جدول جو
جدول جو

معنی استیراط - جستجوی لغت در جدول جو

استیراط
(مَ بَ / بِ گُ)
استیراط در امر، درآویختن به کاری دشوار که راه رهائی نتوان یافتن. (از منتهی الارب) ، اندرز کردن، این کلمه معنی دیگری دارد غیر آنکه در لغت نامه هاست. و فی الحدیث: استوصوا بالنساء خیراً فانهن عوان عندکم. و در نامه ای که ابویعقوب یوسف بن یحیی المصری البویطی از زندان به ربیع نویسد آمده است: فاذا قرأت کتابی هذا فاحسن الخلق مع اهل حلقتک و استوص بالغرباء خاصه خیراً. (ابن خلکان ج 2 ص 518 س 4)
لغت نامه دهخدا
استیراط
در آویختن به کار دشوار
تصویری از استیراط
تصویر استیراط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ / خِ)
فروخوردن لقمه و جز آن. سرط. فروگوارانیدن: لاتکن حلواً فتسترط و لا مرّاً فتعفی، نه چندان شیرین باش که ترا فروبرند و نه چندان تلخ که بدور افکنند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ صَ)
آمدن به آب و جز آن.
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ خوا / خا رَ / رِ)
تباه و فاسد شدن چیزی بعد صلاح آن. یقال: استشرط المال، ای فسد بعد صلاح. (منتهی الارب) ، برگزیدن، دوست خالص گزیده شمردن. (منتهی الارب) ، استصفاء مال، کل ّ مال کسی را گرفتن. (منتهی الارب). گرفتن همه مال او را. تمام مال ستاندن. همه مال فاستدن. (تاج المصادر بیهقی) ، صافی کردن: قاآن، منگوقاآن و باتو و پادشاه زادگان دیگر را به استصفاء حدود ولایات... (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
استخراط در بکاء، سخت گریستن. ستهیدن در گریه. (از منتهی الارب). بمبالغه گریستن، با اعتبار و نفوذ. صاحب مکانت و منزلت و قدر، اصیل، دانا، مجرّب
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
کندن مغاک تنگ دهانه وشکم فراخ. چاهی کندن که سرش تنگ و شکمش فراخ باشد، مالک شدن چیزی را
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ شِ)
آتش برآوردن خواستن از آتش زنه. آتش از آتش زنه بیرون کردن خواستن. آتش از آتش زنه بیرون آوردن خواستن. یقال: فلان استوری زنادالضلاله، ای یطلب الایراء منها. (منتهی الارب) ، بپاشنه زدن اسب را تا تیز رود. بپاشنه اسب را بر رفتن داشتن. ستور را بپاشنه برفتن داشتن. (زوزنی) ، خواندن، جنبانیدن هر چیزی را
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تر شدن زمین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَزِ نُ / نِ / نَ)
استئراب. وامدار گشتن. قرضدار گردیدن. مدیون شدن. (منتهی الارب) : استأرب ، استدان. (قطر المحیط) ، تیز و تنک کردن خواستن زن دندان را تا کم سن نماید، دندانها پاک و نیکو کردن
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ / بِ)
بیخ آور شدن تنه خرما. بیخاور شدن داک (؟) (در ؟) خاک. (تاج المصادر بیهقی) : فسیل مستأرض، نهال خرما که مر او را بیخ در زمین رفته باشد و اگر بر تنه مادر خود روید آن را راکب گویند. ودیه مستأرضه، نهال خرما که نو بر زمین رسته باشد.
لغت نامه دهخدا
(مَ)
وراقت کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) ، شوغاه ساختن گوسفند را. (تاج المصادر بیهقی). شوگاه ساختن گوسفند. (زوزنی). شبگاه ساختن برای گوسپندان، آستانه ساختن. (زوزنی). فناء و عتبه و وصید و وصیده و سدّه و درگاه و جناب ساختن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مغاک شدن جای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
گشتن خواه شدن (گشتن نرینه بارور کننده) آن مه که زپیدایی در چشم نم آید جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید (مولانا جلال الدین)، بست خواستن گناهکاران و دادگریزان به گور یا آرامگاه پیشوا یا پیشوا زاده ای می گریختند و در آن جابست می نشستند و دست دیوانیان از آنان کوتاه می شد بست نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذراع
تصویر استذراع
بوی پوشی لاپوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذراء
تصویر استذراء
سایه جستن به سایه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پی بردن رفته خواستن رفته را خواستن، خرده یافتن، دریافتن اندریافتن اندر یافتی دریافتن درک کردن، خرده گرفتن خرده دریافتن غلط گرفتن بر جبران کردن تلافی کردن، دریافت اندریافت: استدراک مافات امکان ندارد، رفع توهم از کلام سابق، جمع استدراکات
فرهنگ لغت هوشیار
طلب دوری از گناه، بیزاری خواستن، برائت از تهمت و مانند آنو به معنای پاکی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدرار
تصویر استدرار
شیرخواستن، پرشیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبراز
تصویر استبراز
بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجراح
تصویر استجراح
ریشناکی (ریش جراحت)، آک ناکی (آک عیب)، تباه گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجراز
تصویر استجراز
به درورسیدن درو هنگامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحرار
تصویر استحرار
پر بار شدن کشت پر بار خواستن کشت، افزونی خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحطاط
تصویر استحطاط
گم خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استصراخ
تصویر استصراخ
فریاد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسرار
تصویر استسرار
پنهان شدن، کنیزک خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشراء
تصویر استشراء
کار دشواری، خشمگین شدن ستیهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
خورای شناسی: خورای شناس شدن تحقیق در ادبیات علوم آداب و رسوم شرقیان از طرف دانشمندان مغرب زمین شرق شناسی خاورشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئباط
تصویر استئباط
مغاک کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استراط
تصویر استراط
فرو خوردن فرو دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخراط
تصویر استخراط
سخت گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیراخ
تصویر استیراخ
ترشدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیراد
تصویر استیراد
رسیدن به آبخورد، رساندن به آبخورد، کالاآوردن از برونمرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیقاط
تصویر استیقاط
مغاکیدن مغاک شدن گود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدراج
تصویر استدراج
کم کم نزدیک آوردن
فرهنگ لغت هوشیار