جدول جو
جدول جو

معنی استیباط - جستجوی لغت در جدول جو

استیباط(مُ سِ)
کندن مغاک تنگ دهانه وشکم فراخ. چاهی کندن که سرش تنگ و شکمش فراخ باشد، مالک شدن چیزی را
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استنباط
تصویر استنباط
درک کردن مطلبی از مطلب دیگر، دریافتن امری به قوۀ فهم و اجتهاد خود
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
به آب رسیدن چاه کن. آب برآوردن. (منتهی الارب). بیرون آوردن آب. (تاج المصادر بیهقی). الاستنباط، استخراج الماء من العین، من قولهم نبط الماء، اذا خرج من منبعه. (تعریفات جرجانی).
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ / زِ یَ دَ / دِ)
گران و ناگوار شدن طعام.
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ سِ)
هلاک شدن، درنگ کردن
لغت نامه دهخدا
(مُ طِ / طَ)
ناگوارد شمردن جای را. (منتهی الارب) : استوبل فلان الارض، استوخمها و لم توافقه فی بدنه و ان کان محبّاً لها. (اقرب الموارد). ناموافق آمدن هوای جایی باکسی. (زوزنی). ناموافق آمدن هوا و هرچه باشد. ناموافق یافتن.
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ / بِ گُ)
استیراط در امر، درآویختن به کاری دشوار که راه رهائی نتوان یافتن. (از منتهی الارب) ، اندرز کردن، این کلمه معنی دیگری دارد غیر آنکه در لغت نامه هاست. و فی الحدیث: استوصوا بالنساء خیراً فانهن عوان عندکم. و در نامه ای که ابویعقوب یوسف بن یحیی المصری البویطی از زندان به ربیع نویسد آمده است: فاذا قرأت کتابی هذا فاحسن الخلق مع اهل حلقتک و استوص بالغرباء خاصه خیراً. (ابن خلکان ج 2 ص 518 س 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مغاک شدن جای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ / نِ)
رجوع به استیباط شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از استحطاط
تصویر استحطاط
گم خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرباع
تصویر استرباع
بلند شدن گرد گرد خیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحباب
تصویر استحباب
دوست داشتن، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجبار
تصویر استجبار
توانگری پس از تنگدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استثبات
تصویر استثبات
پا بر جا خواهی ایستاجویی، ایستاگری، رایزنی کاوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدبار
تصویر استدبار
پشت گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخراط
تصویر استخراط
سخت گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخبار
تصویر استخبار
خبر پرسیدن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنشاط
تصویر استنشاط
ترکیدن پوست ترنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استصباح
تصویر استصباح
چراغ خواستن، چراغ افروختن روشنایی کردن، چراغ افروختن، روشنی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطباب
تصویر استطباب
درمان پرسیدن، پزشک خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
استعجاب شگفت کردن شگفتی نمودن عجیب شمردن در شگفت شدن بشگفت آمدن، شگفتی تعجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخباء
تصویر استخباء
تاژ افراشتن، به تاژرفتن (تاژ خیمه) چادر نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهی یافتن، پیام خواستن باز کاوی خبر جستن در جستجوی خبر بر آمدن خبر پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استغلاط
تصویر استغلاط
دژواخیدن (دژواخ غلظت)، سفت گرداندن، خوشه کردن دانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
زشت دانستن ناهنجار دانستن بد دانستن زشت شمردن قبیح دانستن مقابل استحسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استقبال
تصویر استقبال
به پیشواز کسی رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استئباط
تصویر استئباط
مغاک کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیباء
تصویر استیباء
بیمناک یافتن، ناگوارا گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیبال
تصویر استیبال
گشتن خواهی گوسپند، ناستوده دانستن جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیراط
تصویر استیراط
در آویختن به کار دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
دریافت، پی بردن، بیرون کشیدن بیرون آوردن چیزی را درآوردن، دریافت معنی و مفهوم چیزی بر اثر دقت و تیزهوشی، جمع استنباطات. یا قوه استنباط. قوه استخراج حقایق و مطالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیقاط
تصویر استیقاط
مغاکیدن مغاک شدن گود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنباط
تصویر استنباط
((اِ تِ))
بیرون آوردن چیزی، ادراک و دریافت معنی و مفهوم چیزی بر اثر دقت و تیزهوشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استنباط
تصویر استنباط
برداشت، اندریافت، برداشت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
برداشت، درک، دریافت، فهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد