جمع واژۀ قول. (آنندراج) (اقرب الموارد). قولها و گفتارها و سخنها. (ناظم الاطباء) : اقوال مرا گر نبود باورت این قول اندر کتب من یک یک بشمر و بنگر. ناصرخسرو. او بیان میکرد با ایشان فصیح دائماً ز افعال و اقوال مسیح. مولوی.
جَمعِ واژۀ قَوْل. (آنندراج) (اقرب الموارد). قولها و گفتارها و سخنها. (ناظم الاطباء) : اقوال مرا گر نبود باورت این قول اندر کتب من یک یک بشمر و بنگر. ناصرخسرو. او بیان میکرد با ایشان فصیح دائماً ز افعال و اقوال مسیح. مولوی.
بربستن بر کسی سخن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قولی بکسی منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی). بربستن گفتاری ناگفته بر کسی. بربستن بر کسی سخنی را که نگفته است. (ناظم الاطباء)
بربستن بر کسی سخن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قولی بکسی منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی). بربستن گفتاری ناگفته بر کسی. بربستن بر کسی سخنی را که نگفته است. (ناظم الاطباء)
دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: اسقاله. سقاله. اصقاله. اسکله (ج، اساکل) (از اسپانیائی). بندر. پل متحرک بین ساحل و کشتی. (در قاموس ادریسی). ج، اساقل یا اساقیل. در الف لیله و لیله چ برسلاو که بجای ’الاساقی’ باید ’الاساقل’ خواند چنانکه از مقایسۀ جملۀ مزبور با عبارت دیگر همان کتاب مستفاد میشود: فوجد مرکباً اساقیلها ممدوده، در طبع ماکنافتن ’سقالتها’ آمده و آن قسمی گردونۀ جنگی است که از تخته هایی بشکل بام پوشیده شده. بندر. و رجوع به صقاله و اسکله شود. (دزی ج 1 ص 23)
دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: اسقاله. سقاله. اصقاله. اسکله (ج، اَساکل) (از اسپانیائی). بندر. پل متحرک بین ساحل و کشتی. (در قاموس ادریسی). ج، اساقل یا اساقیل. در الف لیله و لیله چ برسلاو که بجای ’الاساقی’ باید ’الاساقل’ خواند چنانکه از مقایسۀ جملۀ مزبور با عبارت دیگر همان کتاب مستفاد میشود: فوجد مرکباً اساقیلها ممدوده، در طبع ماکنافتِن ’سقالتها’ آمده و آن قسمی گردونۀ جنگی است که از تخته هایی بشکل بام پوشیده شده. بندر. و رجوع به صقاله و اسکله شود. (دزی ج 1 ص 23)
یکی از جزائر یونان در شمال شرقی آگریبوز و در نزدیکی مدخل خلیج گلوس بین دو جزیره اسکیاتو و کلید رومی. در زمان دولت عثمانی بنام اشکلوس معروف به ود، اراضی آن چندان حاصلخیز نیست ولی در سایۀ فعالیت اشخاص کاری محصولات آن باندازۀ کفایت است. انگور، زیتون و میوه جات آن فراوان و دارای 12000 سکنه و مرکزش شهرکی موسوم بهمین اسم است و عده نفوس آن بر 5000 تن بالغ می گردد
یکی از جزائر یونان در شمال شرقی آگریبوز و در نزدیکی مدخل خلیج گلوس بین دو جزیره اسکیاتو و کلید رومی. در زمان دولت عثمانی بنام اشکلوس معروف به ود، اراضی آن چندان حاصلخیز نیست ولی در سایۀ فعالیت اشخاص کاری محصولات آن باندازۀ کفایت است. انگور، زیتون و میوه جات آن فراوان و دارای 12000 سکنه و مرکزش شهرکی موسوم بهمین اسم است و عده نفوس آن بر 5000 تن بالغ می گردد
مصحف اثرار، زرشک. زرک. (بحر الجواهر). زارخ. انبرباریس. زنبر. زنبل. و صاحب برهان گوید آنرا با ثاء مثلثه و زاء معجمه نیز گفته اند. و به اشرار با شین و راء مهمله نیز همین معنی را داده است. و در نسخ ابن بیطار بقول لکلرک، اثرار و اثوار دیده شده است هر دو با ثاء مثلثه و راء مهمله
مصحف اثرار، زرشک. زرَک. (بحر الجواهر). زارَخ. انبرباریس. زنبر. زَنبل. و صاحب برهان گوید آنرا با ثاء مثلثه و زاء معجمه نیز گفته اند. و به اشرار با شین و راء مهمله نیز همین معنی را داده است. و در نسخ ابن بیطار بقول لکلرک، اثرار و اثوار دیده شده است هر دو با ثاء مثلثه و راء مهمله
کوژ شدن از پیری. (منتهی الارب). کژ شدن پیر. (تاج المصادر بیهقی). کوژ شدن. (زوزنی). کوژپشت شدن. خمیده شدن پیر مانند کمان از غایت پیری، یکساله نتاج ستور خواستن از کسی. (منتهی الارب)
کوژ شدن از پیری. (منتهی الارب). کژ شدن پیر. (تاج المصادر بیهقی). کوژ شدن. (زوزنی). کوژپشت شدن. خمیده شدن پیر مانند کمان از غایت پیری، یکساله نتاج ستور خواستن از کسی. (منتهی الارب)