دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران، واقع در 9هزارگزی شمال خاوری شهر ری و 29هزارگزی شمال راه شوسۀ تهران به سمنان. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است و از شوسه ماشین به ده می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران، واقع در 9هزارگزی شمال خاوری شهر ری و 29هزارگزی شمال راه شوسۀ تهران به سمنان. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است و از شوسه ماشین به ده می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان. در 14هزارگزی خاور کوزران. کنار رود خانه مرک. دشت. سردسیر. دارای 80 تن سکنه. مسلمان. آب آن از رود مرک. محصول آنجا غلات، حبوبات، دیم، لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری. راه مالرو دارد. تابستان اتومبیل میتوان برد. یک قهوه خانه کنار راه دارد. زمستان گله داران حدود نفت شاه میروند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان. در 14هزارگزی خاور کوزران. کنار رود خانه مرک. دشت. سردسیر. دارای 80 تن سکنه. مسلمان. آب آن از رود مرک. محصول آنجا غلات، حبوبات، دیم، لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری. راه مالرو دارد. تابستان اتومبیل میتوان برد. یک قهوه خانه کنار راه دارد. زمستان گله داران حدود نفت شاه میروند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی جزء دهستان کیونی بخش سجید شهرستان هروآباد، دارای 341 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، حبوبات، پنبه، کرچک است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان کیونی بخش سجید شهرستان هروآباد، دارای 341 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، حبوبات، پنبه، کرچک است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 72 هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، درکنار راه مالرو دستگرد به پرچل، کوهستانی و سردسیر، آب آن از قنات و چشمه، محصول آن غلات، لبنیات، چغندرو پنبه است، 253 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند، از صنایع دستی پارچه بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 72 هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، درکنار راه مالرو دستگرد به پرچل، کوهستانی و سردسیر، آب آن از قنات و چشمه، محصول آن غلات، لبنیات، چغندرو پنبه است، 253 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند، از صنایع دستی پارچه بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
ناحیتی از بلوک همدان. حد شمالی مهربان، حد شرقی چهاربلوک، حد جنوبی کنگاور و تویسرکان و حد غربی سنقر. عده قری 124، جمعیت در حدود 37000 تن، مرکز آن نیز اسدآباد که در راه همدان بکرمانشاه است و گردنۀ معروفی دارد که در موقع زمستان غالباً از برف مستور میشود و قصبۀ اسدآباد در دامنۀ آن قرار گرفته. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 383). و آن کنار راه همدان و کرمانشاه میان شهرآب و دهنبران در 434 هزارگزی تهران است و پستخانه و تلگرافخانه دارد و مولد سیدجمال الدین اسدآبادی متخلص به افغانی است. یاقوت گوید: اسدآباد شهری است که اسد بن ذی السرو الحمیری بهنگام عبور از آنجا با تبع عمارت کرد و ایرانیان سین را بمعجمۀ ساکن تلفظ کنند و آن شهری است که تا همدان یک منزل راه است و بین آن و مطابخ کسری سه فرسنگ است و تا قصراللصوص چهار فرسنگ و جماعتی بسیار از اهل علم و حدیث بدانجا نسبت دارند. (معجم البلدان). و رجوع به فهرست تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 و مرآت البلدان و فهرست مجمل التواریخ و القصص و فهرست نزهه القلوب ج 3 شود، فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). بخودگذاشتن، چنانکه شتر را. (از منتهی الارب)، فرت بافتن. (تاج المصادر بیهقی). زود دربافتن، بافتن، چنانکه جامه را. تار بافتن، اصلاح کردن بین دو کس. اصلاح میان دو تن، سست و فروهشته شدن غلاف غورۀ خرما. (منتهی الارب)، نرم شدن دنبالۀ غورۀ خرما
ناحیتی از بلوک همدان. حد شمالی مهربان، حد شرقی چهاربلوک، حد جنوبی کنگاور و تویسرکان و حد غربی سُنقر. عده قری 124، جمعیت در حدود 37000 تن، مرکز آن نیز اسدآباد که در راه همدان بکرمانشاه است و گردنۀ معروفی دارد که در موقع زمستان غالباً از برف مستور میشود و قصبۀ اسدآباد در دامنۀ آن قرار گرفته. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 383). و آن کنار راه همدان و کرمانشاه میان شهرآب و دهنبران در 434 هزارگزی تهران است و پستخانه و تلگرافخانه دارد و مولد سیدجمال الدین اسدآبادی متخلص به افغانی است. یاقوت گوید: اسدآباد شهری است که اسد بن ذی السرو الحمیری بهنگام عبور از آنجا با تبع عمارت کرد و ایرانیان سین را بمعجمۀ ساکن تلفظ کنند و آن شهری است که تا همدان یک منزل راه است و بین آن و مطابخ کسری سه فرسنگ است و تا قصراللصوص چهار فرسنگ و جماعتی بسیار از اهل علم و حدیث بدانجا نسبت دارند. (معجم البلدان). و رجوع به فهرست تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 و مرآت البلدان و فهرست مجمل التواریخ و القصص و فهرست نزهه القلوب ج 3 شود، فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). بخودگذاشتن، چنانکه شتر را. (از منتهی الارب)، فرت بافتن. (تاج المصادر بیهقی). زود دربافتن، بافتن، چنانکه جامه را. تار بافتن، اصلاح کردن بین دو کس. اصلاح میان دو تن، سست و فروهشته شدن غلاف غورۀ خرما. (منتهی الارب)، نرم شدن دنبالۀ غورۀ خرما
دهی است از بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد با 120 تن سکنه. آب آن از رود خانه پیر محمدشاه و محصول آن غلات، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، شتافتن شتر ماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتافتن و پیش افتادن ناقه. (از اقرب الموارد) ، وقت برکنده شدن موی. (ناظم الاطباء). رسیدن وقت افتادن موی. (از اقرب الموارد)
دهی است از بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد با 120 تن سکنه. آب آن از رود خانه پیر محمدشاه و محصول آن غلات، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، شتافتن شتر ماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتافتن و پیش افتادن ناقه. (از اقرب الموارد) ، وقت برکنده شدن موی. (ناظم الاطباء). رسیدن وقت افتادن موی. (از اقرب الموارد)
از دیه های جرجان است، (از معجم البلدان)، به گمان من از قرای جرجان است، (از انساب سمعانی)، از دیه های حوزۀ قدیم گرگان است، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 218)
از دیه های جرجان است، (از معجم البلدان)، به گمان من از قرای جرجان است، (از انساب سمعانی)، از دیه های حوزۀ قدیم گرگان است، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 218)
دهی است از دهستان رودخانه بخش میناب شهرستان بندرعباس. واقع در 100هزارگزی شمال میناب. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان رودخانه بخش میناب شهرستان بندرعباس. واقع در 100هزارگزی شمال میناب. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنۀ آن 120 تن. آب آن از چشمه ها. محصول آن غلات و توتون است. ساکنان این ده از طایفۀ نورعلی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنۀ آن 120 تن. آب آن از چشمه ها. محصول آن غلات و توتون است. ساکنان این ده از طایفۀ نورعلی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان سگوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد. سکنۀ آن 132 تن است آب آن از سراب آبستان و محصول عمده آنجا غلات. صنایع دستی زنان قالی بافی و جاجیم بافی است. راه آن ماشین رو و ساکنان آن از طایفۀ سگوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، نوشتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، املاء کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، کسی را کاتب یافتن. (از اقرب الموارد) ، سر مشک را بستن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)
دهی از دهستان سگوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد. سکنۀ آن 132 تن است آب آن از سراب آبستان و محصول عمده آنجا غلات. صنایع دستی زنان قالی بافی و جاجیم بافی است. راه آن ماشین رو و ساکنان آن از طایفۀ سگوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، نوشتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، املاء کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، کسی را کاتب یافتن. (از اقرب الموارد) ، سر مشک را بستن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)
دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران در 11000 گزی باختر مرکز بخش، کنار رود خانه سیاه آب. دارای 89 تن سکنه. سردسیر. مالاریائی. آب آن از قنات. محصولات آن غلات، بنشن، پنبه، چغندر قند، قلمستان. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. از طریق لم آباد می توان ماشین برد. محل قشلاق چند خانوار ازایل میش مست است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 12)
دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران در 11000 گزی باختر مرکز بخش، کنار رود خانه سیاه آب. دارای 89 تن سکنه. سردسیر. مالاریائی. آب آن از قنات. محصولات آن غلات، بنشن، پنبه، چغندر قند، قلمستان. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. از طریق لم آباد می توان ماشین برد. محل قشلاق چند خانوار ازایل میش مست است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 12)
بقول اصطخری نام قدیم قلعۀ سعیدآباد در رامجرد از کورۀ اصطخر فارس است. (اصطخری ص 117). و نسخه بدل آن اسفیدباذ، اسفندیاد و در گیهان نامه قلعۀ سپید آمده. رجوع به تاریخ سیستان حاشیۀ 1 ص 230 شود
بقول اصطخری نام قدیم قلعۀ سعیدآباد در رامجرد از کورۀ اصطخر فارس است. (اصطخری ص 117). و نسخه بدل آن اسفیدباذ، اسفندیاد و در گیهان نامه قلعۀ سپید آمده. رجوع به تاریخ سیستان حاشیۀ 1 ص 230 شود
دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد که در 27 هزارگزی شمال اسفراین و 8 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی بجنورد به شقان واقع است و محلی جلگه و سردسیرمیباشد و سکنۀ آن 76 تن است که بزبان فارسی و کردی سخن گویند و از مذهب شیعه پیروی کنند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و مالداری است. صنایع دستی مردم قالیچه بافی و راه ده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، اصفاق باب، باز کردن در. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). فراز کردن در را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در فا کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). در را تمام فروکردن. (لغت خطی) ، بستن در. (از قطر المحیط) ، اصفاق قدح، پر کردن آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). پر کردن کاسه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اصفاق قوم بر امری واحد، اجماع آنان بر آن. (از اقرب الموارد). اصفاق قوم بر فلان، همراهی و اتفاق آنان بر آن. (از قطر المحیط). اتفاق کردن بر امری یا کاری و گرد آمدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرازآمدن مردم بر کاری. (آنندراج). اتفاق کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، اصفاق شراب،گرداندن آن در حال درآمیختگی از ظرفی به ظرف دیگر تا صاف شود. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). شراب رااز خنوری به خنور دیگر گردانیدن تا صاف گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اصفاق گوسفند، ندوشیدن آنرا در روز بجز یک بار. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). در روز یک بار گوسفند دوشیدن. (تاج المصادر بیهقی). روزی یک بار دوشیدن گوسپندان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اصفاق دست کسی به فلان، برخوردن و مصادف شدن دست بدان و موافقت کردن با آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). اصفقت یدی بکذا، درخورد دست من به آن و موافقت کرد. (منتهی الارب) : اعطوا للصفق ایمانهم بالبیعه اصفاق رضی و انقیاد و تبرک و استسعاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301) ، اصفاق برای قوم، آمدن برای ایشان آن اندازه طعام که سیر شوند. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). آمدن قوم را طعامی چنانکه سیرگردند. (منتهی الارب). آمدن کسی را طعامی که سیر گرداند او را. (ناظم الاطباء) ، اصفاق بافنده جامه را، صفیق گردانیدن آنرا، یعنی پررشته کردن آنرا. (از اقرب الموارد)
دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد که در 27 هزارگزی شمال اسفراین و 8 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی بجنورد به شقان واقع است و محلی جلگه و سردسیرمیباشد و سکنۀ آن 76 تن است که بزبان فارسی و کردی سخن گویند و از مذهب شیعه پیروی کنند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و مالداری است. صنایع دستی مردم قالیچه بافی و راه ده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، اصفاق باب، باز کردن در. