جدول جو
جدول جو

معنی اسقیروس - جستجوی لغت در جدول جو

اسقیروس
(اِ)
از یونانی اسکیرس، تهبج سرطانی. سقیروس
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیروس
تصویر سیروس
(پسرانه)
شکل فرانسوی کوروش، کوروش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاسیروس
تصویر فاسیروس
(دخترانه)
نام دختر اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایروس
تصویر سایروس
(پسرانه)
سیروس یا کوروش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اخیروس
تصویر اخیروس
گیاهی بیابانی و خودرو شبیه ارزن، با گل های سفید و دانه های ریز و سیاه که در گذشته مصرف دارویی داشته، گندم دشتی، گندم بیابانی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
مبتلا به تهبج سرطانی. دارای طبیعت اسقیروس
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
بیونانی نمک چینی را گویند که شوره باشد و باروت را از آن سازند و درهندوستان بدان آب سرد کنند. و بعضی گویند سنگی باشدبغایت سست و بزردی مایل و چون نزدیک زبان آورند زبان را بگزد و اگر آنرا با آرد باقلا بر نقرس ضماد کنندنافع باشد. (برهان قاطع). حکیم مؤمن آرد: آسیوس به الف ممدوده بلغت یونانی اسم نمک چینی است و آن نمکی است که بر روی سنگ سفید سبک و نوعی بر روی سنگ مایل بزردی از نم دریا بهم میرسد و آنرا آسیوس و نمک را زهرۀ اسیوس نامند و شبیه است به نوشادر و قوی تر از سنگ او است و بهترین سنگ، سریعالتفتیت است که رگهای زرد قلیل غایر داشته باشد. در سیم گرم و خشک و بالذع و معفن و جهت قروح کهنۀ یابسۀ عسرالاندمال و بردن گوشت زیاده و با عسل منقی زخمها و با موم روغن مانع انتشار قروح خبیثه و با آرد باقلی جهت نقرس و طلاء اوبا سرکه جهت سپرز و گرده، با صمغالبطم و زفت جهت تحلیل خنازیر و مغسول هر دو بدستور تغسیل اقلیمیا، ملطف و جالی بصر و جهت بردن بیاض و رفع آثار نافع و بالخاصیه زهرۀ اسیوس قاطع خون لهاه است و خوردن او با عسل جهت قرحۀ شش نافع و مورث سحج و مصلحش صمغ عربی و قدر شربتش از یک دانگ تا نیم درهم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). در نسخۀ خطی اختیارات بدیعی آمده: اسیوش، گویند نمک صینی است و آن سنگی است سبک که زود ریزان شود و از نمک دریا بروی می بندد و آنرا زهره اسیوس خوانند و جالینوس گوید سنگی است سست و مانند سنگهای دیگر صلب نیست و سفیدرنگ بود و نوعی بزردی زند و چون نزدیک زبان برند، زبان را بگزد. منفعت وی آن است که چون به آرد باقلی بر نقرس ضماد کنند، نافع بود و جهت ورم سپرز با کلس و سرکه طلا کنند بغایت مفید بود و جهت ریش شش با عسل لعق کنند، سودمند بود و قوه زهر وی از حجر زیادت بود و نیکوترین چیزی بود از وی. چشم را قوت دهد و جلاء بخشد و سفیدی که در چشم بود بکلی زایل کند، چون در چشم کشند. حجر آسیوس. نمک چینی. (انجمن آرا). ثلج الصین. بارود در شرح ثلج چینی (که بارود باشد) ، در کتب مفردات می آید و آن زهرۀ اسیوس است
لغت نامه دهخدا
یا اکیروت. به هندی گردکان را نامند. (یادداشت مؤلف). جوز رومی. (کتاب مفردات قانون ابوعلی سینا). و رجوع به اکهروت شود، تمام مسیر حرکت دود مذکور (دود حاصل از سوختن گاز بنزین در اتومبیل). (از فرهنگ فارسی معین).
- لولۀ اگزوز، لولۀ آهنی یا چدنی که دود حاصل از احتراق را از محل احتراق به خارج رساند
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جوز رومی است. (اختیارات بدیعی از نسخ خطی کتاب خانه لغت نامه). در نسخۀ دیگر اغیرس آمده است. رجوع به اغیرس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رُ)
هانری آلفونس. ادیب فرانسوی، مصنف کتابهایی راجعبه انگلستان، مولد وی پاریس 1814 میلادی و وفات 1876، اندیشه مند را نیز گفته اند که صاحب فکر و خیال باشد. (برهان). و ظاهراً این معنی بر اساسی نیست
لغت نامه دهخدا
(اِ رُ)
اسکورس. جزیره ای از جزایر اسپراد.
