.
خاقانی.
فرمانده اسلامیان دارای دوران اخستان
عادلتر بهرامیان پرویز ایران اخستان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
اسلامیان
اسلامی، مسلمانان
تصویری از اسلامیان
تصویر اسلامیان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سامیان
تصویر سامیان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی اردبیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسلامی
تصویر اسلامی
مربوط به اسلام مثلاً معماری اسلامی، مسلمان، متدین، کوشا در رعایت اصول شرع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الامان
تصویر الامان
پناه، زینهار، کلمه ای که هنگام ترس و وحشت و احساس خطر برای پناه جویی و کمک خواستن به کار برده می شود، برای مثال به کمندی درم که ممکن نیست / رستگاری به الامان گفتن (سعدی۲ - ۵۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
بطن من قبیله طی ّ. و هم بنوسلامان، ابن ثعل، ابن الغوث، ابن طئی. (صبح الاعشی ج 1 ص 321). نام بطنی است از قبیله طی. آنان بنو سلامان بن ثعل بن الغوث بن طئی هستند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 321)
لغت نامه دهخدا
یکی از چهار طایفه که در فارس و خوزستان ساکن بودند و در زمان مادها از طریق راهزنی میزیستند. شاهان پارس راضی شده بودند به آنان باج دهند. رجوع به تاریخ کرد ص 163 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 15هزارگزی شمال اردبیل و 3 هزارگزی شوسۀ اردبیل به خیاو، هوای آن معتدل و دارای 944 تن سکنه است، آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات، حبوب، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه مالرو و دبستان دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب باسلام: قرون اسلامی.
لغت نامه دهخدا
(اَ لُ)
نهری ببصره اسلم بن زرعه را و آنرا معاویه باسلم باقطاع داده بود. و یاقوت گوید این اصطلاحی قدیم است اهل بصره را که چون نهر و قریه ای را بمردی نسبت کنند در آخر اسم وی الف و نونی افزایند چنانکه گویندعبادان بعباد بن الحصین و زیادان منسوب بزیاد و حتی گویند عبداللان منسوب بعبداﷲ است و گویا این نسبت ایرانی باشد زیرا اکثر مردم این قریه ها تاکنون ایرانیانند. (معجم البلدان: اسلمان). و رجوع بجزو 2 چ مصر ص 201 در مادۀ ’بصره’ شود
لغت نامه دهخدا
(سُ مَ)
جمع واژۀ سلامی. استخوان انگشت دست و پا. (منتهی الارب) (غیاث) : و استخوان انگشتها پانزده پاره است هر انگشتی سه پاره و این استخوانها را بتازی سلامیات گویند. (ذخیره خوارزمشاهی) ، بیخ ناخن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مالکیان بچند دسته تقسیم میشوند. سالمیان از فرقت چهارم از مالکیانند. و مالکیان بصره جمله سالمی هستند. رجوع به حلولیان و تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 2 ص 145 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ می یَ)
دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور، 6000گزی جنوب خاور نیشابور، جلگه، معتدل، سکنه 35 تن. شیعه. زبان فارسی. آب آن از قنات. محصول آن غلات، تریاک، میوه جات. شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی. راه فرعی شوسه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اُسْ سا)
جمهوری اسادیان، آنگاه که اسکندر مقدونی به سند رسید رسولانی از مردم جمهوری اسادیان نزد او رفته اظهار انقیاد کردند. (ایران باستان ص 1833 و 1842)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
طایفه ای که ظاهر و باطنشان آراسته به صلاح و تقوی است:
جرعه ریزند بر سلامتیان
که صبوح از نهان کنند همه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ثوابت و سیارات. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مؤید) (شرفنامۀ منیری). ملائکه و ثوابت و سیارات. (فرهنگ محمودی از فرهنگ شعوری) :
شاهد نوف تنه افلاکیان
نوخط فرد آینۀ خاکیان.
نظامی.
، در تداول فارسی بمعنی اطرافیان و حواشی: تا طبقات حشم و حواشی وافناء مردم، مرتبۀ هر یک از ایشان در نشستن و ایستادن نگاه داشتی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 49). ابناء دولت و افناء حضرت را بعطایا و رغائب و مطایا و رکائب مستظهر گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 263)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سلطان شه لودی. در ایام خضرخان اسلام خان خطاب داشت، از امرای عهد سلطان ابراهیم لودی و همایون شاه. رجوع بفهرست تاریخ شاهی (معروف بتاریخ سلاطین افاغنه) تألیف احمد یادگار چ کلکته 1358 هجری قمری شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قصبه ایست در ترکستان شرقی در جوار یارکند و قریب 3000 سکنه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
جمع سلامی، بند های انگشت، رگ های پشت دست، رگ های پشت پا جمع سلامی انگشتهای دست و پا
فرهنگ لغت هوشیار
اسلام خود وچک است و افزون) یت (بر آن روا نیست مسلمانی دارای مشخصات اسلام بودن اسلامی بودن، توضیح چون اسلام خود مصدر است نیازی بافزودن (- یت) مصدری نیست و این ترکیب اصلا نابجا و غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
اسلام پذیر آشتیگر منسوب به اسلام آنچه از تمدن و فرهنگ و جز آن که منسوب به اسلام باشد، پیرو اسلام مسلمان، جمع اسلامیان. یا دوره اسلامی عهد اسلامی. دوره بعد از اسلام. یا قرون اسلامی. قرنهایی که از آغاز اسلام ببعد سپزی شده است
فرهنگ لغت هوشیار
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افلاکیان
تصویر افلاکیان
سپهریان: ستارگان، فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الامان
تصویر الامان
((اَ اَ))
زینهار! پناه !
فرهنگ فارسی معین