جدول جو
جدول جو

معنی استورم - جستجوی لغت در جدول جو

استورم(اِ)
لئونارد کریستوف. پسر یوهان کریستوف. از طبیعیون آلمان و از معماران بزرگ و معروف عصر. او چند اثر در این فن ّ تصنیف کرده است
لغت نامه دهخدا
استورم(اِ)
ژاک شارل فرانسوا (1803- 1855 میلادی). یکی از حکمای ریاضی فرانسوی آلمانی الاصل. مولد او ژنو از کشور سویس (روز 29 سپتامبر 1803 میلادی). وی در آغاز کارسمت آموزگاری پسر مادام دواستال داشت و با کولادون که یکی از همشاگردیان او بود برای تحصیل معاش به پاریس رفت و در ادارۀ بولتن اونیورسل شغلی بدست آورد. در سال 1829 دستور مربوطبمعادلات جبری و پیدا کردن جذر را کشف کرد و آنرا بنام ’قانون استورم’ نامیدند و در نتیجۀ این کار بدرجۀ استادی ریاضیات در کلژ رولن نایل آمد. وی در سال 1836 بعضویت آکادمی علوم انتخاب شد و در سنۀ 1838 بسمت معاونت و در سال 1840بعنوان استادی دارالفنون منتخب گردید و سپس بجانشینی پواسن کرسی مکانیک دانشکدۀ علوم پاریس را احرازکرد. آثار او پس از مرگ وی در پاریس منتشر گردید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استبرا
تصویر استبرا
تخلیۀ کامل ادرار از مثانۀ مردان با فشردن مجرای آن، بازداشتن حیوان حلال گوشت از خوردن چیزهای نجس، برائت خواستن از وام یا عیب و تهمت، طلب برائت کردن، خودداری از نزدیکی با زن به منظور سپری شدن مدت حیض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استواری
تصویر استواری
محکمی، استحکام، محکم کاری، در امور نظامی درجۀ استوار داشتن. استوار، استقامت، ثبات، پایداری، اطمینان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استارت
تصویر استارت
لحظۀ حرکت ورزشکاران
وسیله ای خودکار برای راه اندازی موتور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استلام
تصویر استلام
دست مالیدن و بوسه زدن به چیزی به قصد تبرک
استلام حجر: در فقه دست مالیدن به حجرالاسود در ضمن مناسک حج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استاره
تصویر استاره
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، نجم، کوکبه، نجمه، کوکب، تارا، اختر، جرم، نیّر، ستار
سه تار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استقرا
تصویر استقرا
تفحص، جستجو، تحقیق و کنجکاوی، در علم منطق جزئیات را بررسی کردن و یک حکم کلی استخراج کردن، از جزء به کل رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استور
تصویر استور
ستور، حیوان چهار پا که سواری بدهد یا بار ببرد مانند اسب و استر، چهارپا، چارپا، چارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استوده
تصویر استوده
مدح شده، ستایش شده، پسندیده، برای مثال هریکی از دیگری استوده تر / در سخا و در وغا و کرّوفر (مولوی۱ - ۱۰۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
استالم. یکی از نواحی انزان کوه هزارجریب. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 57 و 123 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام خانواده ای بسیار معروف از اشراف سوئد. برجسته ترین افراد این خاندان عبارتند از:
1- استن گوستافسن معروف به استن استور اوّل (1440-1503 میلادی). وی در سال 1464 میلادی به اسقف کتیل کارلسن داسا در راه غلبۀ بر کریستیان اول پادشاه دانمارک مساعدت بسیار کرد و با کمال مهارت روستائیان را بسربازی ترغیب کرد و از این رو شهرت یافت. در سنۀ 1470 وی یکی از پیشوایان ملی سوئد محسوب میشد و تا آنگاه اریک کارلسن داسا، کریستیان سلطان دانمارک را شکست داده و به اوج شهرت و اهمیت رسیده بود. بعد از گذشته شدن کارل کنت سن معروف به شارل هشتم استور را به نیابت سلطنت کشور سوئد انتخاب کردند. وی از تاریخ 1470 تا 1497 صفات برجسته و تدابیر مؤثرۀ یک مرد سیاسی را از خود بروز داد. در سال 1471 باز در جنگ برونکب یارگ بر کریستیان اول غالب آمده و موقع خود را در سوئد بیش از پیش مستحکم و استوار ساخت. در سنۀ 1483 به اعتراف و تصدیق سلطنت هانس مجبور شد و بزحمت خود را تا رسیدن وی (1497) بسوئد حفظ کرد و در همین اوقات پایۀ استقلال او در اثر جنگ با روسیه متزلزل شد ولی باز با الحاق الاند بسوئد وضع او بهبود یافت. پس از حوادث سنۀ 1500 و شکست هولناک هانس، استور را دوباره به نیابت سلطنت انتخاب کردند و او تا پایان زندگانی در این مقام ببود. وی پس از اخراج دانمارکی ها از سوئد قانون و نظامنامۀ پذیرفتن دهقانان و کارگران را بعضویت مجلس مبعوثان وضع کرد. مؤسس دانشگاه اوپسالا و موجد فن ّ چاپ در سوئد هم او بود.
