جدول جو
جدول جو

معنی اسرحدون - جستجوی لغت در جدول جو

اسرحدون(اَسْ سَ حَ)
مطلوب، شائول. اولین پادشاه اسرائیل فرزند قیس از سبطبن یامین. شخصی خوش منظر و نیکواندام و نجیب بود. روزی چندرأس از الاغهای پدرش مفقود گردید و او یکی از خدام را بهمراه خود برداشت و بجستجوی آنها پرداخت. روز سوم بجایی که سموئیل نبی در آن سکونت داشت رسید خادم به او گفت که این مطلب را از سموئیل استفسار نماید و چون سموئیل از طرف خدا از آمدن شاول مستحضر بود و آنچه میبایست درباره او معمول دارد از خدا یافته بود. شاول را ب خانه خود دعوت نمود و نهایت عزت و احترام را درباره او مبذول داشت و روز دوم وی را مطلع ساخت که عنقریب بسلطنت آل اسرائیل مفتخر و سرافراز خواهدگردید و چون در راه بودند سموئیل ظرف روغن قدس را گرفت و وی را بسلطنت آل اسرائیل مسح فرمود و برای اطمینان شاول از حوادث آیندۀ نبوت فرمود و چون چند روز بر این بگذشت سموئیل بمصفا رفته قوم را در آنجا دعوت فرمود ایشان را بسلطنت شاول بشارت داد خلاصه چون شاول بر مسند شاهی نشست رایت جهانگیری برافراشت و با ناحاش و عساکر عمونیان رزم داده ایشان را در یابیش جلعاد منهزم گردانید. از آن پس قوم در جلجال فراهم شده عید جلوس شاول را با قربانیها و بازیهای بسیار بپایان رسانیدند. چون شاول بتأیید خدای تعالی به هر طرف روی آوردی کامیاب و بهره مند گشتی لهذا خداوند او را برای انتقام عمالقه نامزد فرمود زیرا که با بنی اسرائیل ضدیت نمودند لکن باد نخوت و غرور غلبه و مکنت بر دماغ وی چیره شد و امر خدا را بطور شایسته اطاعت ننمود... فلسطینیان برای رهایی از وی لشکری عظیم ساز دادند و از در مقاتله با وی درآمدند. شاول از شنیدن این خبر ترس و هراس بر وی استیلا یافت و در همان شب با دو تن از همراهان نزد زنی که تسخیر ارواح میکرد به عوریت رفت. روز دیگر اسرائیلیان هزیمت یافتند و سه پسرشاول کشته شدند و خود شاول نیز زخمهای مهلک برداشته نزدیک بود اسیر شود بدین لحاظ شمشیر خود را کشید و بر آن افتاد و بمرد، چون فلسطینیان تن شاول را یافتند سرش را از تن جدا کرده وی را بر دیوار شهر آویختندولی بعضی از دوستان وی او را شبانه فرودآورده به یابیش جلعاد برده دفن نمودند. (از قاموس کتاب مقدس)
شائول. شاول بن شمعون است که از زوجه کنعانیۀ او بود. (سفر پیدایش 46، 10. سفر خروج 6: 15. سفر اعداد 26: 13 و اول تواریخ ایام 4: 24) (از قاموس کتاب مقدس)
شائول. نام یکی از سلاطین ادوم است. (اول تواریخ ایام 1: 48 و 49. سفر پیدایش 36: 37) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افریدون
تصویر افریدون
(پسرانه)
فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک ماردوش
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ حیدْ دو)
یا اسورحیدین پادشاه آشور و او پس از سناخریب بر تخت نشست. و پادشاه عیلام، خوم بان خالداش دوّم، چون آشور را در جاهای دیگر مشغول دید، در مملکت بابل تاخت و تازهائی کرد، تا شهر شیپ پار پیش رفت، و با غنائمی بشوش بازگشت (674 قبل از میلاد). (ایران باستان ص 136 و 688) ، اسویاتپلک دوم، یکی از شاهزادگان بزرگ روسیه. وی از سال 1093 تا 1112 میلادی شهرت داشت. او پسر ایسیاسیلاو نخستین بود و به تشکیل و انعقادکنگره ای در بین پرنسهای منسوب به خاندان رریک میکوشید، ولی بیش از دو بار این کنگره منعقد نگشت. در زمان این شاهزاده قومی چادرنشین مسمی به یولووست به روسیه هجوم آورده بکرات روسها را مغلوب و منکوب کرد
