جدول جو
جدول جو

معنی اسفوورد - جستجوی لغت در جدول جو

اسفوورد
(اِ فو وَ)
از توابع ساری. عده قری 24، مساحت 10 فرسنگ، تقریباًدارای 868 خانوار، 4440 تن سکنه. مرکز آن سرخ کلا. حدشمالی گیرخواران، حد شرقی میانده رود، حد جنوبی علی آباد، حد غربی کیاکلا. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 287)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسفرود
تصویر اسفرود
پرنده ای کوچک با پرهای سیاه و خاکستری که در صحرا لای بوته های خاردار لانه می سازد و آن را برای گوشتش شکار می کنند، سنگ خوٰار، سنگخوٰاره، سنگخوٰارک، سفرود، قطات
فرهنگ فارسی عمید
(اِ وَ)
ناحیه ای در ساری. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 56 و 121 بخش انگلیسی). رجوع به اسفیورد شورآب شود، یکی از قرای نیشابور. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
دهی از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند واقع در 18000 گزی جنوب خاوری بیرجند. کوهستانی. معتدل. سکنه 534 تن. آب از قنات. محصولات غلات، میوه، پیلۀ ابریشم، بادام. شغل اهالی زراعت، مالداری، کرباس بافی. راه مالرو است. کلدنه گلیان و چشمۀ عباس کاظم جزء همین ده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، روشن. درخشان. تابان. رجوع به اسپید و سفید شود، جزء مقدم بعض امکنه مانند اسفیدجوی و اسفیدچشمه و اسفیددز و اسفیددشت و اسفیدبان و اسفیدجان و اسفیدرودبار. و در ’دراسفید’ جزء مؤخر است
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
سنگخواره. قطا. اسفرود. هوذه: مفحص، آشیان اسفهرود. (السامی فی الاسامی).
لغت نامه دهخدا
(اُ فُرْ)
آکسفورد. شهری در انگلستان واقع در ملتقای رود تایمز و چرول. هوای آن دائماً مه آلود و گرفته است و 98700 تن سکنه دارد. این شهر بجهت دانشگاه عظیم خود در جهان معروف است. (فرهنگ فارسی معین)
آکسفورد. نام دانشگاه عظیم و معروف واقع در شهر اکسفورد انگلستان. (از فرهنگ فارسی معین) (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
سنگ خوارک باشد و آن پرنده ای است سیاه رنگ ببزرگی گنجشک و چند پر مانند شاخی بر سر دارد و بعربی قطا نامند. اگر استخوان او را بسوزانند و بسایند و با روغن زیت بجوشانند و بر داءالثعلب و سر کچل مالند موی برآورد. (برهان) (جهانگیری). سنگ خوار که بعربی قطا گویند. (رشیدی). اثواء. اسپرو. (الابنیه). مخفف آن سفرود. سنگ خور. سنگ خوار. (زمخشری). سنگ خواره. کسک: گفت اسفرود میگوید من سکت سلم. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 4 ص 152 س 8 ببعد).
پیش عمان کی نماید آب رود
پیش شاهین چون ببازد اسفرود.
؟ (ازسروری)
لغت نامه دهخدا
برادر جمشید: اول کسی که بر وی (بر جمشید) خروج کردبرادرش بود اسفورنام و لشکرها بدین برادر او جمع شدند و قصد جمشید کرد و جمشید از پیش او بگریخت و مدّتها میان ایشان جنگ قایم بود و بر یکدیگر ظفر نمی یافتند و جمشید صدسال دیگر پادشاهی کرد اما کارش افتان وخیزان بود. (فارسنامۀ ابن البلخی چ کمبریج ص 34)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسفهرود
تصویر اسفهرود
سنگ خوارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفرود
تصویر اسفرود
سنگ خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفرود
تصویر اسفرود
((اِ فَ))
سنگ خوارک، پرنده ای کوچکتر از کبک با پرهای سیاه و خاکستری، ابفهرود
فرهنگ فارسی معین