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). فراز کردن در را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در فا کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). در را تمام فروکردن. (لغت خطی) ، بستن در. (از قطر المحیط) ، اصفاق قدح، پر کردن آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). پر کردن کاسه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اصفاق قوم بر امری واحد، اجماع آنان بر آن. (از اقرب الموارد). اصفاق قوم بر فلان، همراهی و اتفاق آنان بر آن. (از قطر المحیط). اتفاق کردن بر امری یا کاری و گرد آمدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرازآمدن مردم بر کاری. (آنندراج). اتفاق کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، اصفاق شراب،گرداندن آن در حال درآمیختگی از ظرفی به ظرف دیگر تا صاف شود. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). شراب رااز خنوری به خنور دیگر گردانیدن تا صاف گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اصفاق گوسفند، ندوشیدن آنرا در روز بجز یک بار. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). در روز یک بار گوسفند دوشیدن. (تاج المصادر بیهقی). روزی یک بار دوشیدن گوسپندان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اصفاق دست کسی به فلان، برخوردن و مصادف شدن دست بدان و موافقت کردن با آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). اصفقت یدی بکذا، درخورد دست من به آن و موافقت کرد. (منتهی الارب) : اعطوا للصفق ایمانهم بالبیعه اصفاق رضی و انقیاد و تبرک و استسعاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301) ، اصفاق برای قوم، آمدن برای ایشان آن اندازه طعام که سیر شوند. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). آمدن قوم را طعامی چنانکه سیرگردند. (منتهی الارب). آمدن کسی را طعامی که سیر گرداند او را. (ناظم الاطباء) ، اصفاق بافنده جامه را، صفیق گردانیدن آنرا، یعنی پررشته کردن آنرا. (از اقرب الموارد)
منسوب به استرآباد، شهری از بلاد مازندران و میان ساری و جرجان. (سمعانی) ، بوی بردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). - استراحت کردن، راحت کردن. بیاسودن. آسودن. آرمیدن. ، هاء استراحت، گویا بمعنی هاء وقف است. ابن بطوطه در سیاحت نامۀ خود گوید: اسمه خدابنده بخاء معجمه مضمومه و ذال معجم مفتوح و باء موحده و مفتوحه و هاء استراحه
منسوب به استرآباد، شهری از بلاد مازندران و میان ساری و جرجان. (سمعانی) ، بوی بردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). - استراحت کردن، راحت کردن. بیاسودن. آسودن. آرمیدن. ، هاء استراحت، گویا بمعنی هاء وقف است. ابن بطوطه در سیاحت نامۀ خود گوید: اسمه خدابنده بخاء معجمه مضمومه و ذال معجم مفتوح و باء موحده و مفتوحه و هاء استراحه
استرآباد. دهی نزدیک جرجان. (منتهی الارب). شهریست (بناحیت دیلمان) بردامن کوه نهاده بانعمت و خرم و آبهای روان و هوای درست و ایشان به دو زبان سخن گویند یکی به لوترای استرابادی و دیگری به پارسی کردانی و از وی جامه های بسیار خیزد از ابریشم چون مبرم و زعفوری گوناگون. (حدودالعالم). شهری بجنوب شرقی بحر خزر بمشرق بندر گز. ناحیتی از مازندران نزدیک جرجان. (نخبهالدهر دمشقی). خلاصۀ جغرافیای تاریخی: استرآباد فعلی شامل دو ناحیۀ مهم بوده یکی در شمال موسوم به دهستان و دیگری در جنوب موسوم به ورکان. دهستان شامل ساحل جنوب شرقی بحر خزر و قسمتی از ناحیۀ فعلی شمال اترک بوده و ورکان شامل تمام ناحیه ایست که رود گرگان فعلی از آن میگذرد. دهستان مسکن طوایفی موسوم به ده بوده و این کلمه در زبان فارسی قدیم بمعنی راهزن و دشمن است. درین ناحیه خرابه های شهر قدیمی موسوم به مشهد مصریان دیده میشود که در شمال رود اترک در خاک روس واقع شده و به حاصل خیزی مشهور بوده ولی فعلاً بائر است، مرکز دهستان شهر آخور بوده. ورکان که یکی از قسمتهای هیرکانی بوده در زاویۀ جنوب شرقی بحر خزر واقع و تقریباً شامل قسمت عمده استرآباد فعلی میشود که حدّ فاصل بین مازندران و دهستان است، دو رود مهم ّ اترک و گرگان آنرا مشروب و حاصلخیز کرده و در موقع طغیان آبهای آنها راکد و موجب تبهای مختلف و بدی هوای ناحیه میشود. گرگان چون فاصله بین طوایف بادیه نشین و شهرنشین ایران بوده و در دوره های قدیم مخصوصاً در زمان ساسانیان در تاریخ اهمیت نظامی داشته و برای جلوگیری از هجوم بادیه نشینان قلعه هائی در آن ساخته بودند مانند شهرستان یزدگرد و شهر فیروز و همچنین دیواری در شمال این ناحیه برای جلوگیری از طوایف خارجی ساخته شده بوده است که از گمش تپۀ فعلی شروع شده و از شمال گنبد قابوس گذشته به خواجه ختم میشود. شهر قدیم گرگان در نزدیک گنبد قابوس کنونی واقع و در زمان اعراب خرابی بسیار به آن وارد آمد ولی مجدّداً ساخته شد تا در زمان مغول بکلی خراب گردید بقسمی که دیگر هیچوقت به اهمیّت سابق خود نرسید. اوضاع طبیعی: استراباد از شمال محدود است به رود اترک و از مشرق بخراسان و از جنوب شاهکوه آن را از شاهرود و بسطام جدا میکند و از طرف مغرب حدّ بین استراباد و مازندران طبیعی نیست و از کوههای هزارجریب شروع شده به کردمحله درکنار خلیج استراباد و در مقابل دماغۀ میانکاله ختم میشود. استرآباد را میتوان بسه ناحیۀ طبیعی تقسیم کرد از این قرار: اول، صحرای ترکمن که بین اترک و قراسو واقع و شامل جلگۀ حاصلخیز فندرسک است. دوم، استرآباد و ساحل بحر خزر. سوم، قسمت کوهستانی جنوبی. صحرای ترکمن جلگۀ مسطّح همواریست و دو رود بزرگ اترک و گرگان از آن گذشته و از جنوب به قراسو محدود میشود. بستر این سه رود قریب پنج یا شش متر پست تر از سطح صحراست. صحرای ترکمن بعرض 50 و طول 150 کیلومتر و تقریباً مسطح و شیب کمی بطرف مغرب دارد و در آن هیچ ناهمواری و برجستگی جز بعضی تپه های مصنوعی دستی مانند اتنون تپه (تپه کلا) و تخماق تپه دیده نمیشود، سابقاً که سطح بحر خزر بالاتر بوده این صحرا را آب گرفته و رودهای اترک و غیره رسوبات خفیفی درین قسمت بجا گذاشته و سنگهای درشت تر را در قسمتهای علیا جای داده است ولی بعدها در موقعی که سطح بحر خزر کم کم پست شده رودهادر رسوباتی که قبلاً آورده بودند برای خود مجرائی تشکیل داده و فعلاً در شن جاریست. ناحیۀ دوم که بین قراسو و کوهستان واقع شده حاصلخیزترین قسمت استرآباد ومرکب از تپه ها و ارتفاعات مختلفی است و هرچند در تمام آنها سنگهائی دیده میشود ولی روی سنگها را طبقۀ گل رس نازکی فراگرفته که برای روییدن اشجار بسیار مناسب است. در دره های بین این ارتفاعات اراضی رسوبی بسیار حاصلخیزی دیده میشود که به واسطۀ آبهای رودها تشکیل یافته و اراضی حاصلخیز فندرسک و استراباد و بندر گز جزء آن است. رودهائی که این ناحیه را مشروب میکند بسیار و اسامی مخصوصی ندارد و هر یک از آنها به اسم قریه ای است که به آن نزدیک تر میباشد و به واسطۀنهرهائی که حفر شده از این آبها استفادۀ کامل میشود. ناحیۀسوم شامل تمام دامنۀ شمالی شاه کوه و در قسمتهای مرتفع بکلی بیحاصل و در قسمتهای مرتفع متوسط پوشیده ازمراتع وسیع و در قسمتهای پست تر مستور از جنگل است. قلل مهم ّ جنوبی استرآباد عبارت است از: قزلق و سیاه خانه و حاجی آباد که شاهرود را از استرآباد جدا میکند. هر یک از سه ناحیۀ استرآباد دارای آب و هوا و وضع مخصوصی است. هوای صحرا در تابستان و پائیز گرم و خشک، در زمستان بی نهایت سرد و پوشیده از برف، در بهارسبز و خرم و معتدل است، در قسمت متوسط استراباد هوابسیار معتدل و مرکبات بخوبی در آن بعمل می آید. قسمت کوهستانی آن ششماه پوشیده از برف و ششماه دیگر سبز و دارای مراتع وسیع برای پرورش گله است. حیوانات استراباد با سایر نواحی تفاوت دارد مخصوصاً اسبهای ترکمن معروف و یکی از بهترین نژاد اسبهای ایران است و اقدامات اخیر دولت در تربیت آن و اسب دوانی سالیانه که در موقع پائیز بعمل می آید در ترقّی جنس اسبان کمک بزرگی میکند. گوسفندهای ترکمنی از حیث پشم و مواد دیگراز اغلب انواع گوسفندها بهتر و فایدۀ آن بیشتر میباشد. اهالی استراباد به دو دسته تقسیم میشوند: اوّل ایلات که در صحرا ساکن هستند، دوم شهرنشینها که در قسمتهای مرکزی و جنوبی سکنی دارند، شغل ایلات تربیت اغنام و حرفۀ شهرنشینان فلاحت و زراعت است. هرچند سابقاً طوایف ترکمن دست اندازی بنواحی مختلفۀ مجاور میکردند، و سبب خسارت کاروانها میشدند ولی مسبب حرکات آنها دولت تزاری روس بود و اکنون که وضعیّات تغییر کرده و ترکمنها به واسطۀ ایجاد مدارس به وظایف خود آشناشده اند از حرکات خود دست کشیده و بمحلی که زندگانی آنها را تأمین میکند علاقه پیدا کرده اند. لهجۀ اهالی استرآباد و حوالی آن بر حسب مجاورت ولایات همسایه تغییر پیدا میکند، مثلاً در مغرب شبیه به مازندرانی و در مشرق شبیه به لهجۀ اهالی خراسان و در جنوب شبیه به سمنانی است. دامنه های کوههای استراباد چنانکه اشاره شد بینهایت حاصلخیز و پرجمعیت است و عدّۀ قری درفندرسک بیشتر میباشد. استراباد را از حیث تقسیمات سیاسی میتوان به ده قسمت تقسیم کرد از این قرار: 1- صحرا. 2- انزان. 3- سدن رستاق. 4- کوهپایه. 5- استرابادرستاق. 6- ملک. 7- کتول. 8- فندرسک. 