جدول جو
جدول جو

معنی اسفیواشی - جستجوی لغت در جدول جو

اسفیواشی
از توابع دهستان رودپی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسفیوش
تصویر اسفیوش
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سابوس، سپیوش، شکم پاره
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
دهی از دهستان رودپی، بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در 5500 گزی شمال ساری. سکنه 35 تن. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکی از نواحی ساری. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 122 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
منسوب به اسفیجاب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اسفیوس. لغت فارسی و آن بزرقطوناست. (تحفۀ حکیم مؤمن). بزرقطوناباشد. (سروری). بر وزن و معنی اسپیوش است که بزرقطونا باشد و عربان بقلۀ مبارکه گویند. (برهان). بزرقطونا یعنی اسفرزه. (انجمن آرای ناصری). بشولیون است و برغوثی نیز گویند و بیونانی پسیلون و آن بزرقطوناست. (اختیارات بدیعی). قطوناست و بمعنی بزرقطونا نیز استعمال کنند. دزی گوید: اسفیوش را فریتاگ پسیلوم دانسته و در کتاب پاین اسمیث و فرهنگ المنصوری رازی اسقیوس آمده، و نیز در دو نسخۀ مستعینی (در مادۀ بزرقطونا) با قاف آمده و مؤلف گوید که کلمه را با سین و شین هر دو دیده ام. بعقیدۀ مستعینی و ابن البیطار کلمه ای است فارسی. رجوع به فولرس مادۀ اسپغول شود. (دزی ج 1 ص 23). اسپیوش. (جهانگیری). رجوع بهمین کلمه شود. سبیوس. بسوس. سیبوس. اسفرزه. اسپرزه. قطونا. برغوثی. شکم پاره. فسیلیون. بشولیون. بخدق. زباد. اشجاره. بنگو. اسپغول. ختل. سابوس. قارنی یاروق. حشیشهالبراغیث. ینم. هروتوم
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسفیوش
تصویر اسفیوش
اسفرزه
فرهنگ لغت هوشیار