جدول جو
جدول جو

معنی اسخی - جستجوی لغت در جدول جو

اسخی(اَ خا)
نعت تفضیلی از سخی. سخی تر. باسخاوت تر. جوانمردتر
لغت نامه دهخدا
اسخی
بخشنده تر
تصویری از اسخی
تصویر اسخی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسری
تصویر اسری
اسیرها، گرفتارها، بندی ها، زندانی ها، کسانی که در جنگ به دست دشمن گرفتار شود، جمع واژۀ اسیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسخیا
تصویر اسخیا
سخی ها، کریم ها، بخشنده ها، جوانمردها، رادمردها، جمع واژۀ سخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکی
تصویر اسکی
نوعی ورزش به صورت سرخوردن روی برف، چمن یا آب که با استفاده از وسایل مخصوص انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسنی
تصویر اسنی
بلندتر، عالی تر، رفیع تر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
اسخینس. در جنگهای ایران با یونان در زمان داریوش بزرگ، وقتی که اهالی ارتری از نزدیک شدن پارسیان آگاه شدند، از آتن استمداد کردند و آتنی ها چهار هزار تن بکمک ایشان فرستادند، ولی در خود ارتری اتفاق و اتحادی نبود و قسمتی از اهالی تصمیم گرفتند از سنگ های زیر آب در اوبه استفاده کرده فرار کنند و قسمت دیگر از جهت طمع ترجیح دادند که شهر را تسلیم شاه پارس کرده پاداشی بگیرند. شخصی اسخین نام پسر نتن چون وضع را چنین دید به آتنی ها گفت به اوطان خود بازگردید چه با این حال اهالی ارتری باعث فنای خود و شما خواهند شد. آتنی ها نصیحت او را پذیرفته برگشتند. بعد سپاه ایران به ارتری درآمد. (ایران باستان ص 670)
لغت نامه دهخدا
(سِ خی ی)
منسوباً، کمان ساز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کمان ساز، کقوله ’اطرحناها الماسخی بیثرب’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
منسوب به اسم، معروف با اسم و رسم صاحب اسم و عنوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسخی
تصویر تسخی
سخاوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسخم
تصویر اسخم
سیاه و تیره تیروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسنی
تصویر اسنی
برتر بلندتر سنی تر ارفع عالیتر بلندتر اعلی، روشنتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکی
تصویر اسکی
آلتی چوبین برای سر خوردن روی برف، اسکی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسری
تصویر اسری
جمع اسیر، بردگان حرکت در شب حرکت در شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپی
تصویر اسپی
اسپ بودن خاصیت و ویژگی اسپ را داشتن: (... که حیوانی جز مردمی است و جز اسپی) (دانشنامه علائی)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سخی، دست و دل بازان بخشندگان دهشمندان جمع سخی بخشندگان سخاوتمندان جوانمردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسری
تصویر اسری
((اَ را))
جمع اسیر، بردگان، اسیران
فرهنگ فارسی معین
((اِ))
یکی از ورزش های زمستانی که با کفش و چوب مخصوص روی برف ایستاده سر می خورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسنی
تصویر اسنی
((اَ نا))
سنی تر، عالیتر، بلندتر، اعلی، روشن تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
Nominally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
nominalement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
נומינלית
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
नाममात्र
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
secara nominal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
โดยชื่อเท่านั้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
nominaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
nominalmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
nominalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
nominalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
名义上地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
nominalnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
номінально
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
nominal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
номинально
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اسمی
تصویر اسمی
名目上
دیکشنری فارسی به ژاپنی