لغت نامه دهخدا
زرقون. (دزی ج 1 ص 21). زنجفر سوخته است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
ابن ابتیان یا آتپیان یا اثفیان. از اجداد کیقباد و از نواده های جمشید است... ابوریحان نسبت وی را چنین ضبط کرده:... افریدون بن اثفیان گاوبن اثفیان نیکاوبن اثفیان بن شهرکاوبن اثفیان اخبتکاوبن اثفیان اسپیدکاوبن اثفیان دیزه کاوبن اثفیان نیکاوبن نیفروش بن جم الملک. و فردوسی او را از تخمۀ طهمورث و فرزند آبتین شمرده است. (از تاریخ سیستان و حاشیۀ آن صص 201- 202). همان فریدون یا آفریدون معروف است. رجوع به آفریدون وفریدون و در همین لغت نامه و فارسنامۀ ابن البلخی ص 11 و آثارالباقیه ص 104 و مروج الذهب ج 1 ص 96 شود
ابن قارن. از ملوک طبرستان، وی حکمران رویان و رستمدار و از سلسلۀ بادوسپان معروف به گاوبار بود. (از التدویر). و رجوع به حبیب السیر و فهرست آن و سفرنامۀ مازندران و گاوبار و ملوک طبرستان در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
همان آفریدون است. (شرفنامۀ منیری). فریدون باشد و او پادشاهی بود و بعضی گویند افریدون نوح (ع) است و بعضی ذوالقرنین اعظم او را میدانند. (برهان) (آنندراج) (از مؤید). ابن الندیم در یک جا او را بنام افریدون بن اثفیان و جای دیگر افریدون بن گاواثفیان میخواند و در جای دیگر از کتاب الوزراء جهشیاری او را افریدون بن گاواثفیان بن افریدون بن اثفیان می نامد. (الفهرست). آفریدون. فریدن. پسر جمشید و از نژاد طهمورث دیوبند بود. بموجب روایات داستانی وی با کمک کاوۀ آهنگر و دیگر افراد ملت که از ستمگری ضحاک بتنگ آمده بودند، به ضحاک حمله برد و او را بکشت و بر تخت پادشاهی نشست. او را سه پسر بود بنامهای سلم و تور و ایرج که ممالک وسیع خود را بین آنان تقسیم کرد. و رجوع به آفریدون و فریدون و نیز رجوع به سبک شناسی ج 2 و شرح احوال رودکی ص 722، 728، 751، 771، 1178 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 511 و چهارمقالۀ نظامی عروضی ص 171 و کامل ابن اثیر ج 1 ص 36 و حکمت اشراق ص 197 و 306 و تاریخ افضل ص 53 و التفهیم و فهرست آن و تاریخ سیستان ص 5 و 6 و 15 و مجمل التواریخ و فهرست آن شود:
مهرگان آمد جشن ملک افریدونا
آن کجا نام نکو بودش برمایونا.
دقیقی.
کمند رستم دستان نه بس باشد رکاب او
چنان چون گرز افریدون نه بس مسمار و مرزاقش.
منوچهری.
سده جشن ملوک نامدار است
ز افریدون و از جم یادگار است.
منوچهری.
پیشت آدم جان افریدون شفیع
کز شرف کسریش مولا دیده ام.
خاقانی.
دست آهنگر مرا در مار ضحاکی کشید
گنج افریدون چه سود اندر دل دانای من.
خاقانی.
ملک بر تخت افریدون نشسته
دل اندر قبلۀ جمشید بسته.
نظامی.
کجا جمشید و افریدون و ضحاک
همه در خاک رفتند ای خوشا خاک.
نظامی.
کجاست گیوۀ گیلی و تاج افریدون
کجاست کاسۀ اشبون وراح ریحانی.
نظیری نیشابوری.
- افریدون دولت، فریدون شأن و اقبال:
افریدون دولتی عدو را
در زندان آر و پای بربند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
پسر قارن از شاهان پادوسبانی رستمدار تبرستان که مدت سی و
فرهنگ گویش مازندرانی
لحاف، پتو
فرهنگ گویش مازندرانی