لغت نامه دهخدا
قثأالحمار است. (نسخه ای از تحفۀ حکیم مؤمن). اسفیرا
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اخینوس. گندم بیابانی که کشت و درو نشود. نباتیست غیر گندم صحرائی. منبت او کنار آبها شبیه بگیاه ارزن و ثمرش سیاه و ریز و گلش سفید و ثمرش در ادویۀ چشم و گوش مستعمل و با قوت مجففه و محلله و قابضه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گندم دشتی یعنی گندم خودروی را گویند. عصارۀ آنرا با گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش را نافع باشد. (برهان). گندم دشتی آنکه از زمین بغیر زراعت روید و کشتن و درویدن او را معتاد نباشد. (مؤید الفضلاء). و رجوع به اخینوس شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام پدر آدی مانت سردار کرنتی ها که با تمیستوکل مخالفت کرد. (تاریخ ایران باستان تألیف پیرنیا ج 1 ص 791)
لغت نامه دهخدا
سقلولا، زردنباد، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسکاردوس. نام قدیمی بالکان شار است که در آرناؤدستان واقع است.
لغت نامه دهخدا
نوعی از ماهی. (دزی ج 1 ص 23 از قزوینی)
لغت نامه دهخدا
(اِ / اُ)
از یونانی اسکوریا، بیونانی خبث الحدید است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی) (ذخیرۀ خوارزمشاهی در قرابادین) (فهرست مخزن الادویه). بیونانی و بعضی گویند برومی، ریم آهن باشد و آنرا بعربی خبث الحدید خوانند. قطع خون بواسیر و سلس البول کند. (برهان). کف فلزات. رجوع به ریماهن شود
لغت نامه دهخدا
نام طبیبی یونانی. (ابن الندیم از یحیی النحوی). یکی از اطباء دورۀ فترت بین غورس و مینس. (عیون الانباء ج 1 ص 22)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
مصحف اثرار، زرشک. زرک. (بحر الجواهر). زارخ. انبرباریس. زنبر. زنبل. و صاحب برهان گوید آنرا با ثاء مثلثه و زاء معجمه نیز گفته اند. و به اشرار با شین و راء مهمله نیز همین معنی را داده است. و در نسخ ابن بیطار بقول لکلرک، اثرار و اثوار دیده شده است هر دو با ثاء مثلثه و راء مهمله
لغت نامه دهخدا
(اِ)
توفیق افندی. مدیر بخش کتب اروپائی در دارالکتب المصریه. او راست: نوابغ الاقباط و مشاهیرهم. وی در این کتاب تراجم نوابغ قبطیان رادر قرن نوزدهم در سیاست و علم و دین و ادب گرد آورده، جزء اول آن در مصر بسال 1910 میلادی بطبع رسیده و جزءدوم بسال 1914 میلادی (معجم المطبوعات ج 1 ستون 436) ، بی حرکت ساختن حرف را. (منتهی الارب). بی حرکت کردن حرف. ساکن خواندن و بی حرکت ادا کردن حرفی. ضدقلقله. عبارت است از سلب حرکت در مواردی که حرف موقوف ٌعلیه کسره یا فتحه یا ضمه داشته باشد، و حروف اسکان 23 است (یعنی همه حروف غیر از پنج حرف ج، د، ق، ط، ب) ، جای دادن کسی را در خانه. (منتهی الارب). در جای فروآوردن. (تاج المصادر بیهقی) : صلی الله علیه صلوه اسکنه بها فی جنات النعیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300) ، مسکین گردانیدن، مسکین شدن. (منتهی الارب) ، آرامیدن. (زوزنی) (ترجمان القرآن جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
وی مؤسس حقیقی تراژدی است. مولد او 525 قبل از میلاد پیش از اسخیلوس نمایشگاههای یونان منظرۀ نمایش های کنونی را نداشت. در فصل زمستان و بهار، یونانیان قدیم به افتخار دیونیسس (ذینوسس) (رب النوع شراب) جشنهای مجلل برپا میکردند. و عادت برین جاری بود که بزی را در راه رب النوع مزبور قربانی میکردند و بعد ترانه های مخصوص در باب افتخارات او میسرودند. و کلمه تراژدی (یونانی: تراگودیا) نیزبمعنی سرود بز میباشد. در این جشن روستائیان ترانه های مشتمل بر فتوحات و شئون دیونیسس را دسته جمعی میسرودند و سردستۀ آنان وقایع را بیان میکرد و شرح میداد و دیگران نیز همآهنگ جواب میدادند. این موضوع بتدریج بصورت نوعی مکالمه (دیالگ) بین رئیس و یک عضو منتخب و بعدها بصورت هنرپیشه (آرتیست. آکتر) جلوه گر شد. اسخیلوس که پدر تراژدی یونان و یکی از بزرگترین شعرای جهان است با ذوق سلیم و قریحۀ خلاقۀ خویش طرح نوی افکنده نغمه خوانی دسته جمعی را از بازیگران سلب کرد و یکتن بعده بازیگران افزود و در عین حال نغمات دسته جمعی که قسمت عمده و مهم نمایش بود، با مکالمۀ بین الاثنین (دیالگ) همراهی میکرد. به این طریق درام بحد بلوغ رسید. و نیز گفته