جدول جو
جدول جو

معنی استیثاج - جستجوی لغت در جدول جو

استیثاج(مُ گُ)
آویختن بعض از گیاه در بعض و تمام بالا گردیدن آن. (منتهی الارب). درهم رفته شدن گیاه، چیزی بزینهار وا کسی دادن. (تاج المصادر بیهقی). چیزی بکسی سپردن. چیزی بزنهار فا کسی دادن. (زوزنی). چیزی به امانت بکسی دادن. امانت دادن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استکثار
تصویر استکثار
افزون خواهی، زیاده طلبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استدراج
تصویر استدراج
فریب دادن، مکر، نیرنگ، در تصوف به عذاب نزدیک کردن بنده به وسیلۀ خداوند، انجام کار عجیب و خارق العاده مانند سحر و جادو به وسیلۀ کافر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
استئثار. استیثار بر اصحاب،برگزیدن گزیده ها خویش را نه یاران را: استأثر علی اصحابه، بازکاویدن از خبر، فراهم کردن زن نطفۀ مرد را در زهدان، باز کردن سر ظرف و مطلع شدن. سرگشادن آوند شیر را و مطلع شدن: استودف لبناً فی الاناء، دراز گردیدن گیاه. (منتهی الارب) ، چکیدن
لغت نامه دهخدا
(مَ شِ کَ)
فروهشته گردیدن یکی از دو تنگ بار. (منتهی الارب) : استنثج احدالعدلین، استرخی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُکَ)
وثیقه گرفتن از کسی. (منتهی الارب). از کسی استواری کردن. (تاج المصادر بیهقی). استواری کردن خواستن از کسی. (مؤید الفضلاء). استواری خواستن. (غیاث). استوار کردن. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ بَ)
فربه گردیدن شتران. (منتهی الارب). فربه شدن شتران، راست شدن کار. (منتهی الارب) ، مقهور شدن خصم. (تاج المصادر بیهقی). رام شدن خصم. منقاد و مغلوب گردیدن دشمن. یقال: استیدهت الابل و استودهت و استیده الخصم و استوده، سبک شمردن کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سبک و خوار داشته شدن، استوارگردیدن مشک و درشت گشتن درزهای آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ)
درآمدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استخراج
تصویر استخراج
بیرون کردن، بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدراج
تصویر استدراج
کم کم نزدیک آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبهاج
تصویر استبهاج
شاد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحثاث
تصویر استحثاث
بر افژولیدن بر انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنفاج
تصویر استنفاج
نمایاندن خشم خشم نمایی آشکار کردن بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنهاج
تصویر استنهاج
آشکار شدن راه، به راه دیگر رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهجاج
تصویر استهجاج
سر خود کار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیباء
تصویر استیباء
بیمناک یافتن، ناگوارا گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیبال
تصویر استیبال
گشتن خواهی گوسپند، ناستوده دانستن جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیجاب
تصویر استیجاب
سزاوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
به مزد گرفتن مزدوری گرفتن، سلاک کردن، سلاک داری اجیر کردن بمزد گرفتن مزدور را، اجاره کردن (خانه دکان و جز آنرا) توضیح استعمال بجای (استیجار) نادرست است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیجاف
تصویر استیجاف
شیدا گشتن، دل بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیجال
تصویر استیجال
مهلت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیثاق
تصویر استیثاق
گرویی خواستن، گرویی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
اندوهگینی، نهازیدن (وحشت کردن واهمه کردن)، آزردگی رنجیدگی آزردن آزرده شدن تنگدل شدن، آزردگی تنگدلی، دچار وحشت شدن رمیدن، وحشت
فرهنگ لغت هوشیار
درمان جویی درمان خواست، چاره جویی درمان جستن علاج بیماری طلبیدن مداوای مرض خواستن، چاره خواستن، چاره جویی. طلب علاج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغثاث
تصویر استغثاث
ریماندن ریم بیرون کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فزونخواهی، انباشتن، برافزودن بسیار خواستن چیزی را، بسیار کردن بر افزودن، بسیار داشتن، زیادت طلبی افزون جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استلجاج
تصویر استلجاج
ستیهیدن در سوگند
فرهنگ لغت هوشیار
سرشت پرسی (سرشت مزاج) دریافت اندیشه و خواست از چگونگی مزاج آگاهی بدست آوردن مزاج دانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بازجستن، بازیافتن بازیافت از زمینه و آغازه طلب نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن از مقدمات، جمع استنتاجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئثار
تصویر استئثار
نیکو خواست به خواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبیداج
تصویر اسبیداج
پارسی تازی گشته سپیداب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیحاد
تصویر استیحاد
تک گرایی، تک ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنتاج
تصویر استنتاج
بهره وری، بدست آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استخراج
تصویر استخراج
برون آوری
فرهنگ واژه فارسی سره