9- رامیان. 10- کوهسارات و حاجی لر. مرکز حکومت استراباد شهر استراباد است که در روی تپه در طرف شمال قزلق کوه واقع شده و رود استراباد که شعبه قراسو است از آن میگذرد، عرض شمالی آن 40 دقیقه و 36 درجه و طول شرقی آن 54 درجه و 36 کیلومتری دریا قرار گرفته و ارتفاع آن 116 متر است. استراباد دارای موقع مهم تجارتی و نظامی میباشد و این اهمیت را در دوره های قدیمه نیز داشته است. اسم قدیمی آن استرک بوده و بعدها کم کم استرآباد شده و در اواخر صفویه مکرر این شهر مورد نهب و غارت واقع شده و خراب گردیده، در زمان نادرشاه حصاری بر آن کشیده شده و در ابتدای سلطنت قاجاریه حصار آن تعمیر گردید. از بناهای قدیمی آن بنای شاه عباس اول است که در موقع تعمیر آثار قدیمی آن از میان رفته و به واسطۀ شدت بارندگی اغلب خانه های شهربا سنگ ساخته شده و دارای مساجد و مدارس قدیمۀ متعدده میباشد. جمعیت تقریبی آن حدود 15000 نفر و اهمیت تجارتی آن از قدیم و بواسطۀ جادۀ معروف به ابریشم بوده که از مشرق به مشهد و هرات و از مغرب به آذربایجان و بغداد متصل میشده و فعلاً علاوه بر آن جاده ها راهی بشاهرود و راه هائی به بحر خزر و طهران دارد و بهمین دلیل انبار و مرکز معاملات مال التجاره های آسیای مرکزی و ایران بوده ولی پس از کشیدن راه آهن ماوراء ترکستان اهمیت تجارتی آن کم شده و اغلب مال التجاره های آسیای مرکزی بتوسط آن حمل میشود. بندر طبیعی آن بندرگز و بندر شاه و سابقاً بندر آن آبسکون بوده که محل آن معلوم نیست. در داخل مسجد عباسعلی استراباد چشمه ایست که اهالی آنرا نظرکرده میدانند و در اطراف آن دهات متعدده واقع شده که اغلب حاصلخیزند. صحرای ترکمن از شمال محدود است به رود اترک و از مغرب به بحر خزر و از مشرق به کوههای قوچان و از جنوب به رود گرگان. این صحرا مسکن طوایف ترکمن است که به دو دسته تقسیم میشود: اول ترکمن های یموت که پانزده تیره و تیره های مهم آن جعفربای، آتابای، آق آتابای و چارواردوچی هستند، دوم ترکمن های کوکلان که بیست وهفت تیره و تیره های مهم آن کرخ، قرابی خان، آی درویش و تسمیک میباشد. ایلات ترکمن دارای گله های متعدد هستند که در چراگاه های صحرا پرورش مییابند و جنس گوسفندهای آنها مشهور و محصولات گله های آنها بسیار است، مهمترین صنایع دستی آنهابافتن قالیها و تنگ اسب و خورجین و غیره و عدّه ای از آنها نیز دارای قایقهای بزرگی هستند که در سواحل بحر خزر با مهارت مخصوصی مسافر و مال التجاره حمل میکنند. شهرهای مهم ولایت استراباد که اهمیت تاریخی دارد عبارت است از: گرگان، بندر گز و فندرسک. گرگان شهر قدیمی بوده که تا قبل از مغول اهمیت بسیار داشته و محل آن در کنار رود گرگان به دو قسمت تقسیم میشده یکی شهرستان و دیگری بکرآباد که بواسطۀ پلی به هم متصل بوده اند. مقبرۀ قابوس وشمگیر در سه کیلومتری این شهرو معروف به گنبد قابوس و از آثار آل زیار است. تقسیمات ولایت استرآباد بقرار جدول صفحۀ بعد است. و رجوع به تاریخ سیستان ص 390 و تاریخ بیهقی چ ادیب صص 560- 561 و ترجمه تاریخ یمینی ص 370 و 379 و لباب الالباب ج 1 ص 304 و فهرست جهانگشای جوینی ج 2 و فهرست ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو و نزهه القلوب ج 3 ص 159 و 160 و روضات الجنات ص 287 و مرآت البلدان ج 1 و فهرست مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه و ایران در زمان ساسانیان ترجمه یاسمی ص 58 و فهرست سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو و ایران باستان ص 114، 133، 1430، 1492، 1508، 1620، 1623، 1640، و یشتها تألیف پورداود ج 1 ص 16 و رجوع به هیرکانی شود.
استرآباد. دهی نزدیک جرجان. (منتهی الارب). شهریست (بناحیت دیلمان) بردامن کوه نهاده بانعمت و خرم و آبهای روان و هوای درست و ایشان به دو زبان سخن گویند یکی به لوترای استرابادی و دیگری به پارسی کردانی و از وی جامه های بسیار خیزد از ابریشم چون مبرم و زعفوری گوناگون. (حدودالعالم). شهری بجنوب شرقی بحر خزر بمشرق بندر گز. ناحیتی از مازندران نزدیک جرجان. (نخبهالدهر دمشقی). خلاصۀ جغرافیای تاریخی: استرآباد فعلی شامل دو ناحیۀ مهم بوده یکی در شمال موسوم به دهستان و دیگری در جنوب موسوم به ورکان. دهستان شامل ساحل جنوب شرقی بحر خزر و قسمتی از ناحیۀ فعلی شمال اترک بوده و ورکان شامل تمام ناحیه ایست که رود گرگان فعلی از آن میگذرد. دهستان مسکن طوایفی موسوم به دَه بوده و این کلمه در زبان فارسی قدیم بمعنی راهزن و دشمن است. درین ناحیه خرابه های شهر قدیمی موسوم به مشهد مصریان دیده میشود که در شمال رود اترک در خاک روس واقع شده و به حاصل خیزی مشهور بوده ولی فعلاً بائر است، مرکز دهستان شهر آخور بوده. ورکان که یکی از قسمتهای هیرکانی بوده در زاویۀ جنوب شرقی بحر خزر واقع و تقریباً شامل قسمت عمده استرآباد فعلی میشود که حدّ فاصل بین مازندران و دهستان است، دو رود مهم ّ اترک و گرگان آنرا مشروب و حاصلخیز کرده و در موقع طغیان آبهای آنها راکد و موجب تبهای مختلف و بدی هوای ناحیه میشود. گرگان چون فاصله بین طوایف بادیه نشین و شهرنشین ایران بوده و در دوره های قدیم مخصوصاً در زمان ساسانیان در تاریخ اهمیت نظامی داشته و برای جلوگیری از هجوم بادیه نشینان قلعه هائی در آن ساخته بودند مانند شهرستان یزدگرد و شهر فیروز و همچنین دیواری در شمال این ناحیه برای جلوگیری از طوایف خارجی ساخته شده بوده است که از گمش تپۀ فعلی شروع شده و از شمال گنبد قابوس گذشته به خواجه ختم میشود. شهر قدیم گرگان در نزدیک گنبد قابوس کنونی واقع و در زمان اعراب خرابی بسیار به آن وارد آمد ولی مجدّداً ساخته شد تا در زمان مغول بکلی خراب گردید بقسمی که دیگر هیچوقت به اهمیّت سابق خود نرسید. اوضاع طبیعی: استراباد از شمال محدود است به رود اترک و از مشرق بخراسان و از جنوب شاهکوه آن را از شاهرود و بسطام جدا میکند و از طرف مغرب حدّ بین استراباد و مازندران طبیعی نیست و از کوههای هزارجریب شروع شده به کردمحله درکنار خلیج استراباد و در مقابل دماغۀ میانکاله ختم میشود. استرآباد را میتوان بسه ناحیۀ طبیعی تقسیم کرد از این قرار: اول، صحرای ترکمن که بین اترک و قراسو واقع و شامل جلگۀ حاصلخیز فندرسک است. دوم، استرآباد و ساحل بحر خزر. سوم، قسمت کوهستانی جنوبی. صحرای ترکمن جلگۀ مسطّح همواریست و دو رود بزرگ اترک و گرگان از آن گذشته و از جنوب به قراسو محدود میشود. بستر این سه رود قریب پنج یا شش متر پست تر از سطح صحراست. صحرای ترکمن بعرض 50 و طول 150 کیلومتر و تقریباً مسطح و شیب کمی بطرف مغرب دارد و در آن هیچ ناهمواری و برجستگی جز بعضی تپه های مصنوعی دستی مانند اتنون تپه (تپه کلا) و تخماق تپه دیده نمیشود، سابقاً که سطح بحر خزر بالاتر بوده این صحرا را آب گرفته و رودهای اترک و غیره رسوبات خفیفی درین قسمت بجا گذاشته و سنگهای درشت تر را در قسمتهای علیا جای داده است ولی بعدها در موقعی که سطح بحر خزر کم کم پست شده رودهادر رسوباتی که قبلاً آورده بودند برای خود مجرائی تشکیل داده و فعلاً در شن جاریست. ناحیۀ دوم که بین قراسو و کوهستان واقع شده حاصلخیزترین قسمت استرآباد ومرکب از تپه ها و ارتفاعات مختلفی است و هرچند در تمام آنها سنگهائی دیده میشود ولی روی سنگها را طبقۀ گل رُس نازکی فراگرفته که برای روییدن اشجار بسیار مناسب است. در دره های بین این ارتفاعات اراضی رسوبی بسیار حاصلخیزی دیده میشود که به واسطۀ آبهای رودها تشکیل یافته و اراضی حاصلخیز فندرسک و استراباد و بندر گز جزء آن است. رودهائی که این ناحیه را مشروب میکند بسیار و اسامی مخصوصی ندارد و هر یک از آنها به اسم قریه ای است که به آن نزدیک تر میباشد و به واسطۀنهرهائی که حفر شده از این آبها استفادۀ کامل میشود. ناحیۀسوم شامل تمام دامنۀ شمالی شاه کوه و در قسمتهای مرتفع بکلی بیحاصل و در قسمتهای مرتفع متوسط پوشیده ازمراتع وسیع و در قسمتهای پست تر مستور از جنگل است. قُلل مُهم ّ جنوبی استرآباد عبارت است از: قزلق و سیاه خانه و حاجی آباد که شاهرود را از استرآباد جدا میکند. هر یک از سه ناحیۀ استرآباد دارای آب و هوا و وضع مخصوصی است. هوای صحرا در تابستان و پائیز گرم و خشک، در زمستان بی نهایت سرد و پوشیده از برف، در بهارسبز و خرم و معتدل است، در قسمت متوسط استراباد هوابسیار معتدل و مرکبات بخوبی در آن بعمل می آید. قسمت کوهستانی آن ششماه پوشیده از برف و ششماه دیگر سبز و دارای مراتع وسیع برای پرورش گله است. حیوانات استراباد با سایر نواحی تفاوت دارد مخصوصاً اسبهای ترکمن معروف و یکی از بهترین نژاد اسبهای ایران است و اقدامات اخیر دولت در تربیت آن و اسب دوانی سالیانه که در موقع پائیز بعمل می آید در ترقّی جنس اسبان کمک بزرگی میکند. گوسفندهای ترکمنی از حیث پشم و مواد دیگراز اغلب انواع گوسفندها بهتر و فایدۀ آن بیشتر میباشد. اهالی استراباد به دو دسته تقسیم میشوند: اوّل ایلات که در صحرا ساکن هستند، دوم شهرنشینها که در قسمتهای مرکزی و جنوبی سکنی دارند، شغل ایلات تربیت اغنام و حرفۀ شهرنشینان فلاحت و زراعت است. هرچند سابقاً طوایف ترکمن دست اندازی بنواحی مختلفۀ مجاور میکردند، و سبب خسارت کاروانها میشدند ولی مسبب حرکات آنها دولت تزاری روس بود و اکنون که وضعیّات تغییر کرده و ترکمنها به واسطۀ ایجاد مدارس به وظایف خود آشناشده اند از حرکات خود دست کشیده و بمحلی که زندگانی آنها را تأمین میکند علاقه پیدا کرده اند. لهجۀ اهالی استرآباد و حوالی آن بر حسب مجاورت ولایات همسایه تغییر پیدا میکند، مثلاً در مغرب شبیه به مازندرانی و در مشرق شبیه به لهجۀ اهالی خراسان و در جنوب شبیه به سمنانی است. دامنه های کوههای استراباد چنانکه اشاره شد بینهایت حاصلخیز و پرجمعیت است و عدّۀ قری درفندرسک بیشتر میباشد. استراباد را از حیث تقسیمات سیاسی میتوان به ده قسمت تقسیم کرد از این قرار: 1- صحرا. 2- اَنزان. 3- سدن رستاق. 4- کوهپایه. 5- استرابادرُستاق. 6- ملک. 7- کتول. 8- فندرسک. 9- رامیان. 10- کوهسارات و حاجی لر. مرکز حکومت استراباد شهر استراباد است که در روی تپه در طرف شمال قزلق کوه واقع شده و رود استراباد که شعبه قراسو است از آن میگذرد، عرض شمالی آن 40 دقیقه و 36 درجه و طول شرقی آن 54 درجه و 36 کیلومتری دریا قرار گرفته و ارتفاع آن 116 متر است. استراباد دارای موقع مهم تجارتی و نظامی میباشد و این اهمیت را در دوره های قدیمه نیز داشته است. اسم قدیمی آن استرک بوده و بعدها کم کم استرآباد شده و در اواخر صفویه مکرر این شهر مورد نهب و غارت واقع شده و خراب گردیده، در زمان نادرشاه حصاری بر آن کشیده شده و در ابتدای سلطنت قاجاریه حصار آن تعمیر گردید. از بناهای قدیمی آن بنای شاه عباس اول است که در موقع تعمیر آثار قدیمی آن از میان رفته و به واسطۀ شدت بارندگی اغلب خانه های شهربا سنگ ساخته شده و دارای مساجد و مدارس قدیمۀ متعدده میباشد. جمعیت تقریبی آن حدود 15000 نفر و اهمیت تجارتی آن از قدیم و بواسطۀ جادۀ معروف به ابریشم بوده که از مشرق به مشهد و هرات و از مغرب به آذربایجان و بغداد متصل میشده و فعلاً علاوه بر آن جاده ها راهی بشاهرود و راه هائی به بحر خزر و طهران دارد و بهمین دلیل انبار و مرکز معاملات مال التجاره های آسیای مرکزی و ایران بوده ولی پس از کشیدن راه آهن ماوراء ترکستان اهمیت تجارتی آن کم شده و اغلب مال التجاره های آسیای مرکزی بتوسط آن حمل میشود. بندر طبیعی آن بندرگز و بندر شاه و سابقاً بندر آن آبسکون بوده که محل آن معلوم نیست. در داخل مسجد عباسعلی استراباد چشمه ایست که اهالی آنرا نظرکرده میدانند و در اطراف آن دهات متعدده واقع شده که اغلب حاصلخیزند. صحرای ترکمن از شمال محدود است به رود اترک و از مغرب به بحر خزر و از مشرق به کوههای قوچان و از جنوب به رود گرگان. این صحرا مسکن طوایف ترکمن است که به دو دسته تقسیم میشود: اول ترکمن های یموت که پانزده تیره و تیره های مهم آن جعفربای، آتابای، آق آتابای و چارواردوچی هستند، دوم ترکمن های کوکلان که بیست وهفت تیره و تیره های مهم آن کرخ، قرابی خان، آی درویش و تسمیک میباشد. ایلات ترکمن دارای گله های متعدد هستند که در چراگاه های صحرا پرورش مییابند و جنس گوسفندهای آنها مشهور و محصولات گله های آنها بسیار است، مهمترین صنایع دستی آنهابافتن قالیها و تنگ اسب و خورجین و غیره و عدّه ای از آنها نیز دارای قایقهای بزرگی هستند که در سواحل بحر خزر با مهارت مخصوصی مسافر و مال التجاره حمل میکنند. شهرهای مهم ولایت استراباد که اهمیت تاریخی دارد عبارت است از: گرگان، بندر گز و فندرسک. گرگان شهر قدیمی بوده که تا قبل از مغول اهمیت بسیار داشته و محل آن در کنار رود گرگان به دو قسمت تقسیم میشده یکی شهرستان و دیگری بکرآباد که بواسطۀ پلی به هم متصل بوده اند. مقبرۀ قابوس وشمگیر در سه کیلومتری این شهرو معروف به گنبد قابوس و از آثار آل زیار است. تقسیمات ولایت استرآباد بقرار جدول صفحۀ بعد است. و رجوع به تاریخ سیستان ص 390 و تاریخ بیهقی چ ادیب صص 560- 561 و ترجمه تاریخ یمینی ص 370 و 379 و لباب الالباب ج 1 ص 304 و فهرست جهانگشای جوینی ج 2 و فهرست ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو و نزهه القلوب ج 3 ص 159 و 160 و روضات الجنات ص 287 و مرآت البلدان ج 1 و فهرست مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه و ایران در زمان ساسانیان ترجمه یاسمی ص 58 و فهرست سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو و ایران باستان ص 114، 133، 1430، 1492، 1508، 1620، 1623، 1640، و یشتها تألیف پورداود ج 1 ص 16 و رجوع به هیرکانی شود.