اند اسخیلوس انواع ابتکارات دیگر نیز در تفاصیل لباس هنرپیشگان و نظائر آن در صحنۀ نمایش داشته است. در هنگام افتتاح نمایشگاه دیونیسس در زیر آکرپلیس اسخیلوس بحرفۀ خود مشغول بود و محل مزبور اولین مهد درام یونانی میباشد که آثار آن هنوز بکلی محو نشده است. سبک تریلژی و تترالژی را به اسخیلوس نسبت داده اند. تریلژی عبارت است از یک سلسلۀ ثلاثی از تراژدیهای مربوط بیکدیگر مانند: آگاممنن، خئفری، امنید که جمعاً ارسیتا را بوجود آورده اند. تترالژی هم عبارتست از یک سلسلۀ مثلث به انضمام یک درام هجائی (ساتیریک) با این شرط که درام ساتیری خود حاکی از موجودات عجیب و غریب جنگلی باشد که در ملازمت دیونیسس آواز میخواندند. اثر موسوم به سیکلپس اری پید یگانه نمونۀ موجود از درام ساتیریک شامل هفت تراژدی است که گویند تنها یادگار از هفتاد اثر اسخیلوس است. در این درام شکل و قیافۀ سلاطین و قهرمانان عظمت و شکوه مخصوص دارد. اینجا سیمای حقیقی اومیروس (همر) را با کمال وضوح میتوان مشاهده کرد و روح وطن پرستی و وحدت ملی یونانی در آن جلوه گر است، گوئی شاعر سرباز درمیدان جنگهای ایران و یونان با شور و هیجان بسیار بهنگام جانفشانی در راه وطن همه چیز را بهیچ میشمارد. و نیز درام مزبور متضمن سلسلۀ تفکرات عمیق فلسفی است در باب رفع تناقض ظاهری موجود در بین اشیاء و اثبات این معنی که هر چیزی بجای خویش نیکوست و لیس فی الامکان ابدع مما کان. (از دائره المعارف بریتانیکا)
لغت نامه دهخدا
الملک. جانشین مرقیان الملک. ابن ابی اصیبعه گوید: این پادشاه بعلتی سخت مبتلا شد و اوتوشیوس (یحیی النحوی ؟) او را درمان کرد و وی شفایافت. ملک او را گفت: هر حاجتی داری از من بخواه. اوتوشیوس گفت: حاجت من آنست که بین من و اسقف ذورلیه شری شدید پدید آمده و او بر من ستم رانده و افلابیانوس بطریرک قسطنطنیه را بر آن داشته که سونذس یعنی مجمع دینی تشکیل دهد و بدین ترتیب بستم و دشمنی مرا از کلیسا طرد کرده است، درخواست من آنست که جمعی را بفرمائی در کار من نظر کنند. ملک گفت: چنین کنم. پس نزددیسقوروس صاحب اسکندریه و یوانیس بطرک انطاکیه کسان فرستاد و بفرمود که نزد او حاضر آیند. دیسقوروس با سیزده اسقف حاضر آمد ولی صاحب انطاکیه تأخیر کرد و حاضر نشد. ملک دیسقوروس را بفرمود در کار اوتوشیوس بنگرد و حکم مجمع را نقض کند و او را گفت اگر چنین کنی ترا مورد احسان خویش قرار دهم و الا بسخت ترین وجه بکشم. دیسقوروس با سیزده اسقف مجمعی بکرد و در دعوی او نظر کرده و بدو حق دادند. و اسقف ذورلیه و اصحاب وی را از کینه طرد کردند. (عیون الانباء ج 1 ص 105)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
دو حکیم بوده اند صاحب مذهب در یونان و هر یک در فن ّ طبابت عیسی زمان خود بوده اند، یکی را اسقلیوس اول و دیگری را اسقلیوس ثانی میگفته اند. (برهان). رجوع به اسقلبیوس و اسقلبیوس اول و اسقلبیوس ثانی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ کَ دَ)
حالت و چگونگی اسقیروسی. طبیعت اسقیروسی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
اسقیروس. یونانی ’اسکیروس’ (تهبج سرطانی). رجوع به اسقیروس شود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به لغت یونانی هر ورم و آماس صلب و سخت. (برهان) (آنندراج). صلابت. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیروس
تصویر سیروس
لاتینی تازی گشته کیمار شاخکی (کیمار) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسقورون
تصویر اسقورون
برگشته یونانی یا رومی ریم آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیوس
تصویر اسیوس
یونانی نمک چینی شوره
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته دژ آماس، کلن های چنگاری هر ورم و آماس صلب و سخت، تهبج سرطانی تومورهای سرطانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسقولوس
تصویر اسقولوس
برگشته یونانی سریش
فرهنگ لغت هوشیار
ابری به شکل رشته های ظریف سفید یا تکه ها یا نوارهای باریک عمدتاً سفید جدا از هم، این ابر جلوه ای ریسه دار یا گیسودار یا ابریشمی یا هر دو را دارد، پرسا (واژه فرهنگستان)، در فارسی نامی از نام های مردان
فرهنگ فارسی معین
بنا به گفته ی کتزیاس مورخ عهد باستانی یونان، پسر چوپانی ازمردها
فرهنگ گویش مازندرانی