2- استور (اسوانت نیلسن). در سال 1482 میلادی سمت سناتور داشت و یکی از اشراف و نجبائیست که با مخالفت خود با استن استور اول فتوحات سلطان هانس را در سوئد تسهیل کرد ولی باز بعدها با استن استور اول آشتی کرد و به نیابت و جانشینی وی نایل شد (21 ژانویۀ 1504). از نظر برجستگی شخصیت و نبوغ اسوانت استور محققاً از سلف خود کمتر نبود. متانت و قدرت استور اول در وی هم مشاهده میشد و او هم مانند سلف خویش در سنوات اخیر از زندگی بشدت علاقمند بوطن خود بود و از زیر بار سیادت دانمارک شانه خالی می کرد ولی در سنۀ 1512 ناگاه در کاخ وستراس درگذشت.
3- استور (استن) (1492- 1520 میلادی). وی بنام استن استور اصغر معروف شده و پسر اسوانت است. او بعد از پدر از طرف اکثریت طبقۀ دوم از اهالی (که خود در اقلیت بودند) به نیابت سلطنت انتخاب شدو این اقدام علی رغم رقیب اشرافی دیگر وی که موسوم به اریک تروله بود عملی گردید و از این رو آتش نفرتی غیرقابل انطفاء در بین دو خانواده روشن گشت. در سنۀ 1513 میلادی یعقوب اولفسن قسیس سالخوردۀ اپسالا بنفع گوستاف تروله پسر اریک استعفا داد و در نتیجه محفل روحانی سوئد اریک را برای مسند قسیسی برگزید و نایب السلطنه با توصیه نامه ای وی را نزد پاپ فرستاد مشروط بر اینکه احترامات فائقه بنیابت سلطنت را همیشه منظور و مرعی دارد ولی متأسفانه این دو جوان مستبد و پرمدعا (تروله 27 سال و استور فقط 23 سال داشت) که بالاترین اقتدار و تسلط دینی و دنیائی را در دست داشتند فقط بدامن زدن آتش فتنه و نزاع در بین دو خانواده پرداخته از راه فلاح و صلاح منحرف گشتند چنانکه تروله بعد از مراجعت از روم بمقام نیابت سلطنت لازمۀ احترام را قائل نشد و کار را از بی اعتنائی بدرجۀ تحقیر کشانیده و با کریستیان دوم پادشاه دانمارک عقد مودت و اتحاد بسته از او برای سرکوبی استور استمداد کرد. کریستیان هم با کمال شتاب بیاری قسیس بزرگ شتافت ولی استور خود را نباخت و باز کار را از پیش برد و وی را درقلعه ای واقع در جوار استاکه محاصره کرد و در همین اثنا نیروی امدادی دانمارکیها برای محافظت و یاری قسیس وارد شد (1516 میلادی) معالوصف استور نه تنها کریستیان دوم را نزدیک ودلا شکست داد بلکه شهر استاکه را باخاک یکسان و قسیس را در مناستر واقع در قرب وستراس محبوس ساخت و در این حال یک ریکسمته یعنی مجلس ملی در استکهلم منعقد گشت و همه متفق القول گفتند هرگز سوئد تروله را بعنوان یک قسیس نخواهد پذیرفت زیرا او بنای منازعه با نایب السلطنه را گذاشته و راه دشمنان را بوطن باز کرده است و در عین حال بجنگ دانمارک ادامه دادند. در یک روز بسیار گرم تابستانی سال 1518 م. کریستیان دوم با دسته های کشتی برابر استکهلم ظاهر شد و لشکریان او بساحل درآمدند لیکن کاری از پیش نبردند. استن استور مقابل برانکیرکا آنان را از پا درآورد. در این اثنا از طرف پاپ بمنظور میانجیگری بین دو کشور سفیری موسوم به آرسیم بولدوس بشهر آربوگا آمد ولی نتیجه نبخشید (دسامبر1518). در سال 1520 باز کریستیان با یک لشکر منظم بسوئد حمله کرد این بار سفیر نامۀ استور را هم از طرف پاپ آورده بود، دلاوران در جوار شهر بورگه روند و ساحل دریاچۀ آروندن صف آرائی کردند (19 ژانویه). در ابتدای کارزار استور هدف تیری واقع شد. گرچه روستائیان که در گرد وی بودند بجنگلها و کوههای نواحی تیودن متفرق شده نومیدانه حرکت مذبوحی میکردند لیکن این سودا سودی نداد، زخم نائب السلطنه مهلک بود سوار مرکب با عجله و شتاب فرار میکرد که شاید خود را باستکهلم برساند اما اجل مهلت ندادو روی یخهای دریاچۀ مالار جان به جان آفرین تسلیم کرد. درین هنگام دو روز مانده بود که 27 سالش تمام شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ستور. (زمخشری). چارپا. چاروا. (انجمن آرا). هر چهارپایه را گویند عموماً و اسب و استر را خصوصاً. (برهان) :
تا چند ازین استور تن کو کاه و جو خواهد ز من.
بر چرخ راه کهکشان از بهر او پرکاه شد.
مولوی (کلیات شمس ج 2 ص 12)، قضائیست در سنجاق هرسک از ولایت بوسنه که بخشی از سکنۀ آن مسلمان و بقیه مسیحی هستند
مؤلف مؤیدالفضلاء گوید: استور بالضم، یعنی دستور. کذا فی الغنیه. معنی آن صاحب دست و مسند و آنکه (در) جملۀ امور برو اعتماد کنند و نیز به معنی دستوری و حجت و اجازت - انتهی. و این صورت و معنی آن بر اساسی نیست، و دستور را استور خوانده اند
لغت نامه دهخدا
تصویری از استرون
تصویر استرون
نازا، زنی را گویند که هرگز نزاید و او را به عربی عقیمه گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاره
تصویر استاره
چادر پشه بند پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استور
تصویر استور
چارپا، چهار پا، عموماً اسب واستر را خصوصاً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبرا
تصویر استبرا
طلب برائت کردن برائت ذمه خواستن پاکی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده استورک دیبای زرباف پرند ستبر و نام درختچه ای که در گرمسیرایران می روید استخرک دیبای ستبر استبرک، نام دو گونه درختچه از تیره کتوسها که در هند و مالزی و در جنوب ایران در نقاط گرمسیر و سواحل دریای عمان و خلیج فارس میرویند و از گیاهان کاچوئی ایران هستند. استخر
فرهنگ لغت هوشیار
دیبای ستبر استبرک، نام دو گونه درختچه از تیره کتوسها که در هند و مالزی و در جنوب ایران در نقاط گرمسیر و سواحل دریای عمان و خلیج فارس میرویند و از گیاهان کاچوئی ایران هستند. استخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استجرا
تصویر استجرا
وکیل گرفتن، دلیری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گشتن خواه شدن (گشتن نرینه بارور کننده) آن مه که زپیدایی در چشم نم آید جان از مزه عشقش بی گشن همی زاید (مولانا جلال الدین)، بست خواستن گناهکاران و دادگریزان به گور یا آرامگاه پیشوا یا پیشوا زاده ای می گریختند و در آن جابست می نشستند و دست دیوانیان از آنان کوتاه می شد بست نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
خطی فرضی که زمین را به دو نیمه تقسیم کند از مشرق تا مغرب، برابرشدن، برابری، یکسانی، برابری یکسانی، راست و یکسان شدن، برابر شدن، راست شدن، برابری یکسانی، معتدل گردیدن، اعتدال: استواء قامت، قرار گرفتن، استقرار. یا خط استواء. دایره ای شرقی غربی که کره زمین را بدو قسمت متساوی (شمالی جنوبی) تقسیم کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استوار
تصویر استوار
پایدار، ثابت، متقن، پا برجا، راسخ، متین، محکم، امین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استواری
تصویر استواری
محکمی، قرصی، متانت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استوان
تصویر استوان
استوار محکم متین، معتمد امین، مضبوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استهام
تصویر استهام
پشک انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استکرام
تصویر استکرام
گرامی خواست گرامی خواستن، گرامی یافتن، بزرگواری
فرهنگ لغت هوشیار
گردن نهادن، رامش خواستن زره خواستن، از ناکسان زن خواستن بساویدن بر ماسیدن (لمس کردن از راه دست کشیدن)، در بر گرفتن، آشتی کردن لمس کردن بسودن دست کشیدن بچیزی. یا استلام حجر. بسودن سنگ (بلب یا دست) سنگ را لمس کردن، بوسه دادن، در بر گرفتن، صلح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمام
تصویر استمام
پیشوا گرفتن، به مادری برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پژوهیدن، کنجکاوی، بازکاوی فراهم آوری روشی است در کروی (منطق) که پاره به هماد (کل) پی می برند جستجو کردن، کنجکاوی کردن، جستجو کنجکاوی، از جزئی بکلی پی بردن مقابل قیاس یا استقرا تام. تتبع تام استقراری کامل. یا استقرا ناقص. تتبع ناقص استقراری ناتمام، جستجو کردن، کنجکاوی کردن، جستجو کنجکاوی، از جزئی بکلی پی بردن مقابل قیاس یا استقرا تام. تتبع تام استقراری کامل. یا استقرا ناقص. تتبع ناقص استقراری ناتمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استارت
تصویر استارت
راه انداختن، شروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استور
تصویر استور
قیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استوره
تصویر استوره
اسطوره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استبرک
تصویر استبرک
اکرن
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی از دهستان چهاردانگه شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی