جدول جو
جدول جو

معنی استیداف - جستجوی لغت در جدول جو

استیداف(مَ قِ خوا / خا)
قطره قطره چکانیدن پیه را. (منتهی الارب). بچکانیدن. (زوزنی). چکیدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
استیداف
چکانیدن پیه، بازکاویدن پیام، فراهم کردن آب مرد در زهدان
تصویری از استیداف
تصویر استیداف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استیناف
تصویر استیناف
وارسی، پژوهش، درخواست تجدید رسیدگی به حکم قبلی که در دادگاه صادر شده است، در فقه انجام دادن دوبارۀ فریضه ای که به علت و سببی باطل شده است، در علوم ادبی مربوط ساختن جمله ای به جملۀ قبل که ارتباط منطقی با هم ندارند، دوباره آغاز کردن، از سر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ دَ فُ)
گرد آمدن شتران و رفتن آنها. (منتهی الارب). فراهم آمدن شتران. فاهم آمدن و روانه شدن اشتران. (تاج المصادر بیهقی) ، وزیر کردن. وزیر گردانیدن. (منتهی الارب) : مااستوزر الخلفاء مثل یحیی. (تاریخ بیهقی) ، وزارت کردن. (منتهی الارب) (زوزنی) ، گرد کردن، بردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ پَ رَ)
چکانیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(لَ فُ)
ردیف کردن خواستن. (منتهی الارب) ، پیشی گرفتن اسب و درگذشتن. در پیش شدن: استرعف الفرس. (منتهی الارب) ، خون آلود کردن سنگریزه سم ستور را. (منتهی الارب). خون برآوردن
لغت نامه دهخدا
(مُ لَمْ مَ)
شیفته و آشفته گردانیدن محبّت دل را. بردن محبت دل را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ خوا / خا)
ادب گرفتن. تأدّب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ فِ رَ / رِ)
نگاه داشتن خواستن ودیعه را. و فی الحدیث: من استودع ودیعه فهلک فلاضمان علیه ای بلا تعدّ منه. (منتهی الارب). نگاهداشت ودیعت خواستن. امانت داشتن خواستن.
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ اَ)
آزمند گشن شدن مادیان و جز آن. ایداق. (تاج المصادر بیهقی). نر خواستن ماده خر و اسب مادیان. آزمند گشن گردیدن ماده اسب و مانند آن. (منتهی الارب) ، بر رأی و دانش خود تکیه کردن، راست ایستادن
لغت نامه دهخدا
(کُ)
صفت علاج کردن، افروخته شدن آتش. (منتهی الارب). روشن شدن، شعله ور شدن. زبانه کشیدن.
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُو کِ رَ / رُو)
تمام فراگرفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِاَ)
ایستادن خواستن. (منتهی الارب). واایستیدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی). استادن کسی خواستن.
لغت نامه دهخدا
(مِ گُ سِ / سَ)
طلب الفت کردن و محبت خواستن. (از غیات اللغات) ، استأنس الوحشی، حس یافت وحشی از مردم. بوی بردن از نزدیکی آدمی، دستوری خواستن، نیک نگریستن و بشناختن
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بوئیدن. (منتهی الارب). بوی کردن چیزی را. انبوهیدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ / مُ هَِ م م)
استئناف. از نو گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). نو کردن. از نو کردن. تجدید. از سر گرفتن. از سر گرفتن کار و آغاز کردن آن: ناصرالدین از این کلمات متأذی شد و طراوت آن حال بذبول رسید و مکاتبۀ دیگر رسانیدند مشتمل بر استیناف مصادقت و استجداد احکام موافقت... (ترجمه تاریخ یمینی ص 175). در باب اتفاق و ایتلاف و مجانبت جانب خلاف استیناف رفت و سفیران در اصلاح ذات البین سعی نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 193). چون عبدالملک بن نوح و فایق از آن هزیمت ببخارا رسیدند و بکتوزون بدیشان پیوست و لشکرهای متفرق جمع شد، دیگر بار خیال استقلال و امید ارتیاش و طمع انتعاش بر مزاج ایشان مستولی شد و اندیشۀ استیناف مناجزت و مبارزت پیش گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 216). ابوعلی... نصر بن الحسن... را بر سبیل استعجال پیش خواند تا بتدارک کار و تلافی عار مشغول شود و باستیناف مناجزت و سدّ حادثۀ ثلمت قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 267) ، بخشیدن، پر کردن حوض. (تاج المصادر بیهقی) : اسجل الحوض، پر کرد حوض را از آب. (منتهی الارب) ، گذاشتن: اسجل الناس. (منتهی الارب) ، نوشتن و دادن سجل ّ، رها کردن: اسجل الامر لهم، رها کرد کار را برای ایشان. (منتهی الارب) ، بسیارخیر شدن: اسجل الرجل. (منتهی الارب) ، کلام طویل گفتن
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ پَ سَ)
نشانه شدن. (زوزنی). بنشانۀ چیزی شدن. (تاج المصادر بیهقی). نشانۀ چیزی شدن. خود را نشانه ساختن. نشانه کردن خود را: من صنف فقد استهدف.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسبیداج
تصویر اسبیداج
پارسی تازی گشته سپیداب
فرهنگ لغت هوشیار
از سرگیری باز آغازی، باز دادرسی باز رسیدگی (در داد گستری)، بازآوری باز گفت (در چامه سرایی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استشفاف
تصویر استشفاف
ترا پدید خواهی (ترا پدید شفاف)، آن سوی دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلاف
تصویر استسلاف
گران فروشی، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرعاف
تصویر استرعاف
پیشی گرفتن اسپ، پیه آب کردن پیه گذاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرداد
تصویر استرداد
طلب باز پس چیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تازه جویی، تازه یابی، شگفتیدن طرفه شمردن نو داشتن، نو پیدا کردن چیزی را، خوش کردن و شگفت داشتن بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
بخودی خود کار کردن، به خودی خود به کاری قیام کردن، خودکامگی، خود سری، خیره رائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیاف
تصویر استیاف
بوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهداف
تصویر استهداف
پاییدن، نشانه گشتن، آماجگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیجاف
تصویر استیجاف
شیدا گشتن، دل بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیداه
تصویر استیداه
شکست دشمن، راست گشتن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیکاف
تصویر استیکاف
چکیدن خواستن چکانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیلاف
تصویر استیلاف
همدی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیناف
تصویر استیناف
از نو گرفتن، نو کردن از سر گرفتن کاروآغاز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استضعاف
تصویر استضعاف
کسی را ضعیف و نا توان شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیناف
تصویر استیناف
((اِ))
از سر گرفتن، مراجعه به دادگاه برای رسیدگی دوباره به پرونده
فرهنگ فارسی معین
ازسرگیری، پژوهش، تجدیدمحاکمه، تجدیدتکبیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد